بی‌اعتباری لیبرالیسم دربرابر بیداری و آگاهی

در فرازی از پیام رهبر فرزانه انقلاب اسلامی به حجاج بیت‌الله‌الحرام آمده بود «امروز دیگر لیبرالیسم و کمونیسم به‌عنوان مهم‌ترین ارمغان تمدن غرب، جلوه‌گری صد سال پیش را ندارند، آبروی دموکراسی پول‌محور غربی، با علامت سؤال‌های جدی روبه‌رو شده است.»
این اشاره حکیمانه به واقعیتی بزرگ اشاره دارد که مرگ کمونیسم و از جلوه افتادن لیبرالیسم و رو شدن معایب بزرگ آن است. حال آنکه در صد سال اخیر این دو مکتب فکری-سیاسی به مثابه ایدئولوژی‌های مهم و مسلط بر جهان به حساب آمده و پس از جنگ جهانی دوم نظم حاکم بر جهان، براساس دوقطب متکی بر این دو ایدئولوژی شکل گرفته و دو بلوک کمونیستی و لیبرالی، قدرت بلامنازع جهانی به‌شمار می‌آمدند. اما با فروپاشی شوروی سابق به‌عنوان قطب کمونیسم جهانی و سپس برچیده شدن دیوار برلین به عنوان نماد مرزبندی بین دو قطب کمونیستی و لیبرالی، کمونیسم به نابودی گرایید و امریکا که پرچمدار قطب لیبرالی به حساب می‌آمد، مدعی نظم جدید تک‌قطبی شد.
چنین پدیده‌ای در پیوند با پروژه جهانی‌سازی، لیبرالیسم را تنها مکتب فکری-سیاسی حاکم بر جهان، القا و پذیرش آن به‌عنوان نسخه انحصاری توسعه و زیست بشری، تلقی می‌شد.
شاید همین تلقی توهم‌گونه بود که موجب حرکت غرب به سمت نظام جهانی تمدنی شده و با شکل‌دهی به واقعه‌ای مشکوک مثل انفجار برج‌های دوقلوی نیویورک در یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، جنگی بین تمدنی را برای نابودی آخرین تمدن مقاوم دربرابر سلطه تمدن غربی و برخوردار از آموزه‌های مولد استقلال و عدم تبعیت، ستیز و سازش‌ناپذیری دربرابر تمدن مادی خود، یعنی تمدن اسلامی کلید زد.


اما غافل از اینکه در جهان اسلام، بازگشتی عمیق به هویت اسلامی رقم خورده و جوانان، اندیشمندان و نخبگان در جهان اسلام به دارایی‌های معرفتی و معنوی‌شان پی برده و گرایش سیاسی آنان در رجوع به مبانی و ارزش‌های اسلامی تعیین می‌شود. چنین پدیده‌ای که از آن به بیداری اسلامی یاد می‌شود، با الهام گرفتن از یک الگوی زنده مثل انقلاب اسلامی در پیوند با مقاومت اسلامی، امروز در طول و عرض جغرافیای جهان اسلام گسترش یافته و عدم اطاعت و تسلیم در برابر سلطه تمدن غربی را فریاد می‌زند.
در همین حال افزایش عمومی سطح آگاهی‌ها و اطلاعات از یک‌سو و برملا شدن معایب و کاستی‌های تمدن مادی و پول‌محور غرب نه‌تن‌ها موجب کاهش جلوه‌ها و جذابیت‌های گذشته آن شده، بلکه پرده از روی ماهیت وحشی، ضدانسانی، فرصت‌طلب، عدالت‌ستیز و ظالمانه آن برداشته است.
لیبرالیسم که پدیده‌ای متعلق به جهان غرب بود، در خلال قرن‌های پانزدهم و شانزدهم میلادی در اروپا پدید آمد و با توسعه علمی و فناوری غرب به تدریج یک نظریه سیاسی و مکتب فکری و حتی نوعی ایدئولوژی بشری گردید.
لیبرالیسم با ادعای محوریت آزادی انسان به مثابه یک حق طبیعی و لزوم تأمین و حفظ آن از سوی حکومت‌ها، در حوزه‌های سیاسی، اعتقادی، اجتماعی و فردی بر ارزش‌هایی، چون برابری، اومانیسم، عقل‌گرایی، تسامح، قانون‌گرایی و دموکراسی اتکا و تأکید داشت و حتی برای اشاعه این ارزش‌های ادعایی به تدریج احساس نوعی رسالت بشری می‌کرد.
از این رو انتشار بیانیه‌هایی مثل بیانیه حقوق بشر را برای پیشبرد چنین رسالتی دنبال می‌کرد. همین ارزش‌های ادعایی، مشتاقانی در میان سایر ملت‌ها پیدا کرده که در قالب روشنفکری و پیگیری افکار نو، با رؤیاپردازی تمام، مبلغ و مروج آن شده و راه نفوذ و اشاعه آن را از بین سایر ملل و اقوام، هموار می‌ساختند.
اما امروزه با افزایش سطح آگاهی‌ها از یکسو و بی‌پروایی و تکبرورزی سردمداران لیبرالیسم متوهم از دیگر سو، طبل رسوایی این مکتب مادی و ماده‌پرست به صدا درآمده و بی‌اعتباری ارزش‌های ادعایی آن در رفتار‌ها و اقدامات عملی لیبرال‌های غربی برملا شده است.
ارزش‌های ادعایی آزادی غرب، با دستگیری نویسندگان، روزنامه‌نگاران و اندیشمندان منتقد عملکرد دنیای لیبرالی و حاکمان لیبرال رنگ می‌بازد و ارزش برابری در فاصله طبقاتی جوامع لیبرالی از یک سو و عقب نگه داشتن سایر ملت‌ها با حفظ انحصار سرمایه، علم و فناوری و همچنین نگاه نژاد‌پرستانه به سایر اقوام و رنگ‌ها به خوبی روشن و شفاف می‌شود.
رفتار پلیس امریکا و کشور‌های اروپایی با سایر نژاد‌ها و تفکیک نژادی آوارگان جنگ اوکراین، ارزش ادعایی برابری جهان لیبرالیسم را به یک طنز تاریخی تبدیل کرده است. قانون‌گرایی نیز در برابر مافیای قدرت و ثروت حاکم بر دنیای لیبرالی، رنگ باخته و هیچ قانونی در تنظیم مناسبات اجتماعی دنیای لیبرالی نمی‌تواند حریف قدرت و ثروت گردد.
تسامح و تساهل نیز در برخورد سردمداران جهان لیبرالی با نماد‌ها و رفتار‌های مذهبی سایر ملت‌ها و اقوام رنگ می‌بازد که ممنوعیت پوشش اسلامی و تعطیلی مساجد و مراکز عبادی مسلمانان تنها یک شاخص ارزیابی این ارزش ادعایی لیبرالیسم به حساب می‌آید.
عقل‌گرایی نیز در انتخاب امثال ترامپ در مرکز جهان لیبرال یعنی امریکا محک خورده و حمایت پرهزینه دنیای لیبرالی از حکومت‌های فاشیست و دیکتاتوری مثل رژیم صهیونیستی و برخی دیکتاتور‌های نفتی نیز محکی روشن بر ارزش‌های ادعایی لیبرالی است.
ارزش اومانیسم را نیز نه‌تن‌ها زندان‌های ابوغریب و گوانتانامو، بلکه برخورد پلیس امریکا با متهمان سیاهپوست و غیرسیاهپوست و نحوه بازداشت و نگهداری مهاجران امریکایی به خوبی‌تفسیر و معنا می‌کند.
دنیای لیبرالی که زمانی با کمک انحصاری در فناوری و صنعت ارتباطات و سلطه رسانه‌ای قادر به سلطه بر افکار عمومی و جهت‌دهی به آن بود، امروزه در شرایط دستیابی نیرو‌های منتقد و رقیب آن به این امکانات به ویژه گسترش رسانه‌ای و رشد فضای مجازی، چنین سلطه‌ای را از دست داده و فضای مناسبی برای شناخت و آگاهی واقعی ارزش‌های ادعایی و همچنین واقعیت‌های دنیای پوشالی آن فراهم ساخته است.
رجوع به دارایی معرفتی و معنوی نخبگان جوامع غیرلیبرالی به ویژه جوامع اسلامی و شکل‌گیری بنیه‌های فکری-معرفتی نقد لیبرالیسم پول‌محور نیز اصلی‌ترین عامل نگاه نقادانه و آگاهانه است؛ که خروجی آن نوعی بیداری در برابر اغواگری و بی‌تأثیر شدن جلوه‌گری و فریب لیبرالیسم و ارزش‌های ادعایی آن می‌باشد.
کافی است همین خیل نخبگان و اندیشمندان منتقد، ابزار آگاه‌سازی و تبیین هوشمندانه را به‌کار گرفته و منطق سست دموکراسی پول‌محور و زرسالار غربی و ارزش‌های پوچ ادعایی آن را با استدلال و هنرمندی برای دیگران روشن نمایند.