روزنامه ایران
1401/04/22
مادرانگی حلقه وصل «علفزار» است
نرگس عاشوری/ فیلم سینمایی «علفزار» به یک روز از زندگی پرتلاطم یک بازپرس میپردازد. کاظم دانشی در نخستین تجربه بلند سینمایی براساس فیلمنامهای از خودش سراغ پروندههای واقعی رفته و به چند موضوع ملتهب و مبتلابه اجتماعی پرداخته است؛ از خطای یک مأمور سر صحنه دستگیری یک خلافکار تا تلاش یک زوج معتاد برای گرفتن شناسنامه برای فرزند و البته پرونده محوری که تعرض و تجاوز به یک یا چند زن در یک میهمانی خارج شهر است. او در گفتوگو با «ایران» از دغدغههای ساخت و اکران «علفزار» گفته است که بدون در اختیار داشتن تیزرهای تلویزیونی فروش قابل قبولی را تجربه کرده است.«علفزار» شروع تکاندهندهای دارد اما بدون رها کردن آن، جسورانه وارد روایت تکان دهنده اصلی میشود. در حالی که تماشاگر فکر میکند شاهد ماجرای پیچیده کشته شدن اشتباهی یک کودک توسط مأموران است وارد موضوع ملتهبتر تجاوز گروهی میشود. مخاطب از یک سو با بازپرسی مواجه است که از سوی مافوقاش تهدید و تطمیع میشود که پرسشگری راجع به یک پرونده تجاوز به عنف را رها کند و از سوی دیگر با شخصیت اصلی زن، سارا، رو به روست که بهعنوان یکی از قربانیان تلاش میکند تن به خواسته قدرت (خانواده/ آبرو) ندهد. چقدر مؤلفه پرسشگری، پی گرفتن حقیقت و مهمتر از آن شکستن سکوت برایتان دغدغه بود و تا چه میزان کشش و جذابیت موضوع بود که شما را مصمم کرد با وجود تمام معطلیها برای دریافت پروانه ساخت، این فیلم را به سرانجام برسانید و اولین قدم ورود به دنیای فیلمسازی را پرقدرت بردارید و از همان ابتدا اعتماد و نگاه مخاطب را در فیلم اول جلب کنید؟
متأسفانه در بیش از 90 درصد پروندههای مربوط به تجاوز به عنف، شاکی از ترس آبرو و بازخوردها و... سراغ شکایت نمیرود. در خیلی از پروندههایی که من بررسی کردم و از آنها مستند ساختم این دغدغه برایم جدی بود که چرا آدمها شکایت نمیکنند و دنبال حقوحقوقشان نمیروند. همین مسأله عامل مهمی بود که باعث شد سراغ «علفزار» بروم. البته همه ماجرا این نیست و بخش دیگر سؤالتان هم برایم خیلی جدی است یعنی این که بتوانم برای مردم فیلم بسازم. من این اصطلاح برخی فیلمسازان که «فیلم خودم را ساختم» را خیلی درک نمیکنم. وقتی فیلمی در ساحت سینما ساخته میشود و قرار است مردم بلیت بخرند و فیلم را ببینند همین امر ملزم میکند که جذابیتهای قصهگویی و موضوعی را لحاظ کنیم تا زمان آنها به بطالت نگذرد و فیلم حرفی برای گفتن داشته باشد، مسألهای را مطرح کند و پیشنهادی داشته باشد. سعی کردم در فیلم اول و شروع مسیر فیلمسازی این مسأله را رعایت کنم؛ یعنی فیلمام هم حرفی برای گفتن داشته باشد و هم برای مخاطب جذاب باشد.
در عین حال در فیلم شاهد مواجهه شخصیتها بویژه این دو شخصیت اصلی با یکسری انتخاب هستیم، انتخابهایی که به جبر چیزی را از آنها سلب میکند اما هر دو تصمیم میگیرند عافیت را رها کنند و برای چیزی مهمتر به دل آتش بزنند. به نظر میرسد مهمترین دغدغه هر دو آینده و بویژه برای سارا فرزندش است. این مؤلفه آنقدر قدرتمند است که سارا تمام شرایط موجود، حتی بر هم خوردن زندگی خودش، خانواده و خواهرش را نادیده بگیرد؟
کاراکتر سارا با بازی خانم بهرامی نمایندهای از جامعه زنان است که قرار است سکوت و مصلحت اندیشی نکنند. قرار است بایستند و مسألهشان را فریاد بزنند. مطمئناً سارا درد آینده بچهاش را دارد، درد مادرانگی دارد و اینکه در آینده چه بر سرش خواهد آمد. نگران آینده است. پیشنهاد من فیلمساز این است که اگر قرار است آیندهای روشن برای بچههایمان ترسیم کنیم نباید سکوت و مصلحت اندیشی کرد.
گویا از 15 پرونده مختلف با چنین موضوعی استفاده کردید و 300 پرونده را در مرحله تحقیقاتی_جنایی مطالعه کردید. مسائلی چون خیانت، سکوت به خاطر مصلحت و حفظ آبرو یا حتی موقعیت اجتماعی یا اینکه دادستانی به خاطر مدیریت شهری پرونده را مختومه اعلام کند، چقدر ما به ازای بیرونی دارد؟
بله، همه اینها ما به ازای بیرونی دارد. شاید یک جاهایی تغییرات کوچکی ایجاد شده و مثلاً شهردار جایگزین فرماندار شده باشد. در بحث دادرسی متأسفانه فشارهای بیرونی زیادی از سوی نهادها، ارگانها یا افراد حقوقی و حقیقی وجود دارد تا با اعمال قدرت و فشار جریان یک پرونده را تغییر دهند و به سمت نتیجه دلخواه ببرند حتی مردم عادی هم به رشوه متوسل میشوند در نهایت بستگی به شرافت بازپرس و قاضی دارد که اکثر مواقع این شرافت وجود دارد و آنها سرسخت پای حق میایستند اما در عین حال استثنائاتی هم وجود دارد که قوه قضائیه هم بعضاً در اخبار اعلام میکند که با خاطیان برخورد کرده یا در تلاش برای شناسایی آنهاست.
در فیلم تصویری متفاوت از یک بازپرس (پژمان جمشیدی) ایستاده مقابل دادستان میبینیم؛ شخصیتی دست یافتنی که عدالتخواه و حقطلب است و به نوعی قهرمان قصه است. حتی شخصیت دادستان که درصدد تطمیع اوست در سایه چنین شخصیتی قرار میگیرد. با وجود این به نظر میرسد یکی از مشکلات دریافت پروانه نمایش که باعث شد اکران نوروز را از دست بدهید حضور همین شخصیت باشد. درست است؟
دقیقاً. یکی از موانع ما همین کاراکتر دادستان بود بالاخره نهادهای مختلف قرائتشان از مسأله متفاوت است خیلی از دوستان این مسأله را که ما یک بازپرس قهرمان داریم و یک دادستان ضد قهرمان،از نظر دراماتیک درک میکردند ولی برخی هم دوست نداشتند چنین بیاعتمادی در فرایند دادرسی نمایش داده شود. در نهایت با رفتوآمدها و در جلسات گفتوگو این مشکل حل شد. واقعاً خیلی جاها این مسائل با گفتوگو حل میشود. مشکل ابینجاست که برخی از مدیران عالی رتبه وقت گفتوگو به ما فیلمسازان نمیدهند. اگر این فضای گفتوگو ایجاد شود با ادله موجود طرفین متقاعد میشوند و در نهایت تعامل شکل میگیرد و میشود به ادبیات مشترک رسید.
پروندههای حقوقی و کیفری پتانسیل زیادی برای پرداخت سینمایی دارند و میشود این پروندهها را به شکل هدفمند و برنامهریزی شده آرشیو کرد و در اختیار فیلمسازان قرار داد. طرحی که به اعتقاد برخی منتقدان که در هر دو حوزه سینما و قضاوت تجربه دارند از جمله جواد طوسی، میتواند برای قوه قضائیه هم درآمدزا باشد. چنین پیشنهادی از سوی شما و بقیه فیلمسازان مطرح شده است؟
ما در همه جلساتمان این موضوع را با دوستان خوبمان در قوه قضائیه مطرح کردهایم. من شخصاً این پیشنهاد را گفتم و فکر میکنم خیلی از فیلمسازان دیگر هم علاقهمند باشند. درخواست کردیم پروندههایی را که به نظرشان جذاب است در اختیار ما قرار دهند و اعلام کردیم که علاقهمندیم آنها را تبدیل به فیلم کنیم اما متأسفانه تا امروز چنین اقدامی صورت نگرفته است. در حالی که خیلی از پروندهها بهشدت قابلیت سینمایی شدن دارند و برای مخاطب هم جذاب است.
علاوه بر جذابیت، آگاهی دهنده هم هستند شما در همین فیلم «علفزار» به تایم طلایی پیگیری شکایت اشاره میکنید. برنامه «آقای قاضی» که این شبها از شبکه دو سیما پخش میشود فارغ از کیفیت، از منظر اطلاعرسانی برای مخاطب جذاب است، چرا که آگاهیدهنده است و اطلاعات حقوقی را در اختیار مخاطب میگذارد.
این مجموعه را ندیدهام اما در 40 سال اخیر قوه قضائیه روزانه پروندههای زیادی را حل و فصل میکند که کلی قصه و داستانک و داستان در دل این پروندهها وجود دارد و میتواند به همه ما فیلمسازان ایده بدهد. کاش روزی این آغوش باز شود و بشود فیلمهایی جدیتر ساخت و مسائل مهمتر را مطرح کرد.
در قصه «علفزار» سه موقعیت روایی را با هم پیش میبرید؛ موقعیت بازپرس و شیوه عملکردش، مسائل مرتبط به افراد در معرض اتهام و در نهایت کشمکش زوج معتاد، اما این سومی حلقه پیش برنده دو روایت موازی نیست. دلیل رفتن سراغ این داستانک چه بود؟
به هر بازپرس روزانه چندین پرونده ارجاع میشود که ممکن است خیلی از آنها ماهها طول بکشد. مطمئناً پرونده قتل یکی دو روزه حل نمیشود و شاید 3 تا 4 ماه وقت یک بازپرس را بگیرد. میخواستم در بخشی از این قصه سرشلوغی و گرفتاریهای ذهنی یک بازپرس را نشان بدهم، چرا که قصه «علفزار» قصه یک روز یک بازپرس است. این تعدد قصه باعث میشود که اگر یک بازپرس، جایی اشتباهی کرد، عصبانی شد و... درکش کنیم. نکته دوم اشتراکی است که از نظر دراماتیکی بین قصهها وجود دارد ؛ مادرهایی که نگران آینده بچههایشان هستند؛ فریبا به خاطر شناسنامه فرزندش و سارا به خاطر آنکه پسرش آن صحنه تلخ را دیده است و حتی مادران دیگر. خانم مائده طهماسبی که نقش مادر چهار متجاوز را بازی کرده هم نگران بچههایش است یا خانم جاویدنیا نگران دخترش است که مورد تعرض قرار گرفته. این مسأله که مادرانگی حلقه وصل باشد و نخ تسبیحی به نام مادر وجود داشته باشد برایم جذاب بود.
«علفزار» سوژه ملتهبی دارد اما به نظر میرسد نخواستهاید حجم بالای التهابی که در بطن و واقعیت داستان وجود دارد به کنشها و واکنشها منتقل شود. ضمن اینکه «علفزار» میتوانست فیلمی بسیار تلختر باشد اما رگههای امید هم در فیلم دیده میشود. این حاصل نگاه شما به جامعه است یا مفری بود که از مسیر آن مجوز نمایش دریافت کنید؟
نه واقعاً. فکر میکنم فیلمم آنقدر مسأله اجتماعی مطرح میکند که هر کدام از آنها میتوانست هر فیلمسازی را نگران کند. من از همان اول فیلمم را به دندان گرفتم و جنگیدم تا آن طور که باید، نمایشش بدهم. به نظرم میآمد که دارم حرف حق میزنم و مسألهای را مطرح میکنم که ادله دارد، پس نباید نگران باشم. تنها نگرانیام این بود که دوستان اهل گفتوگو نباشند و فرصتی ندهند تا ادلهام را توضیح بدهم. واقعیت امر این است که من در دل تمام تلخیهایی که در پروندهها مطالعه کردم، امید میبینم، نگاه به آینده میبینم. اساساً بخشی از رسالت فیلمساز همین است که بتواند روی مخاطب تأثیر بگذارد. فیلم من بهشدت تلخ و گزنده است ولی دلم میخواهد در دل این تلخی راهکاری، پیشنهادی، امیدی و حال خوبی برای مخاطبم باقی بگذارم اگر نه ،نشان دادن تلخی صرف، هنرمندانه نیست.
ایستادگی و اعتماد
حضور بهرام رادان در زندگی من از بهترین لطفهای خدا بود آنقدر که برادرانه همراه بود، به من اعتماد کرد و پشت «علفزار» ایستاد. دائم با هم از این سازمان به آن سازمان و از این اداره به آن اداره رفتیم تا اینکه توانستیم مجوزهای فیلم را دریافت کنیم. او سالهاست که سوپراستار سینمای ایران است، مطمئناً وقتی چنین شخصیتی پشت یک فیلم قرار میگیرد جلب اعتماد بازیگران مطرحی مثل پژمان جمشیدی، ستاره پسیانی، سارا بهرامی و بقیه عزیزان راحتتر است. واقعیت امر این است که کسی از من بهعنوان کارگردان فیلم اولی شناختی نداشت ولی اعتماد آقای رادان من را در موقعیتی قرار داد که بقیه بازیگرها هم اعتماد کنند، پای کار بیایند و یک تیم خوب در «علفزار» دورهم جمع شوند.
رفیق درجه یک باهوش
پژمان جمشیدی یکی از باهوشترین افرادی است که در سینمای ایران کار میکند، بهشدت آدم همراه و رفیق درجه یک و دوست داشتنی است. از زمانی که افتخار همکاری را به من داد پایه و همراه بود. با هم به دادسرای جنایی رفتیم و کلی تحقیق کردیم و البته که خیلی هم زود نقش را گرفت. الحمدلله خروجی کار که 99 درصدش حاصل تلاش اوست خوشایند بود. امسال میتوانست سال پژمان جمشیدی باشد ولی خب قطعاً بازی امین آقا حیایی عزیز خیلی درخشان و درجه یک بود که با تشخیص تیم داوران سیمرغ نصیب او شد. در نهایت اما به نظرم سیمرغ جشنواره چهلم میتوانست مال پژمان باشد ولی خب قسمت نبود.
سایر اخبار این روزنامه
مادرانگی حلقه وصل «علفزار» است
فرقی نمیکرد با چه تیمی بازی کنیم
بازیکنان هیچ جلسه ای با مقامات دولت نداشتند
حال اقتصاد رو به بهبودی
15 هزار میلیارد تومانی که نمک شد!
طرح بورسی مجلس علیه سهامداران
کابوس پهپادی
بازی برخی نانوایان با اعصاب مردم
شهرداری تهران: بشدت متأثر هستیم!
آغاز ترانزیت 10 میلیارد دلاری روسیه از مسیر ایران
دولت مخالف دستهبندی مردم است
دیپلماسی در خدمت محیط زیست
مدپوشی در کشاکش عرفی گرایی و دین گرایی
بزرگداشت روز عفاف و حجاب