روزنامه آرمان ملی
1401/06/02
مترو؛ کالبد دردناک شهر
فریبا خانی نویسنده و روزنامهنگارهر وقت سوار واگنهاي مترو ميشوم گويي وارد کالبد دردناک شهر شدهام. هزار قصه ناشنوده ميشنوم. امروز توي واگن مترو علاوه بر زنان شاغل يا زناني که به قصد خريد رهسپار بازار تهران بودند دو دختر با تيپهاي«تام بوي» ديدم. مدتهاست در شهر دختراني ميبينم با موهاي تراشيده، لباس بسيار گشاد که اندامشان مشخص نباشد و با کلاه کپ که برعکس ميگذارند و شلوارهاي گشاد که روي کتانيهاي پسرانهشان را ميگيرد. پسرک کوچک فالفروش در تاريکي در راهرو مياني روي صندلي دونفره خوابيده.... زنان دستفروش با فرزندان لاغرشان که از خستگي در حال نابودي هستند. کلاه، رنگمو و رژلب 24 ساعته ميفروشند. دو دختر جوان شکايت دارند که رئيس بين کارمندان فرق گذاشته و بعضي را بيمه کرده و آنها را بيمه نکرده است. زني دستمال آشپزخانه حولهاي ميفروشد. سرطان دارد و شيميدرماني کرده است و براي مخارج روزانه دستفروشي ميکند. قصه او را زن جوان سيهچرده دستفروش ديگر ميگويد که گيره سر ميفروشد. آنچنان زن را بدبخت جلوه ميدهد که تن و بدن مسافران ميلرزد. زني زعفران بستهاي 60هزار تومان ميفروشد. کسي ميگويد: «نخريد در اينستاگرام نديديد که براده آهن رنگ شده در کيسه زعفرانها ميريزند. » تعداد مهاجران افغان در بين دستفروشان مترو افزايش يافته آنها با ماسکهاي بزرگي سعي در پنهان شدن چهره خود دارند. گاهي مورد آزار دستفروشان ديگر قرار ميگيرند. پيرزن دستفروشي شکايت دارد که در اسلامشهر نان گير ما نميآيد. چون افغانستانيها هر کدام 20 نان ميخرند و نان به ما نميرسد و هر روز در نانوايي دعواست. زني سنگ ماههاي سال را ميفروشد ميخواهد سنگ پر انرژي روز تولدم را به من بفروشد... زني لواشک خانگي ميدهد امتحان کنيم. ترشي دلپذيري دهان مسافران خسته مترو را پر ميکند. ديگري نان شيرمال صبحانه تعارف ميکند. زني سرفه ميکند و حال ندارد ماسک هم ندارد. زنان از کنارش دور ميشوند. کالبد دردناک مترو با حضور زن بيمار بدون ماسک پر از سويهي اوميکرون ب5 ميشود... عدهاي از ترس نرسيده به ايستگاههاي مقصد از واگن پياده ميشوند. تام بويها با لباسهاي پسرانه با سرعت از مترو خارج ميشوند. زن تبدار سرفه ميکند و چادرش را دور دهانش ميگيرد. مرد دستفروش که مسواک براي دندانهاي جرم گرفته از سيگار دارد ميگويد: « ما مردم بايد به داد هم برسيم خانمها توجه کنيد احتمالا اين روزها در مورد تخلف فولاد مبارکه شنيدهايد؛ تخلف 91هزار ميليارد توماني که از سالهاي 97 تا 99 انجام شده است. روزنامه ميخوانيد حتما... اين تخلف آنقدر بزرگ است که ما اصلا نميتوانيم به آن فکر کنيم. لطفا به داد هم برسيم. اين هدفنها بينظيرند. خانمهاي دستفروش مترو مرا ميشناسند من مغازه داشتهام. ورشکست شدهام ما که براي اختلاس کاري نميتوانيم بکنيم به داد هم برسيم. »از کالبد دردناک شهر که سرد بود و تصويرهاي تيره سردترش کرده بود به خيابان ميآيم. خيابان داغ و تابستاني و نوچ است. چند بچه کوچک کار دنبالم ميافتند که نان لواش برايشان بخرم. ياد داستان روياي تبت فريبا وفي افتادم: «يک روز از سرِ بيکاري به بچههاي کلاس گفتم انشايي بنويسند با اين عنوان که فقر بهتر است يا عطر؟.... (آنها) از بين علم و ثروت هميشه علم را انتخاب ميکردند.... نوشته بودند که فقر خوب است. فقط يکي از بچهها نوشته بود عطر. انشايش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود عطر حسهاي آدم را بيدار ميکند که فقر آنها را خاموش کرده است.»
سایر اخبار این روزنامه
دست راست برجام بر سر مسکن
حجاب با استفاده صرف از قوانین سلبی، ترویج پیدا نمیکند
«مهدی تاج» رد صلاحیت شد؟!
بازتاب گفتمانهای جامعه در آثار نویسندگان سرشناس
رئیسی بر سر مزار هاشمی رفسنجانی
آمریکا میخواهد از اتحاد استراتژیک ایران، چین و روسیه جلوگیری کند
نقش پزشکان ايراني در خنثي کردن نقشه دشمنان فراموش نشدني است
تاکيد ايران بر لزوم تعهد واقعي آمريکا به خلع سلاح هستهاي
ملاک اخذ جریمه؛ تخلف یا جرم؟
مترو؛ کالبد دردناک شهر
توپ در زمین آمریکاست