عدالت به بهای مظلومیت

۱۴۳۲ سال از آن هنگام که پیامبر (ص) دست امیرالمؤمنین علی (ع) را در غدیر خم بالا برد و او را، ولی پس از خود معرفی کرد و ۱۴۰۸ سال از آن روز که مردم در تحویل حکومت به حضرت دست از پا نمی‌شناختند می‌گذرد. آنچه در طول این ۱۴ قرن مورد اذعان هر مورخ منصفی بوده، مظلومیت آن امام چه در زمان حیات پربرکتش و چه بعد از شهادتش است. نکته تلخ‌تر آن است که بدانیم مظلومیت علی ناشی از عدالت‌گستری او بود، چنانکه گفته‌اند «قتل فی محرابه لشده عدله» (از شدت عدالتش در محراب به شهادت رسید).
هنوز دو روز از آغاز خلافت رسمی‌اش نگذشته بود که به غارتگران بیت‌المال هشدار داد «وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُه قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِکَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدْتُهُ»؛ (اگر اموالی که از بیت‌المال غارت کرده‌اید را حتی کابین زنان کرده باشید یا با آن کنیز خریده باشید از شما بازمی‌ستانم). آیا حضرت نمی‌توانست چند صباحی صبر کند و هنگامی‌که پایه‌های قدرتش تثبیت شد به حساب مفسدان برسد؟ هنوز چیزی از آغاز کار نگذشته بود که کارگزاران پیشین و به‌ویژه معاویه را کنار گذاشت و در این اقدام هیچ‌گونه تعارف و رودربایستی‌ای به خرج نداد؟ آیا حضرت نمی‌توانست به توصیه افرادی، چون ابن‌عباس یا مغیره‌بن‌شعبه عمل کند و با آنچه سیاست خوانده می‌شد، مدتی معاویه را تحمل کند تا زمانی که قدرتش نهادینه شد او را کنار زند؟ هنگامی‌که به حضرت خبر رسید «نجاشی» شاعری که در وصف حضرت و در تبلیغ جبهه حق اشعار بسیار گفته بود، در ماه مبارک رمضان با شرب خمر روزه‌خواری کرده، حضرت در اجرای حد لحظه‌ای تردید نکرد و همین تلخی قاطعیت حضرت در اجرای حکم خدا نجاشی را به اردوگاه معاویه ملحق کرد. آیا حضرت نمی‌توانست به پاس خدمات گذشته نجاشی یا به‌خاطر نیازمندی دولت اسلامی به فعالیت تبلیغی او، دیده در مقابل گناهش بر هم نهد و
از او درگذرد؟
او همه این‌ها را می‌دانست، اما چنانکه از او منقول است «لو لا التّقی لکنت ادهی العرب»؛ (اگر تقوا دست و پای مرا نمی‌بست، از همه آحاد و مکاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلدم). یا در جای دیگر تصریح می‌کند که «واللَّه ما معاویه بأدهی منّی»؛ (معاویه زیرک‌تر از من نیست). قرار نبوده و نیست ولیّ خدا به‌خاطر راضی کردن مفسدان و هوسرانان و در حکومت ماندن حکم خدا را نادیده بگیرد و با مستکبران سازش و با افراد آلوده مماشات کند. او هدف از حکومت را «عمل به اوامر الهی»، «قیام به قسط» و «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» می‌دانست و به بهانه سیاست‌ورزی حکم خدا را معطل نمی‌گذاشت.


نکته اعجاب‌آور تاریخ آن است که اگرچه عدالت علوی تنها منافع صاحبان زر و زور و تزویر را به مخاطره می‌انداخت، اما اینان با مکر و حیله گاه جاهلان جامعه و حتی برخی از عوام‌الناس را مقابل حضرت قرار می‌دادند. اگرچه تقسیم عادلانه بیت‌المال تنها برای برخی ویژه‌خواران عرصه را تنگ کرد، اما قدرت تبلیغاتی ذی‌نفعان، جنگ جمل را بر حضرت تحمیل کرد که طی آن امام مجبور به مقابله با پیروان جاهل شتر سرخ‌مو شد و در صفین و نهروان نیز به‌گونه‌ای همین داستان تلخ تکرار شد. جنگ روانی دشمنان حضرت سبب شد که انبوه مردمی که زیر سایه حکومت او از عدالتش متنعم بودند، شیرینی این نظام عادلانه را درک نکرده و در بزنگاه‌ها بسیاری او را تنها گذاشتند. در آخر نیز جهل در پوشش «عدالت‌خواهی»، بر قله عدالت تیغ کشید و جهان را از فیضش محروم ساخت. بزرگ‌ترین تلخی این داستان در آنجا است که در ذهن بسیاری از مردم تحت تأثیر تبلیغات دشمنان حضرت، ادراکی غلط از واقعیت‌های جامعه شکل گرفته بود که افکار عمومی آفتاب را به صورتی «وارونه» ببیند.
اگر امیر مؤمنان به‌جای آنکه «سیاست» ش، «دینی» باشد، «دین» ش «سیاسی» بود و به‌جای عدالت‌گستری و اجرای حدود و اوامر الهی در پی راضی کردن نخبگان متنفذ و چشم بستن بر هوسرانی اقلیت لذت‌طلب بود، به‌جای آنکه کمتر از پنج سال آن‌هم در میانه جنگ‌های مکرر حکومت کند، شاید چندین برابر این مدت را در آرامش و بی‌دردسر حکم می‌راند. اگر علی منافع «ناکثین» و «قاسطین» را به مخاطره نمی‌انداخت، شاید هیچ مارقی در مقابل حضرت شمشیر نمی‌کشید؛ اما در حکمرانی علوی «مصلحت جامعه» بر «راضی نگاه‌داشتن افراد آلوده و خطاکار به هر قیمتی» مقدم بود. علی (ع) تلخی ایستادن مقابل خواص فاسد و عوام جاهل را به جان خرید، اما همان چهار سال و ۹ ماه را «لله» و در تراز «ولایت الهی» حکومت کرد.