رازهای پنهان تحصن در سفارت انگلیس

      دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان   قضیه از این قرار بود که پس از حمله به تحصن علماء در مسجد شاه که خواستار عدالت خانه بودند، آنها دست به مهاجرت به قم زدند که همین موضوع، شاه را وحشت زده کرد تا به آنها تلگرام بزند و علما و روحانیون مهاجر نیز در پاسخ آن تلگراف برای نخستین بار تقاضای مجلس مشورتی حکومتی را بکنند. همزمان با مهاجرت علماء به قم، عده‌ای از تجار به سرکردگی محمد تقی بنکدار نیز از ترس جانشان با هدایت برخی از کارکنان ایرانی سفارت انگلیس مانند حسینقلی خان نواب، به این سفارت پناهنده شدند و مدت زمانی به طول نینجامید که حیاط سفارت انگلیس مملو از این‌گونه افراد شد؛ چادرهای اصناف برپا گردید، دیگ‌های پلو بار گذارده شد و خروارها قند و چای توزیع گردید تا به قول یحیی دولت‌آبادی که گویا در خفا با سفارت در تماس بود،اجزای سفارت هر چه بیشتر بتوانند از واردین دلربایی کنند تا اینکه ناگهان درخواست مردم و سران تحصن از مجلس عدالت یا مشورت، به مشروطه خواهی تبدیل گردید. از قول مرحوم ضیاءالدین دری درباره تاثیر سفارت انگلیس در تغییر خواست مردم در کتاب «مجموعه‌ای از مکتوبات و اعلامیه‌ها... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضل الله نوری در مشروطیت» آمده است: «... تا این وقت (تحصن در سفارت) سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمی‌دانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران، اهل سفارت القاء کردند...یک روز طرف عصر، بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم. درشکه شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همین که درشکه به محاذات ما رسید، ایستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشکه پیاده شد، با نهایت خنده‌رویی و تغمز به نزد ما آمد، گفت: آقایان! شما برای چه این‌جا آمده اید؟ یک نفر گفت: ما آمده ایم این‌جا یک مجلس عدالت می‌خواهیم. (خانم) گفت: نمی‌دانم مجلس عدالت چیست! سپس گفت: پس شما یقین مشروطه می‌خواهید. این اولین دفعه بود که ما لفظ مشروطه را از دهان خانم انگلیسی شنیدیم...بعد طولی نکشید که شنیدیم یکی فریاد می‌کرد: ما می‌خواهیم. یکی فریاد کرد: ما شرطه می‌خواهیم. دیگری گفت: بگویید آنچه را خانم گفت! ما مشروطه می‌خواهیم...» اما آنچه در تواریخ درباره ماجرای تحصن آمده، بیشتر به ظاهر قضیه پرداخته و شرح مقدمات آن که نشان می‌دهد کلیت ماجرا، از تصمیم ناگهانی عده‌ای تاجر بسیار فراتر بوده‌، پنهان مانده است. چنان‌که اسناد و شواهد و قرائن مستند متعدد، حکایت از برنامه‌ای به غایت حساب شده، دارد که حتی حدود یک سال و نیم قبل از اعتراض علماء و تحصن در حضرت عبدالعظیم کلید خورده بود. برخی از این شواهد به قرار زیر است: 1- مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) که خود و برادرش (صنیع الدوله) از صحنه گردانان مشروطه بودند، در کتاب «خاطرات و خطرات» خود نوشته است: «... کاشف به عمل آمد که قبلا عده‌ای مَبال (مستراح) در سفارت تدارک شده بود. حاج محمد تقی بنکدار با مقداری دیگ و دیگ بر و ملزومات دیگر و اسباب پخت و پز، وارد سفارت شد. عنوان، تقاضای عدالتخانه است؛ باغ مصفا، آش و پلو مهیا، مشتری بسیار، انگشت‌ها در کار. شبی با صنیع الدوله و حاجی محمد تقی شاهرودی به سفارت رفتیم. در زاویه پله جنوبی، درویشی پرده فقر کشیده بود و عنکبوت مانند پشت پرده خزیده، برخاست و از پشت پرده بیرون آمد. مردی مسن بود، سیه چرده، ریش سفید و گیسوی پریشان با خاطری مجموع گفت این‌ها حرف می‌زنند ما مشروطه می‌خواهیم! باقی معلوم است. مخارج آن بساط از کجا می‌رسید، معلوم نشد. همه قسم حدس می‌شود زد، دم خروس هم پیداست...»  2- مرحوم استاد محیط طباطبایی در مجله محیط (سال اول، شماره اول، رجب 1361 هجری قمری برابر با شهریور 1321 هجری شمسی) در مقاله‌ای تحت عنوان «فرمان مشروطه از کیست؟» اظهارات مهم و تکان دهنده‌ای دارد. او نوشته است: «...مرحوم پدرم (سید ابراهیم فنا طباطبایی) که یکی از متحصنین آن زمان بود، نقل می‌کرد که نخستین بار کلمه «شرطه» و «مشروطه» در مقابل فرمان عدالتخانه، از بستگان سفارت به خصوص شارژ دافر شنیده شد و پیش از آن در گفتن و نوشتن، ابدا کسی این لفظ را به کار نمی‌برد و پیدایش آن مربوط به همان ایام تحصن سفارت انگلیس است. باز همان مرحوم در وجیزه‌ای که به سال 1350 هجری قمری راجع به سرگذشت زندگانی خود برای این‌جانب نوشت،اظهار می‌دارد: ... مخفی نماناد که در اول ورود ملت ایران به سفارت، همه بی‌خبر از عنوان مشروطه بودیم، فقط معدلتخانه عظمی یا عدالت خانه کبری و شبه ذالک از دولت خواهان بودیم. رفته رفته به واسطه شب نامه‌های بسیار که نفوس مطلعه در سفارتخانه‌انداختند و خوانده شد، دانسته و فهمیده شد که عنوان مرام، مشروطه است. گرچه از شب نامه‌ها معلوم می‌شد ولی صراحتا از شارژدافر و نایب سفارت به ملت، سری تلقین و تفهیم گردید... مرحوم محیط پس از نقل عبارت فوق چنین بیان کرده است: «...این شهادت کسی است که در دوره عمر خویش، حتی برای مصلحت هم حاضر به گفتن یک کلمه خلاف واقع نشد و در نتیجه مجبور به گوشه‌نشینی و انزوا در روستای زواره گشت...»  3-شمس الدین رشدیه، فرزند میرزا حسن رشدیه مشهور (بانی نخستین مدارس جدیده در ایران) با اشاره به تحولات صدر مشروطه، در کتاب «سوانح عمر»، صفحات 109 و 110، درباره زمینه چینی‌های تحصن در سفارت انگلیس، نوشته قابل تاملی دارد: «...در اواخر سال 1322 هجری قمری در قسمت شمال باغ سفارت انگلیس، نزدیک دیوار، دو سه چاهی زدند و رها کردند. پس از شش ماه، مجاور دیوار شمالی، دالانی به عرض دو و نیم متر ساختند و به فاصله یک متر چاله‌هایی کندند و به چاه بزرگ مربوط کردند و رها نمودند. شش ماه بعد، بین چاله‌ها دیوار کشیدند. آن دالان به اتاق‌های کوچک چاله دار تقسیم شد. درهایی هم در جنوب شهر، بازار نجاران ساخته و پرداخته شد. روزی هم درها را به آنجا انتقال داده و به اتاق‌ها گذاشتند. البته بنّاها، هر دفعه هم غیر از بنّاهای دفعه پیش بودند. در روزهای تحصن مردم در سفارت، این اتاق‌ها، مستراح حضرات شد...» لازم به ذکر است چنین طرحی برای تعبیه تعدادی توالت ایرانی در باغ سفارت انگلیس که بعدا مکان تحصن تجار شده و مورد استفاده آنها قرار گرفت، تقریبا حدود 2 سال پیش از آغاز ماجرای تحصن در سفارت انگلیس (27 جمادی الثانی 1324) شروع شد! یعنی حضرات نزدیک به دو سال قبل از اینکه ناگهان تعدادی از تجار روی به سفارت آورده و تقاضای تحصن کنند و تقاضای آنان پس از بررسی و گویا از سر انسان دوستی! توسط جناب شارژ دافر پذیرفته شود!! جهت رفاه حالشان حتی دستشویی‌ها و توالت‌هایی را از قبل تعبیه کرده بودند!!! (لابد با علم غیب یا طالع بینی، پیش‌بینی شده بود که در آینده، واقعه اعتراض و تحصنی اتفاق خواهد افتاد و تجاری از سفارت انگلیس تقاضای تحصن خواهند نمود!!)    4- مرحوم آیت‌الله حاج سید حسین بدلا (از همدرسی‌ها و هم مباحثه ای‌های حضرت امام)، حکایت عبرت انگیزی از مقدمه چینی تحصن در سفارت انگلیس دارد که موید مطلب فوق است. مرحوم آیت‌الله بدلا که از اساتید معظم حوزه علمیه قم بودند، همواره در این حوزه به حسن سابقه و صفای نفس و صدق کلام شهرت داشتند. ایشان در مطلبی خاطره‌ای از دوران مشروطه نقل کرده‌اند، که مرحوم شیخ علی ابوالحسنی (منذر) در کتاب «در مشروطه چه گذشت» آورده: «در تهران پیرمردی 60-70 ساله (ظاهرا تهرانی الاصل و دارای قدی رشید و متدین) موسوم به «بابا» می‌زیست که «جعفری» به او می‌گفتند و از یاران فداییان اسلام و مرحوم شهید نواب صفوی محسوب می‌شد. بابا، مدت‌ها پس از شهادت فداییان، زنده بود و آشنایی من با او نیز به همان مناسبت ارتباطم با فداییان اسلام اولیه، خصوصا با عموزاده پدرم، مرحوم شهید آقا سید عبدالحسین واحدی، صورت گرفت. بابا در همان زمان‌ها برای ما چنین نقل کرد: ... من در صدر مشروطه، حدودا مقابل سفارت انگلیس در  تهران دکان داشتم. یک وقت از ترددهایی که به داخل سفارت می‌شد، احساس کردم در سفارت انگلیس دارد جریانات عجیب و غیر معمولی اتفاق می‌افتد. در تاریک شبی که در دکان مانده و مشغول رسیدگی به حساب دخل و خرج سالیانه بودم، متوجه شدم شترهایی با بار به درون سفارت می‌روند! از لای در به دقت ملاحظه کردم و در تاریکی از روی صدا و نیز قیافه افراد، دو تن از شتردارها را شناسایی نمودم. فردا، روی کنجکاوی آنها را پیدا کردم و قضیه را جویا شدم...» آقای بدلا توضیح دادند که آن روزها وسایط نقلیه کنونی وجود نداشت. وسیله بزرگ حمل ونقل، شتر بود و وسیله کوچک‌تر، الاغ و جدای از این دو، حمال‌ها که بارها را بردوش گرفته و این سو و آن سو می‌بردند. آقای بدلا ادامه داد: «...بابا می‌گفت: از یکی از آن دو تن پرسیدم‌هان بگو ببینم تو دیشب در سفارت انگلیس چه می‌کردی؟ شتردار مزبور ابتدا قضیه را منکر شد، گویی به او سپرده بودند که چیزی نگوید. ولی اصرار من را که دید، گفت سر پامنار (جایگاه قبلی سفارت روس) انبار آقایان رزازها (برنج فروشها) است که از مازندران با قاطر برنج بار کرده و از آنجا به دکان‌های رزازی انتقال  می‌دهند. از سفارت انگلیس نزد من آمدند و مرا پیش رزازها بردند که برنج را از آنها تحویل بگیرم و شبانه به سفارت ببرم...» محل‌ تامین‌ مخارج‌ تاکنون‌ جزو اسرار مانده‌ است. آنهایی‌ که‌ تصور می‌کردند حاج‌ محمدتقی‌ معروف‌ به‌ سفارتی‌ و حاج ‌محمدحسین‌ بنکدار که‌ ناظر خرج‌ بودند یا حاج‌ امین‌‌الضرب‌ و سایر تجار یا رجالی‌ که‌ با عین‌ الدوله‌ مخالفت‌ داشتند به ویژه‌ میرزا علی ‌اصغرخان‌ امین ‌السلطان که‌ داعیه‌ تجدید صدارت‌ خود را داشت، تحمل‌ این‌ مخارج‌ گزاف‌ شدند، در اشتباه‌ بودند.   آنچه‌ آمد اشاراتی‌ نوعاً کوتاه‌ و فشرده‌ درباره‌ پشت‌ صحنه‌ تحصن‌ در سفارت انگلیس از زبان‌ شاهدان‌ عینی‌ بود. تایید این‌ امر را در منابع‌ خارجی‌ (روسی و انگلیسی) نیز می‌‌توان‌ دریافت. حتی‌ در منابع‌ انگلیسی‌ نیز (به رغم‌ تلاشی‌ که‌ برای‌ سرپوش‌ نهادن‌ بر تحرکات‌ پشت‌ صحنه‌ تحصن‌ وجود دارد) اشاراتی‌ تامل ‌برانگیز به‌ این‌ امر شده است که پژوهندگان‌ تیزبین‌ را به‌ تامل‌ فرا می‌‌خواند.