روزنامه آرمان ملی
1401/06/07
در موزه معصومیت
فریبا خانی نویسنده و روزنامهنگار / آرمان ملی: موزهٔ معصومیت (به ترکی: Masumiyet Müzesi) موزهای در محلّه شوکورکوما در استانبول، ترکیه است. اورهان پاموک، برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات این موزه را بر اساس رمان خود «موزه معصومیت» تأسیس کرد. این موزه از معدود موزههایی است که بر اساس یک رمان ساخته شده است. داستان عاشقانه فسون و کمال که عشقی پر فراز و فرود و عجیب داشتند و مرد که همه اشیای زن را در خانهای جمع کرد که موزهای باشد پر از خاطرات زن و حالا دیدن آن موزه با همان ویژگیها هیجانانگیز است. در تاریخ ۱۷ می ۲۰۱۴ این موزه جایزه موزه سال اروپا را از آن خود کرد. امروز سراغ این موزه رفتیم. 8 سال پيش استانبول بودم. در آن سفر، دختر جواني راهنماي تور ما بود، بهنام«نفس». او خيلي با خوشرويي درباره استانبول حرف ميزد و سوالات ريز و درشت مسافران را پاسخ ميداد؛ اما اين راهنماي تور حرفهاي كه خوب كارش را بلد بود، هيچچيز درباره «موزه معصوميت» نميدانست. به او گفتم موزه معصوميت براساس رمان «اورهان پاموک» ساخته شده است. موزهاي كه شخصيت اصلي كتاب بهنام كمال تمام اشيايي كه را كه زن مورد علاقهاش فسون آنها را لمس كرده است در آن خانه نگهداري ميكرده است. موزه خاصي كه براساس يك رمان ساخته شود، جالب است. هشت سال پيش من نتوانستم در اينترنت هم آدرس موزه را پيدا كنم. شايد بارها وقتي در خيابان تقسيم از كنار بلوط يا صدف فروشها، ميگذشتيم حتما از سر خياباني كه موزه واقع شده بود هم گذشته بوديم، اما نتوانستم در آن سفر به موزه بروم. اورهان پاموك، نويسنده جزئينگريي است. بهخاطر به تصويركشيدن محلات استانبول، پل گالاتا، محله نيشان تاشي، محله بياوغلو، تصويرهايش از حركت كشتيهاي روسي در تنگه بسفر بوي زغالسنگ، باران و خزه... اين نويسنده تصويرهاي زندهاي از زندگي به من ميدهد كه حالم را خوب ميكند. امسال باز سفري به استانبول داشتم و موفق به ديدار موزه شدم. هيچ نويسندهاي مثل پاموک نميتواند شهر استانبول را اينچنين معرفي کند و عشق به شهر و زيباييهايش را به مخاطب تزريق کند. در خيابان «تقسيم» و کوچه پسکوچههايش هستيم که انگار وسط کتابهاي اورهان پاموک داريم قدم ميزنيم... مثلا در رمان «جودت بيک و پسران» داستان سه نسل از خانوادهاي ساکن يکي از محلههاي اعياننشين استانبول، بخش اول در اواخر سالهاي امپراتوري عثماني و دوره مشروطيت دوم سپري ميشود. در اين بخش نويسنده سعي ميکند خواننده را با گوشههاي تاريک آن آشنا کند و گذر از سنت به مدرنيته و نوگرايي را در چشم خواننده آشکار کند. بخش دوم که ميتوان گفت بخش اصلي رمان است در دهه 1930 اتفاق ميافتد. در بخش سوم کتاب با نسل سوم اين خانواده آشنا ميشويم که مربوط به سالهاي 1970 است، يعني قبل از کودتاي نظامي که در آن سال اتفاق افتاد. نويسنده در اين کتاب توانايياش در خلق رمان کلاسيک را نشان ميدهد. پاموک در قسمتي از سخنراني خود در مراسم دريافت نوبل ادبيات ميگويد: «22 ساله که بودم تصميم گرفتم همهچيز را رها کنم و رماننويس شوم. خودم را در اتاقي حبس و شروع کردم به نوشتن. چهار سال بعد نخستين رمانم «جودتبيک و پسران» را تمام کردم و نسخه تايپشدهاش را با دستي لرزان به پدرم دادم تا بخواند و نظرش را به من بگويد، نهتنها به اين دليل که به ذوق و سليقه و انديشهاش اعتماد داشتم بلکه چون برخلاف مادرم با نويسندهشدنم مخالفت نکرده بود، برايم خيلي مهم بود که تاييدش را بگيرم. آن هنگام پدرم با ما نبود، در جايي دور بود. بيصبرانه در انتظار بازگشتش ماندم. دو هفته بعد که برگشت، دواندوان رفتم و در را به رويش باز کردم. پدرم هيچ حرفي نزد، اما چنان در آغوشم گرفت که فهميدم از رمانم خيلي خوشش آمده. چند لحظه سکوت کرديم. هر دو خيلي احساساتي شده بوديم. پس از مدتي پدرم اعتمادش را به من، يا به نخستين رمانم، با لحني اغراقآميز و پرهيجان به زبان آورد. پدرهاي ترک معمولا به پسرانشان ميگويند: «روزي پاشا ميشوي.» پدرم آن روز حرف ديگري زد، گفت: «پسرم، تو حتما نوبل ميگيري!» يا در کتاب«نام من سرخ»پاموک با زيرکي سعي ميکند با ذکر تاريخ هنر شرق بگويد ترکها در نگارگري کم از ايرانيان نداشتند. از سفر قبلي به استانبول تعداد کمي از عکسهاي آتاتورک را در خيابانها ميبينيم شنيدهام محبوبيت آتاتورک رو به کاهش است. ياد مقالهاي در تسنيم ميافتم که در تحليلي درباره آتاتورک محمد علي دستمالي نوشت:«آتاتورک که در آغاز تاسيس نظام جمهوري ترکيه و در نخستين سخنرانيهاي خود، از ترکها، کردها و ديگر عناصر قومي ترکيه بهعنوان «عناصراسلاميه» ياد کرده بود، بعدها، هم تحتتاثير ناسيوناليسم افراطي آلمانيها و طرفداران آنها در داخل ترکيه و هم بهخاطر فضاي بهوجود آمده پس از عصيانهاي کُردي شيخ سعيد پيران، احسان نور پاشا و سيد رضا درسيمي (هر سه از رهبران کردها)، کشتي خود را در مسير ناسيوناليسم ترکي پيش برد و عملا پدر و رهبر ترکها شد و نه رهبر تمام ملت ترکيه. در آن دوران سه عنصر مهم مردم ترکيه يعني کردها و نيز ترکهاي اسلامگرا و بخش قابلتوجهي از علويان عملا به حاشيه رانده شدند، اما نظام تکحزبي٬ دولت داراي مشت آهنين و تبعيت از سنت نظامي سالاري٬ جايگاه آتاتورک را تثبيت کرد، اما در ديگر سو ترکهاي اسلامگرا، کردها و علويان نيز در جستوجوي رهبر، بيکار ننشستند. او مينويسد: با اين حال به شکل آشکار ميتوان ديد که در جامعه ترکيه جايگاه معنوي و سياسي مصطفي کمال آتاتورک در ترکيه با يک شيب ملايم رو به افول است، اما اردوغان هم٬ شانس آن را ندارد که رهبر تمام آحاد جامعه باشد. اردوغان علاوه بر آنکه تمرکز خود را بر جريان محافظهکار متمرکز کرده و از ديگر عناصر فکري٬ فرهنگي و قومي ترکيه تا حد زيادي غافل شده، در ميدان عمل سياسي نيز بهشدت٬حزبي عمل ميکند و گاه با دافعهها و بيانات تند و آتشبار خود تصويري از رهبري را به نمايش ميگذارد که در حوزه عواطف انساني٬ از ويژگيهاي يک رهبر ملي و معنوي٬ برخوردار نيست. 8 سال پيش در خيابان استقلال کردهاي معترض را ديده بوديم که مدام در حال تحصن و اعتراض به سياست اردوغان بودند. البته پاموک گاهي از سياست اردوغان در قبال کردها انتقاد کرده و ميگويد: اين نوع سياست باعث بروز اختلافات شديدتر بين کردها و ترکها خواهد شد. همسفران من به اورهان پاموک برنده نوبل ادبيات بدبين هستند و اين را نوعي کلاهبرداري ميدانند که کسي از کتابش موزه بسازد. اما من که کتابهاي اورهان پاموک را خواندهام و با آنها به دل اين شهر و محلههايش سفر کردهام، مشتاق ديدنش هستم. افسون و کمال، 2 شخصيت اين داستان عشق سوزاني را تجربه کرده و محنت و رنج فراق عجيبي چشيدهاند. در محلّه شوکورکوما در بخش بيبياوغلو (استانبول) گلو در استانبول هستيم. در اين کوچهها يک عالم آنتيک فروشيهاي بينظير هست هر کدام يک موزه است. ميرويم بليت بگيريم متصدي اول انگليسي حرف ميزند بعد ميرود کانال فارسي معلوم ميشود ايراني است. کلي باهم خوش و بش ميکنيم. اگر دانشجو باشيد بليت موزه معصوميت 55 لير و اگر نه 115 لير است. اين موزه متعلق به شخص اورهان پاموک است. در موزه اشياي مختلفي هست ته سيگارهاي دخترک افسون، لنگه کفشها و لباس تنگ گلگلياش و ساعت و اشياي کوچک و بزرگ. خود اورهان پاموک در کتاب موزه معصوميت مينويسد: آپارتمان در محله تشويقي در کنار درختان زيزفون و شاهبلوط در ساختمان مرحمت قرار داشت، اين ساختمان توسط بازرگاني بنا شد که در جنگ جهاني اول با احتکار شکر به نان و نوايي رسيد. اورهان پاموک مينويسد: «مادرم هوس کرد اين ساختمان را بخرد و خردهريز و اشيايي که نميخواست را در اينجا انبار کند. کمدها سرشار از اشيايي بود که بوي خاک و نفتالين ميداد. پاموک از اوايل دهه 1990 ميلادي مشغول به جمعآوري اشياي موزه شد. او ميگويد: «قصد داشتم که اشياي واقعي يک داستان تخيّلي را در يک موزه جمعآوري کنم و به نمايش بگذارم و براساس آنها رماني بنويسم.» پاموک اظهارکرده است که برخي از اشياي موزه متعلق به دوستان و خانواده اوست و برخي ديگر را در مناطق ديگر استانبول يا در گوشه و کنار دنيا يافته است. او در مورد اينکه کدام اشيا بهطور مستقيم با زندگي خود او مرتبط هستند اظهارنظري نکرده است. او ميگويد که روايت موزه بايد انعکاسي از رمان باشد نه از خود او اين موزه اورهان پاموک نيست. بعد از انتشار رمان در سال 2008، مجموعه موزه نهايي شد و در آوريل 2012 بازگشايي شده است. در ابتداي ورود ديواري ميبينيم پر از تهسيگارهايي با توضيحات. اين ته سيگارها مربوط به کمال و افسون بوده و زير هر کدام از آنها تاريخ و نوشتهاي وجود دارد که با خواندن آنها ميفهميد هر کدام از سيگارها براي چه زماني از داستان بوده و روند کلي داستان را متوجه ميشويد. البته يادم افتاد مردم ترکيه بسيار سيگار ميکشند و در هر کوي و برزن جوانان و پيران در حال دودکردن سيگارهستند. در آخرين آمارها سيويکوشش درصد مردم ترکيه سيگاري هستند. خيلي از گردشگران از سيگارکشيدن مردم ترکيه شکايت داشتهاند. پاموک از اين موزه براي معرفي کارهايش به بازديدکنندگان هم سود ميجويد. ياد زندگي نگاري پاموک بهنام «موزه مادر بزرگ» ميافتم که به تشريح خانههاي استانبول در آستانه مدرن شدن ميپردازد. خانواده پاموک گويا در شهر سرشناس بودهاند او درباره خانههاي آن زمان مادربزرگ و عمو و عمههايش مينويسد: «هر آپارتمان يک بوفه قفل شده داشت. پر از سرويسهاي چيني و نقره.... قوري و فنجان و انفيهدان و گلابدان و عودسوز.... که کسي بهشان دست نزده بود. اتاقهاي نشيمن جايي نبودند که آدم آنجا راحت بنشيند موزههاي کوچکي بودند براي نمايش و اعلام اين نکته به بازديدکننده فرضي که اهالي خانه غربي شدهاند.»گويا اين خانهها و سبک زندگي پاموک با اقتدار مادربزرگش که اشيا و عکسها را در بوفهها ميچيد جرقه ساخت موزه را زده است. از موزه بيرون ميرويم و در کافههاي زيبا و آنتيک فروشيهاي شوکورکوما دربين اشياي عتيقه و قديمي ميگرديم. گويي در کتابي قديمي در جستوجوي اشياي قديمي هستيم. به هر حال ايده ساخت موزه از دل يک رمان زيباست... حتي اگر براي معرفي آثار خود نويسنده باشد.
سایر اخبار این روزنامه
دو روایت از تـــــورم مـــرداد
باید به دنبال شکلگیری یک پروتکل الحاقی جدید باشیم
در موزه معصومیت
توافق؛ خیلی دور؛ خیلی نزدیک
رتبهبندی معلمان در حال اجراست
امنیت جامعه خط قرمز قوه قضائیه است
مردان مریخی، زنان ونوسی
فرازو فرود روابط تهران - ریاض
لزوم احياي برجام
اجاره نشینی دیگر خوشنشینی نیست
حقوق دفاعی متهم
نامه ۱۵ سازمان آمریکایی به بایدن برای حفظ برجام
اراده، مهمترین فاکتور در مسیر توافق