چگونه حكمرانان از خير «تحول» مي‌گذرند!

ناصرالدين شاه قاجار روزه گرفتن را «فعلي صعب» مي‌دانست غافل از اينكه روزه‌داري صعب نيست، آنچه صعب و مشقت‌بار است حكمراني درست است. ظاهرا حكمراني به چشم ناصرالدين شاه فعلي سهل مي‌آمد، چون قرارش نبود كه ملك و ملت را به رضايت و نوا و ساماني برساند. هدفش تكيه بر سرير قدرت به اتكاي زور فراشأنش بود و اين به نظرش بسيار سهل مي‌آمد. در اين روزگار اما حكمراني در اغلبِ جوامع، امري پردردسر و طاقت‌فرسا شده است. متقاعد كردن هزاران نهاد و سازمان و حزب و ده‌ها ميليون شهروند پرسشگر و اغلب ناراضي، نسبت به صحت انجام كاري و جوابگو بودن و حساب پس دادن در برابر پيامدهاي خواسته و ناخواسته آن، حقا كه حوصله و صبر و توان و تواضعي بسيار بالغانه و فراتر از استعداد بشر عادي طلب مي‌كند، به همين دليل نيز حكمراني مثل گذشته‌هاي دور، خواستاران زيادي در كشورهاي پيشرفته‌تر ندارد. اين فقط ما ايرانيان هستيم كه مانند برخي ديگر از جوامع همسايه، براي به دست گرفتن زمام قدرت، دست و پا مي‌زنيم حال چه لياقت و صلاحيتش را داشته باشيم و چه از كمترين لياقت و صلاحيتي در اين زمينه برخوردار نباشيم! اين موضوع را به تمركز امكانات مادي و انواع رانت‌هاي سهل‌الوصول در دستگاه دولت نسبت مي‌دهند، يا به شيريني و حلاوتِ قدرت و منزلت، اما به نظرم ريشه اصلي ماجرا در همان سهل گرفتن امر زمامداري است. كار سهلِ همراه با برخورداري از ثروت و قدرت و منزلت و شهرت، طبيعتا براي همه وسوسه‌انگيز استبه خصوص اگر از معضلات و مشكلات كار هم درك درستي وجود نداشته باشد. براي همين است كه هرگاه فردي زمام امور را به دست مي‌گيرد، ابتدا با خوشحالي و روي باز از مهرورزي و تكريم و تواضع نسبت به مردم سخن مي‌گويد و منتقدان را با اصرار و حرارتِ تمام به نقدِ عملكرد و برنامه خود فرا مي‌خواند و حتي براي‌شان جايزه در نظر مي‌گيرد و حل سريع و زمانبندي‌شده انبوه مشكلات را وعده مي‌دهد؛ اما معمولا پس از گذشت يك سال كه به زمين سفت برخورد مي‌كند، به ياد شيوه ناصرالدين شاهي زمامداري مي‌افتد. او در درجه نخست، منتقدان را نسبت به عملكرد خود سخت بي‌انصاف و غرض‌ورز ارزيابي مي‌كند. ظاهرا گمان او بر آن بوده كه منتقدان در چارچوب موردنظر او يا با توجه به مجموعه امكانات و محدوديت‌هاي پيش رويش، آن را به بوته نقد مي‌كشند؛ حال آنكه وقتي راه نقد گشوده شود و حاشيه يا ضريبي از امنيت پيدا كند، هر كس از زاويه نگاه و نظام ترجيحات خود، ساز نقادي را كوك مي‌كند، حتي اگر پاي انصاف هم در ميان باشد؛ چه بسا تصميم يا اقدامي كه از منظر عده‌اي از هر جهت مفيد و به‌صلاح عموم مردم و كشور باشد، از منظر عده‌اي ديگر تا حدِ خيانت به كشور ناپسند و بد جلوه كند! بنابراين، نقد اصولا كنترل‌پذير نيست؛ اما با مرور زمان به امري عادي و پيش پا افتاده تبديل مي‌شود و نظم و سامانِ طبيعي خود را پيدا مي‌كند. در فقدانِ زنجيره‌اي از نهادهاي مدني و زيرساخت‌هاي مادي و ذهني حافظِ فرهنگ نقد و پاسخگويي، تحمل فضاي نقد و تلاش براي سامان‌يابي طبيعي آن، افزون بر ديد عميق تاريخي و تجربه گرانبار سياسي، بردباري و كفّ نفس و كظم غيظ بالايي را مي‌طلبد. 
اين ويژگي‌ها در سطح جهان هم كمياب است چه رسد به كشور ما كه تاريخي انباشته از بي‌تحملي و توسل و اتكاي به زور براي حل هر مساله كوچك و بزرگي دارد. اين است كه فضاي نقد، رييس دولت و ديگر قوا را خشمگين مي‌كند و از كوره به در مي‌برد. هر يك از آنها با خود مي‌گويد؛ با جمعي آدم منصف و آگاه به دشواري‌ها روبه‌رو نيستم! همگي يا غرض دارند و غرض‌شان هم ناكامي و شكست من است يا «سر در آخور» جايي دارند! يك سال تحمل‌شان كرده‌ام و همه نقدهاي تند و نارواي‌شان را بي‌پاسخ گذاشته‌ام، اما دريغ از يك جو انصاف! نه، اينها لايق اين وضعيت نيستند. سرجاشان به جايي بند است. اصلا «آدم بشو» نيستند! بايد سر جاي خود بنشينند و من خوب بلدم چطور سر جاي‌شان بنشانم‌شان تا دست‌شان بيايد يك من ماست چقدر كره دارد! همين قديمي‌ها درست گفته‌اند كه تا «نباشد چوب‌ تر فرمان نبرد گاو و خر!» بعد همه رفتارها و عملكردهايي كه قرار بود مورد «تحول» واقع شوند دوباره سرلوحه برخوردها قرار مي‌گيرند و دستور و جواز بگير و ببند صادر مي‌شود و اين‌بار با شدت و حدتي بيشتر از قبل تا جاي هيچ شبهه‌اي براي كسي باقي نماند كه طبقِ دستكاري قوام‌السلطنه در شعر منوچهري دامغاني، كشتي‌بان را سياستي دگر آمد. بله، تا بگير و ببند ممكن باشد؛ حكمراني فعلي سهل و روزه‌داري فعلي صعب است! حكمراني در جاهايي صعب است كه بايد انواع نقدهاي منصفانه و غيرمنصفانه و اعتراض‌هاي روا و ناروا را از هر سو تحمل و مديريت كرد و پاسخگو هم بود و دم هم بر نياورد!