زبان فارسی به هویت ایرانی تشخص می‌بخشد

صدرا صدوقی
«هویت ملی، مانند هیولای ارسطویی امری مبهم است. چه چیزی به این ماده مبهم، تشخص می‌دهد؟ صورت! به همین ترتیب، زبان ملی به هویت ملی تشخص و تعین می‌دهد.  چون این زبان را ما یک‌شبه نساخته‌ایم. زبان فارسی هزاران سال پیشینه دارد و این همه فرهنگ و ادب در قالب این زبان پدید آمده است. بسیاری چیزها که در متون فلسفی نمی‌یابیم، در ادب ما وجود دارند. همچنین شعر فارسی بیانگر تمامی دانش و حکمت ماست.» اینها بخشی از سخنان دکتر اصغر دادبه، استاد نام‌آشنای فلسفه و ادبیات، در مراسم بزرگداشت مقام علمی و فرهنگی اوست که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است که به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی شنبه اول مرداد ماه ۱۴۰۱ در تالار شهید مطهری برگزار شد. در این آيین نکوداشت، حسن بلخاری ريیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، مهدی محقق ريیس هیات مدیره انجمن، فتح‌الله مجتبایی عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، سید محمدکاظم موسوی بجنوردی ريیس مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، نصرالله پورجوادی فیلسوف و استاد بازنشسته دانشگاه تهران، سیروس شمیسا چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی، محمودرضا اسفندیار دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری و علی مرادخانی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال به ایراد سخن پرداختند.
تالیف شعر و فلسفه
حسن بلخاری،ريیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی|  ارسطو در باب نهم پوئیتیکا یا بوطیقای خود (به عنوان انجیل فلسفه هنر)، بحثی با عنوان تاریخ و فلسفه دارد. وی در این بحث جذاب و عالی به بررسی تطبیقی و نیز ارزش و اهمیت شعر و فلسفه می‌پردازد. روح کلام او این است که شعر از تاریخ فلسفی‌تر است. وی با تاکید بر اینکه شاعر نباید امور را آنچنان‌که در واقع روی داده است بیان و نقل کند، بلکه «کار او این است که امور را به آن نهج که ممکن هست اتفاق افتاده باشد نقل و روایت کند.» (ارسطو، 1369: 128) میان شاعر و مورخ تفاوت قائل می‌شود. 
از دیدگاه او، تفاوت میان شاعر و مورخ در اصل این نیست که یکی روایت خود را در قالب نظم درمی‌آورد و دیگری در قالب نثر، بلکه تفاوت شعر و تاریخ در این است که مورخ در بیان حوادث از حوادثی سخن می‌گوید که در واقع روی داده و تمام شده است (همان معنای دقیق تاریخ: عبور از حوادث) در حالی‌که شاعر سخنش در باب حوادث و وقایعی است که ممکن است روی بدهد: «از این روست که شعر فلسفی‌تر از تاریخ و مقامش بالاتر از آن است.» (همان) ارسطو در باب این معنا که به نظم در آوردن مطالب الزاما خلق شعر نیست، به بیان مثالی در باب تاریخ هرودت می‌پردازد: «ممکن هست که تاریخ هرودت به رشته نظم درآید و لکن با این همه آن کتاب، همچنان تاریخ خواهد بود خواه نظم باشد و خواه نثر.»
به تعبیر ارسطو زیرا شعر از امر کلی حکایت می‌کند درحالی‌که تاریخ، بیانگر امر جزئی است و طبیعتا شعر به عنوان قائل امر کلی، به فلسفه که علم تامل و تحقیق در باب کلیات است نزدیک‌تر است. اما امرکلی چیست؟ ارسطو امر کلی را چنین تعریف می‌کند: «مقصود از امر کلی در این مقام این است که شخصی چنین و چنان فلان کار یا فلان کار دیگر را به حکم احتمال و یا به حسب ضرورت انجام می‌دهد و در شعر، سخن از همین‌گونه اس ت هر چند برای اشخاص داستان هم اسم‌هایی [در شعر] ذکر می‌شود، اما امر جزئی مثلا عبارت است از کاری که [شخص معینی، فی‌المثل] آلکبیادس کرده است یا ماجرایی که برای او اتفاق افتاده است.» 
بنابراین ارسطو میان امر جزئیِ واقع که تاریخ بیانگر آن است با امر کلی فلسفی که شعر قائل آن است تفاوت قائل می‌شود در شعر و به‌ ویژه نمایش، شاعر و نمایشنامه‌نویس مطالب را به گونه‌ای بیان می‌کند که هم محتمل‌الوقوع است، هم از یک قاعده‌ پیروی می‌کند اما تاریخ بیان این نوع روایت نیست. بل بیان چیزی است که اتفاق افتاده و تمام شده است.
چرا ارسطو چنین حکمی صادر می‌کند؟ زیرا فقط از این طریق است که شعر، وظیفه فلسفی خود در تهذیب اخلاقی شهروندان یا مخاطبان را انجام داده است. اگر روایت به گونه تاریخی ارائه شود هیچ کاتارسیسی را برنمی‌انگیزد و صفاتی چون ترس و شفقت را از نفس انسان نمی‌زداید بگذریم از اینکه برخی کاتارسیس ارسطویی را تخلیه و برخی تجلیه تفسیر کرده‌اند. در معنای اول، آن دو صفت از نفس زدوده می‌شوند و در معنای دوم نفس به آنها آراسته می‌شود.
 اما اگر به نحو امکانی روایت شود مخاطب با هم‌ذات‌پنداری با شخصیت‌های مطرح در شعر و نمایش و با قرار دادن خود در جایگاه آنان سعی می‌کند به گونه‌ای عمل کند که خطاهای آنان را در حیات خویش تکرار نکند. همچون کاتارسیسی که از خوانش یا نظاره نمایشنامه اتللو در نفس انسان ایجاد می‌شود. کاتارسیسی که انسان را از هرگونه شتاب در تصمیم بازمی‌دارد. همان گناه بزرگ اتللو در کشتن عجولانه و بی‌منطق محبوب خویش دزدمونا.
 فقط در صورتی این کاتارسیس یا عبرت از شعر و نمایش ایجاد می‌شود که نوع روایت، بیان کلیت زندگی انسانی باشد و به یک عبارت تمامی انسان‌ها را در بر گیرد، نه زندگی یک شخص خاص را.
 نتیجه اینکه از دیدگاه ارسطو، شعر جزئی از فلسفه است نه بنا به غلط رایج، نقطه مقابل آن. همان تقابلی که مثلا تولستوی در نقد افلاطون به آن اشاره می‌کند. تولستوی معتقد است افلاطون هنر شاعری خود را در پای فلسفه قربانی کرد؛ شاید از این رو که تصور می‌کرد در فلسفه به چیزی بزرگ‌تر از آن می‌رسد. یا مثلا ساموئل تیلور کالریج انگلیسی که متهم بود با فلسفه، ذوق شاعری خود را بی‌رحمانه سرکوب کرده است. این نکته بیانگر آن است که معمولا در برخی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها شعر و فلسفه مقابل هم قلمداد شده‌اند، به‌ویژه با اتکای به این معنا که شعر ریشه در ذوق دارد و فلسفه در عقل.
دکتر اصغر دادبه از جمله کسانی است که حیات علمی‌اش به کمال بیانگر تالیف شعر و فلسفه در جان و جهان اوست. توفیقات روزافزون این اندیشمند فرزانه معاصر نیز ریشه در این مؤانست و تالیف دارد. او نمی‌تواند متهم شود ادیبی خود را در پای فلسفه قربانی کرده یا فلسفه‌اش را در پای فرزانگی‌اش در ادبیات. حیات علمی این فیلسوف ادیب، تفسیر و تعبیر این معناست. نگاهی به تالیفات و مقالات او موید این مدعاست.
استاد برجسته زبان و ادبیات فارسیِ ایران
مهدی محقق،  ريیس هیات مدیره انجمن |آقای دکتر دادبه از استادان برجسته کشور در زمینه زبان و ادبیات فارسی هستند. ایشان نه‌تنها به زبان و ادبیات فارسی تسلط دارند بلکه آگاهی فراوانی نسبت به مسائل فلسفی و کلامی نیز دارند و به همین لحاظ به عنوان یک «استاد ادبیات جامع» شناخته می‌شوند. ایشان در زبان و ادبیات فارسی استادی توانا هستند و بخش زبان و ادبیات فارسی در «مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی» هم زیرنظر ایشان است و هرگونه تجلیل و تکریمی از ایشان شایسته مقام ایشان هست؛ این‌گونه مجالس باید در تمام نقاط مملكت وجود داشته باشد تا نسل جوان هم الگو بگیرند و از این اسطوره‌ها بیاموزند و راه‌شان را ادامه بدهند تا بعد از این جای این‌گونه استادان خالی نباشد که خدای نکرده بگوییم فلان استاد رفت و دیگر جانشینی ندارد، بلکه باید استادان، افرادی باشند که نسل جوان را تربیت و تشویق کنند و دانشگاه‌ها خود باید عهده‌دار این تربیت و تشویق باشند تا به وسیله همین تجلیل و تکریم‌ها نسل آینده ما آنها را الگو و چراغ‌ راه خود قرار دهند.


حسن رفتار دادبه در تدریس
فتح‌الله مجتبایی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی |انجمن آثار و مفاخر فرهنگی یکی از ریشه‌دارترین انجمن‌هایی است که در ایران تشکیل شده و از پیش از انقلاب تاکنون خدمات قابل توجهی را در راستای پاسداشت مفاخر فرهنگی ایران انجام داده است. دکتر اصغر دادبه از شخصیت‌های فرهنگی با ارزش و با غیرت است. بیشتر آثار ایشان به صورت مقاله است و البته تالیفاتی هم دارند که مهم‌ترین آنها کتابی است که درباره فخر رازی نوشته‌اند. دکتر دادبه در این کتاب تاکید کرده‌اند که «شک» مادر علم است، از این رو تا کسی شک نکند به دنبال علم نخواهد رفت.
دکتر دادبه از نزدیکان دکتر امير‌حسين يزدگردی بود. دکتر یزدگردی چهره درخشان ادبیات فارسی اما گمنام بود و البته آثار بی‌نظیری داشت. بنده دکتر دادبه را از همان زمان که با  مرحوم دکتر یزدگردی همکاری می‌کرد، می‌شناسم. دکتر فروزانفر، دکتر محمدي، مرحوم حكيم شیرازی و مرحوم مصلح از استادان دکتر دادبه در دانشکده الهیات بودند که خوشبختانه در این جلسه از آنان یاد شد. وقتی دکتر دادبه وارد مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی شدند، بخش ادبیات فارسی این مرکز شکلی نو به خود گرفت و مقالات خوبی نوشته شد. من ۸۰ سال معلمی کرده‌ام و کمتر دیده‌ام کسی در امر معلمی و از نظر شیوه تدریس و حسن رفتار به پای دکتر دادبه برسد.
ادیب، متکلم و مسلط بر عرفان
سید محمد کاظم موسوی بجنوردی، ريیس مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی |دکتر اصغر دادبه  بیش از ۲۸ سال است که همکاری تنگاتنگی با دائره‌المعارف بزرگ اسلامی دارند. ایشان ادیب، متکلم و حافظ‌شناس برجسته‌ای هستند و ما از وجودشان خیلی  بهره‌ها برده‌ایم و هنوز هم می‌بریم. اولین مقاله‌ای که ایشان برای ما نوشتند تحت عنوان «ادراک» بود، سپس مقالاتی در زمینه کلام، ادبیات، عرفان و... نیز تالیف کردند. دکتر دادبه یک فرد استثنایی هستند زیرا یک ادیب، اگر به عرفان و کلام تسلطی نداشته باشد، نمی‌تواند در این حوزه تاثیرگذار باشد؛ زیرا ادب ما، مشحون از عرفان و کلام است و  اینها جدا از هم نیستند. ما چگونه می‌توانیم شعر و اندیشه «حافظ» را بدون آگاهی از عرفان درست فهم کنیم. از این‌رو من کمتر شخصیتی مثل آقای دکتر دادبه را دیده‌ام که این‌قدر زیبا حافظ را تفسیر کند؛ چراکه ایشان هم متکلمند و هم تسلط بالایی  به دانش عرفان و فلسفه دارند.
از ۲۸ سال سابقه ارتباط دکتر دادبه با مجموعه دائره‌المعارف، ایشان حدود ۲۲ سال در مقام ریاست بخش ادبیات، متقبل خدمات فراوانی بوده‌اند؛ حدود هفتاد مقاله تالیف کرده و حدود ۴۰۰ مقاله را ویرایش کرده‌اند. نحوه ویرایش و نگارش ایشان بی‌بدیل است. همواره وجود دکتر دادبه در شورای عالی دائره‌المعارف بزرگ اسلامی ذی‌قیمت است و ما همیشه از محضر ایشان بهره‌های فراوان می‌بریم. باتوجه به تنوعی که در مقالات ادبی وجود دارد، ایشان که متخصص در ادبیات، کلام و عرفانند بسیاری از مشکلات مجموعه ما را حل کرده‌اند.
دفاع از ایرانیت و زبان پارسی
 نصرالله پورجوادی ، استاد بازنشسته دانشگاه تهران | دکتر اصغر دادبه یکی از «وطن‌دوستان» و به معنای قدیم لفظ «وطن‌پرستان» روزگار ماست و هر جا فرصت پیدا کرده از ایرانیت و زبان پارسی دفاع کرده و علیه ایده «جهان‌وطنی» سخن گفته است. ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخس می‌گوید بهترین دوستی میان دو نفر دوستی نیست که برای منفعت یا برای کسب لذت نفسانی باشد. بهترین و کامل‌ترین دوستی میان دو دوست رابطه‌ای است که براساس هم‌فرهنگی و امور معنوی و فضایل انسانی برقرار شده باشد، یعنی همان چیزی که ما «وطن فرهنگی» می‌نامیم. مشترکات فرهنگی است که دو نفر را هم‌وطن می‌سازد و آنها می‌توانند با هم دوست باشند.
 ما بهترین دوستی را با کسانی می‌توانیم داشته باشیم که سنخیت فرهنگی میان‌مان وجود داشته باشد. همین سنخیت فرهنگی است که حس هم‌وطنی را در ما ایجاد می‌کند و برای خود من، یکی از معدود کسانی که وقتی با او هستم دقیقا این احساس هم‌وطنی یا سنخیت فرهنگی را در خود حس می‌کنم اصغر دادبه است. با دادبه می‌توانم یکی دو ساعت شاهنامه بخوانم و درباره معانی ابیات و ظرایف و اهمیت آنها با هم حرف بزنیم. می‌توانیم با هم دینکرت یا حافظ بخوانیم و درباره فلسفه اخلاق در ایران باستان و عرفان حافظ بحث کنیم. 
با دادبه من هیچ‌گاه همکلاسی نبوده‌ام ولی استادان مشترک داشته‌ایم و یکی از ایشان مرحوم جواد مصلح بود که فلسفه ملاصدرا و منظومه حاج ملاهادی سبزواری را در دانشگاه تهران تدریس می‌کرد. دوستان فاضل مشترک هم داشته‌ایم و به نظرم یکی از چیزهایی که دوستی میان من و دادبه را غنی‌تر کرده است وجود همین دوستان فاضل بوده است. مهم‌ترین خصلتی که من و دوستان دیگر در دادبه دیده‌ایم علاقه و مهری است که او به فرهنگ ایران و زبان فارسی داشته است. موضوعی که وی در اغلب سخنرانی‌های عمومی خود نیز درخصوص آن داد سخن داده است.
دادبه؛ مدیر و مدبر 
سیروس شمیسا،  چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی | دکتر دادبه دارای خصوصیات ویژه علمی و شخصیتی هستند. به لحاظ علمی باید توجه داشت که ایشان با آن‌که فلسفه خوانده‌اند در تمام طول دوران معلمی خود بیش از فلسفه به کار تدریس و تحقیق در زمینه ادبیات فارسی اشتغال داشتند. تربیت فلسفی ایشان باعث شد که روشمند و روشن و قاطع بیندیشند و بنویسند، چنان‌که مشکل‌ترین مباحث را رده‌بندی و تقسیم می‌کنند و لب و لباب مطلب را بیان می‌دارند. جز این، فلسفه باعث شده است که بسیاری از مطالب عقلی که در مطاوی کتاب‌های ادبی مندرج است و معمولا جلب توجه محققان ادبی را نمی‌کند، از نظر ایشان پوشیده نماند. گاهی ممکن است برای کسانی که از دور، دستی بر آتش دارند چنین به نظر آید که استاد با آن همه فضل و هنر چرا کم می‌نویسد و مثلا جز دو، سه کتاب بیشتر منتشر نکرده است. حقیقت برعکس این است، دکتر دادبه بسیار پرکار است و علاوه بر مقالات متعدد، کثیری از مقالات دایره‌المعارف (دانش‌نامه ایران) را به تحقیق و تفصیل نوشته است و می‌نویسد. دیگر از خصوصیات بارز دکتر دادبه فصاحت، بلاغت و شیرین‌سخنی اوست که مسلما خوانندگان در تلویزیون یا مجالس علمی دیده‌اند و شنیده‌اند. حافظه بسیار قوی او باعث شده است که نقاوه‌ای از اشعار نغز فارسی را به خاطر داشته باشند و در خطابه‌های خود بجا و بسزا از آنها استفاده کنند. دادبه، مردی است مدیر و مدبر که می‌تواند برنامه‌ریزی داشته باشد و گروهی را رهبری کند. به قول سعدی «فرّ فرماندهی» دارد. اگر کاری را از او بخواهند تا جایی که بتواند از نفوذ خود در یاران استفاده کرده و آن را به سامان می‌رساند.
تولستوی معتقد است افلاطون هنر شاعری خود را در پای فلسفه قربانی کرد؛ شاید از این رو که تصور می‌کرد در فلسفه به چیزی بزرگ‌تر از آن می‌رسد. یا مثلا ساموئل تیلور کالریج انگلیسی که متهم بود با فلسفه، ذوق شاعری خود را بی‌رحمانه سرکوب کرده است. این نکته بیانگر آن است که معمولا در برخی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها شعر و فلسفه مقابل هم قلمداد شده‌اند
ارسطو میان امر جزئیِ واقع که تاریخ بیانگر آن است با امر کلی فلسفی که شعر قائل آن است تفاوت قائل می‌شود در شعر و به‌ ویژه نمایش، شاعر و نمایشنامه‌نویس مطالب را به گونه‌ای بیان می‌کند که هم محتمل‌الوقوع است، هم از یک قاعده‌ پیروی می‌کند اما تاریخ بیان این نوع روایت نیست. بل بیان چیزی است که اتفاق افتاده و تمام شده است.
وارث حکیمانِ سلف
محمودرضا اسفندیار ، دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه |تسلط استاد دادبه بر گستره فلسفه، کلام و عرفان و ادب فارسی تحسین‌‌برانگیز است. استاد دادبه را به‌حق از این حیث باید از وارثان حکیمان سلف برشمرد. به گمان من یکی از ممیزات بینش و روش علمی استاد دادبه، تاکید او بر فهم روشمند عرفان، فلسفه و کلام اسلامی است. او در کتاب‌ها و مقالات مختلفی که در این باب نگاشته، به ‌خوبی تسلط و چیرگی خود را بر فهم و درک منظم و سامان‌مند در حوزه مطالعات اسلامی اثبات کرده است. استاد دادبه را باید یکی از ایران‌دوست‌ترین فرهیختگان معاصر دانست. ایران‌دوستی او از نوع شؤونیستی و پان‌ایرانیستی نیست، بلکه او با درک عمیقی که از ارزش‌های ایران فرهنگی دارد، به این سرزمین که عمری به بلندای تاریخ و سهم مهمی در پیشبرد و اعتلای فرهنگ و تمدن بشری دارد، مهر می‌ورزد.