روزنامه ایران
1401/04/21
خاطره بازی در خلازیر
«در خلازیر چیزهایی میفروشند که باورش سخت است؛ از عروسک بدون دست و پا تا لنگه دمپایی و در قندان و قاب دیویدی رایتر لپ تاپ و نوار کاست کهنه و خاکانداز و هر چیزی که فکرش را بکنی.» راننده پا را روی پدال گاز فشار میدهد و با هیجان از بازار خرید و فروش اجناس دست دوم خلازیر میگوید. از اتوبان آزادگان که وارد بزرگراه شهید کاظمی شوید کانکسهای فلزی قرمز رنگ خلازیر نمایان میشود، جایی که چند هفتهای است بهعنوان بزرگترین مرکز خرید و فروش کالاهای دست دوم تهران ساماندهی شده است.
یوسف حیدری
گزارش نویس
«در خلازیر چیزهایی میفروشند که باورش سخت است؛ از عروسک بدون دست و پا تا لنگه دمپایی و در قنددان و قاب دیویدی رایتر لپ تاپ و نوار کاست کهنه و خاکانداز و هر چیزی که فکرش را بکنی.» راننده پا را روی پدال گاز فشار میدهد و با هیجان از بازار خرید و فروش اجناس دست دوم خلازیر میگوید. از اتوبان آزادگان که وارد بزرگراه شهید کاظمی شوید کانکسهای فلزی قرمز رنگ خلازیر نمایان میشود، جایی که چند هفتهای است بهعنوان بزرگترین مرکز خرید و فروش کالاهای دست دوم تهران ساماندهی شده است. 510 غرفه کنار هم ردیف شده و پلاک هر کدام هم با رنگ آبی روی آن نوشته شده است.
آفتاب داغ تابستان به بالاترین نقطه آسمان رسیده و مشتریها و فروشندهها برای فرار از گرما زیر سایهای جمع میشوند و چانه میزنند. دیگر خبری از دستفروشهایی که در حاشیه بزرگراه آزادگان تا ورزشگاه شهید کاظمی بساط پهن میکردند نیست؛ البته هنوز هم چند تایی تن به غرفههای شهرداری نداده و کنار خیابان سهیل بساط کردهاند و زیر سایه دیوار پناه گرفتهاند.
مقصد خیلی از وانتیهایی که آهنآلات و لوازم دست دوم میخرند و همه از صدای بلندگویشان شاکی هستند همین جاست. خیلی از زباله گردها هم که پلاستیک و شیشه و چیزهای دیگر جمع میکنند سر از اینجا درمیآورند. فروشندهای کفشهای کهنه را روی جاکفشی رنگ و رو رفته کنار غرفه میچیند و میگوید اینجا آخر دنیاست. روبهروی غرفهها انبارهایی کنار هم ردیف شدهاند که به گفته صاحبانشان ربطی به شهرداری ندارد و همه مالک دارند.
پیرمردی با وسواس خاصی در واکمن را باز میکند تا نشان بدهد سالم است و هنوز هم مثل قدیم کار میکند: «محال است بچه دهه 60 و 70 باشی و با واکمن و ضبط دوکاسته خاطره نداشته باشی.» دستش را جلوی صورتش گرفته تا چشمانش از نور آفتاب درامان باشد. میگوید: «اینجا مشتری پول دلش را میدهد. هرکسی که خلازیر میآید برای دلش خرید میکند و میرود. شاید برای شما این چیزهایی که میبینی یک مشت آت و آشغال باشد اما خیلیها برای خرید همین چیزها از شمال شهر میآیند اینجا.»
خیلی از غرفهها خالی است اما به گفته پیمانکار خلازیر، جمعهها جای سوزن انداختن نیست. مقابل یکی از غرفهها دو نفر مشغول قیمت گرفتن ابزارهای چیده شده روی زمین میشوند. مشتری یکی از آچارها را در دست میگیرد و بعد از برانداز کردن 180 هزار تومان کارت میکشد. میگوید کارش فنی است و همیشه دست به آچار است: «این آچار مثل روز اولش کار میکند. چند وقت بود دنبالش بودم. اگر بخواهم نو بخرم باید سه برابر پول بدهم اما اینجا با قیمت خیلی پایین میشود پیدا کرد.»
مرد زیر سایه دیوار دراز کشیده است. با دیدن من بلند میشود و لیوان چای را در دست میگیرد. از شماره گیر تلفن، واشر گاز و دسته راهنمای ماشین تا انواع هاونگ و قاشق و عروسکهای بدون دست و بدون سر در بساطش پیدا میشود: «چی میخواهی؟ اگر هم اینجا نباشد بگو از غرفههای دیگر پیدا کنم.» مرد این را میگوید و روی مبل کهنه و پاره گوشه غرفه مینشیند: «کار اصلی من ابزارآلات است واین چیزها را هم همینطوری میفروشم. ابزارآلات را در مزایده میخریم. آگهی مزایده را هم در فضای مجازی پیدا میکنم. اگر هم مزایده نباشد از همین وانتیهای دورهگرد میخرم. تا چند ماه قبل خیلیها از شهرستان برای خرید ابزار میآمدند اما الان خبری نیست. با بسته شدن هر کارگاه ما هم از نان خوردن میافتیم چون دیگر کسی ابزار نمیخرد. مجبوریم کنار ابزار وسایل دست دوم بخریم و بفروشیم. این جاروبرقی را دیروز خریدم. خراب است ولی حتماً لنگه همین جاروبرقی را برای فروش اینجا میآورند؛ آن وقت قطعات آن را روی این سوار میکنیم و میشود مثل روز اول. این ضبط دوکاسته را ببین 800 تومن قیمت گذاشتهام. زمانی برای خودش سلطان بوده و یک عروسی را راه میانداخته.»
پیمانکار بازار از راه میرسد و بعد از بازدید میدانی و شنیدن حرفهای غرفه داران گوشهای مینشیند تا نفسی تازه کند. میگوید برای برپایی این مرکز سختی زیادی کشیده است: «اگر قبلاً اینجا آمده باشی متوجه میشوی با امروز اصلاً قابل مقایسه نیست. وضعیت اینجا وحشتناک بود. این میدان را میبینی؟ محل دپوی زباله بود. روزهای پنجشنبه و جمعه اتوبان قفل میشد و همه کنار خیابان و محوطه خاکی بساط میکردند. ساماندهی این منطقه یکی از کارهای ضروری بود که شهرداری منطقه 19 پیگیری میکرد و پیمانکاری این پروژه به من سپرده شد. مدت زیادی روی این پروژه کار کردیم تا به این وضعیتی که میبینید درآمد. محوطه آسفالت شد و با جمع کردن بساط دستفروشها آنها را به این بازار منتقل کردیم. با سازههای فلزی 510 غرفه ساختیم و الان هم میتوانیم تعداد غرفهها را به 850 تا برسانیم. مشخصات کسانی را که برای گرفتن غرفه ثبتنام میکنند در اختیار سرکلانتری منطقه قرار میدهیم تا سوابقشان بررسی شود. اگر فرد سابقه دار باشد یا پرونده سنگین سرقت یا مالخری داشته باشد پلیس برخورد میکند و ما هم به او غرفه نمیدهیم. تا قبل از راهاندازی این مرکز روزهای آخر هفته 27 فقره سرقت اتفاق میافتاد ولی الان با حضور پلیس در مجموع تعداد سرقتها به هفتهای دو فقرههم نمی رسد.»
زرق و برق غرفه عمو رحیم از همان ورودی بازارچه به چشم میآید. محال است از جلوی غرفهاش رد شوید و برای تماشا توقف نکنید. همه چیز مرتب روی زمین چیده شده؛ از مجسمههای برنزی و سماورهای زغالی تا کفش، یخچال مسافرتی و نوارکاستهای قدیمی. مشتری جوانی یک جعبه فلزی را نشان میدهد و میگوید این چیه؟ عمو رحیم یکی از سماورها را زمین میگذارد و میگوید: «مبدل برق است، 700 هزار تومان هم قیمت دارد.» مرد که متوجه قیمت نمیشود میگوید 70 تومن قیمت آخرشه؟ عمو رحیم با صدایی که بقیه هم بشنوند جواب میدهد: «داداش 70 تومن پول یک سیخ جیگره. این 700 هزار تومنه.»
از قدیمیهای خلازیر است و میگوید اگر این کار نباشد دیوانه میشود: «باور میکنید اگر یک روز اینجا نیایم و خرید و فروش نکنم شب خوابم نمیبرد؟ اینجا فروشندهای داشتیم که میلیاردر بود اما نمیتوانست خنزر پنزر فروشی را کنار بگذارد. بچههایش از امریکا آمدند و به پیمانکار اصرار کردند اجازه ندهد پدرشان اینجا بساط کند.
روزی که من آمدم تهران گفتند اینجا پول ریخته و باید زرنگ باشی و بتوانی جمع کنی. بعد فهمیدم اینجا تا جایی که میتوانی باید بخری. یک شب همسرم گفت پیاز و سیب زمینی بخرم. آخر شب وقتی غرفه را بستم مرد جوانی آیینهای برای فروش آورد. نتوانستم با دلم کنار بیایم. پول پیاز و سیب زمینی را دادم آیینه را خریدم و دست خالی به خانه رفتم. اینجا شاید چیزی که بخری نتوانی همان روز بفروشی اما همین جنس برای تو سرمایه میشود و چند روز بعد با قیمت بالاتر میفروشی.
فقط مردم نیستند که از ما جنس میخرند، خود ما هم از یکدیگر خرید میکنیم. مثل آرایشگرهایی که وقتی بیکار میشوند سر یکدیگر را اصلاح میکنند. این کفش را ببین! برای آتشنشانهای استرالیا است. بیرون 5 میلیون هم نمیتوانی بخری ولی من 2 میلیون میفروشم. این کتونیهای مارک دار را ببین! ایتالیایی هستند و شناسنامه دارند. 20 جفت اینها را 10 میلیون تومان خریدم و الان هر کدام را 3 میلیون میفروشم. اینجا اگر خرید و فروش نکنی ورشکست میشوی. در فضای مجازی هم هستم. عکس اجناس را در شبکههای مجازی منتشر میکنم و مشتری تماس میگیرد. خیلی از مشتریهای ما از جردن میآیند یا سفارش میدهند برایشان میبرم. اگر لپ تاپ یا کامپیوترت خراب شد اینجا قطعات سخت افزار هم پیدا میشود و میتوانی مثل روز اول درستش کنی. خیلی از تهیه کنندهها و کارگردانهای سینما هم برای دکور فیلمهایشان اینجا میآیند و از ما خرید میکنند. اینجا میتوانی خاطرات شیرین گذشتهات را بخری و با خودت به خانه ببری.»
دکتر سید مهدی هدایت شهردار منطقه 19هم ساماندهی دستفروشهای خلازیر را کمک به اقتصاد خانواده، جلوگیری از انباشت زباله و حفظ محیط زیست میداند. او به وضعیت قبل از ساماندهی مرکز خرید و فروش اجناس دست دوم خلازیر اشاره میکند و میگوید: «در همه جای دنیا شهرداری مکانهایی را در اختیار مردم قرار میدهد تا در زمانی مشخص اجناس دستدوم خودشان را بفروشند. در پاریس و استانبول این بازارها رونق زیادی دارند. اجناسی که شاید برای شما به درد نخور باشد اما برای دیگران جذاب هستند. وضعیت ناحیه 3 منطقه 19 که خلازیر در آن قرار دارد قبل از ساماندهی، محل انباشت زباله بود و چالش زیادی در این زمینه بویژه ترافیک منطقه داشتیم تا اینکه طرح مرکز خرید و فروش اجناس دست دوم به اجرا درآمد و در بحث ساماندهی سعی کردیم هویت این افراد مشخص شود تا نتوانند جنس سرقتی برای فروش بیاورند و از طرف دیگر مردم در یک محیط امن خرید کنند. در طرح بعدی گاراژهای غیرقانونی را که محل دپوی زباله شده است جمعآوری خواهیم کرد.»
عکس: رضا معطریان/ ایران
سایر اخبار این روزنامه
پایان عصر اسکوچیچ
حکمرانی به توان مردم
رکورد زنی بورسیها در سودسازی
یارانه دارو در جیب مردم
پارک 5681 هزار میلیارد تومان در بانکها
خاطره بازی در خلازیر
تأمین ارز بازار از محل فروش نفت
بازگشت ماسک
مکرون و بایدن روی دستانداز «اوبر گیت»
حذف منتقد سعودی این بار با چاقو!
کاهش 9هزار کیلومتری با کریدور شمال-جنوب
چراغ راه برای مرکز زدایی از هنر
بازارگشایی این بار در صربستان!