روزنامه آرمان ملی
1401/06/10
گـورباچف به تاریخ پیوست
مهران کرمی روزنامه نگار «ميخاييل گورباچف» آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروي، در 91 سالگي همچون شوروي به تاريخ پيوست. مردي که بر فرق سرش نقشه جغرافي بود، گويي روياي رهبري جهان در سر داشت، ولي در زمان رهبرياش اتحاد شوروي و بلوک شرق فروپاشيد، امروز ديگر نه از اتحاد جماهير شوروي خبري است و نه کسي در ميان الگوهاي رنگارنگ حکومتي سراغي از مارکسيسم آن هم از نوع لنينيستياش را ميگيرد. مارکسيسم بهعنوان يک شيوه حکومتي که ميخواست کارگران جهان را با انقلاب قهرآميز از دست سرمايهداري آزاد و حکومت پرولتاريايي بيطبقه را در همه جهان استوار سازد، عملا در بخشي از شبهجزيره کره به زندگي نباتي ادامه ميدهد. حتي کوباي پس از فيدل کاسترو هم از کمونيسم فاصله ميگيرد و ويتنام هم که هنوز تعارفي با اين مرام دارد چهار نعل بهسوي غرب ميتازد. آنچه در چين پس از مائو که با «دنگ شيائو پنگ» آغاز شد و امروز «شي جين پينگ» آن را به کمال رسانده، نسبتي با مارکسيسم ندارد.گورباچف و خروشچف
گورباچف در جغرافياي امروز روسيه بهدنيا آمد ولي ريشه روسي- اوکرايني دارد و شايد شباهت و علاقه او به نيکيتا خروشچف رهبر متفاوت اتحاد شوروي و شباهت سرنوشت سياسي آنها تصادفي نباشد. زيرا که خروشچف هم اوکرايني بود و امروزه يکي از ريشههاي اصلي جنگ روسيه و اوکراين را در تصميم خروشچف ميدانند که شبهجزيره کريمه و دو ايالت دونتسک و لوهانسک را از روسيه جدا و به جمهوري اوکراين در شوروي سابق منضم ساخت. همچون خروشچف که با اعاده حيثيت از نخبگان و خلقهاي سرکوب شده شوروي استالينزدايي کند، گورباچف هم به تجديدنظر در ميراث استالين و لئونيد برژنف دست زد که نتيجه تلاش او در دو سطح سياسي (گلاسنوست) و اقتصادي(پروستوريکا) در دوران جنگ سرد و همزماني با سياست جنگ ستارگان رونالد ريگان رئيسجمهور وقت ايالاتمتحده عملا شوروي را در شرايط متفاوتي قرار داد که نتيجه آن فروپاشي ديوار برلين و بلوک کمونيسم در اروپاي شرقي بود. برژنف که پس از برکناري خروشچف در سال 1964 توسط يک شبه کودتا قدرت را به دست گرفت تا سال 1982 در قدرت بود و در اين 18 سال دوباره سياست جامعه بسته و سرکوبگرانه استالين را پيشه ساخت و سياستهاي نسبتا ليبرالي خروشچف را بياثر کرد. از سال 82 تا 85 ميلادي به ترتيب يوري آندروپف و کنستانتين چرنينکو رهبري اتحاد شوروي را به عهده داشتند و با مرگ آنها حضور نسل کهنهکار و فرتوت رهبران حزب کمونيست شوروي به پايان رسيد تا نوبت به نسل جديدي از رهبران برسد که ميخائيل گورباچف يکي از آنها بود و شوروي را در مصاف آزمونهاي تازه قرار داد و پايههاي سست حکومت به نام کارگري را لرزان ساخت. او از سال 1985 تا زمان پايان رسمي اتحاد شوروي در سال 1991 با چالشهاي فراواني در حوزه مسائل اقتصادي، فساد اداري، سرکوبگري سياسي، رقابت نظامي با ابرقدرت رقيب در حوزه موشکهاي بالستيک، مداخلات منطقهاي همچون تجاوز شوروي به افغانستان، استقلال طلبي کشورهاي اروپاي شرقي که نمادها و نشانههاي جنگ سرد بودند، مواجه بود.
کارنامه گورباچف
کارنامه گورباچف در نگاه جهاني بهعنوان کسي که در فروپاشيدن يکي از نمادهاي اصلي توتاليتاريسم قرن بيستم نقش اساسي داشت، بسيار درخشان بهنظر ميرسيد و توانست در سال 1990 جايزه نوبل صلح را بهدست آورد، ولي مردم روسيه او را باني يکي از دوراني ميشناسند که با فروپاشي امپراتوري شوروي دورهاي از تحقير و افت پرستيژ آنها و رفاه اجتماعي را بهدنبال داشت. سياست گشايش و فضاي باز سياس گورباچف بيش از هر کس اعضاي کميته مرکزي حزب کمونيست و دولت سالاران بروکرات و ژنرالهاي شوروي را رنجاند که از همه سو او را زير فشار قرار داده بودند. در سوي ديگر منازعه آن دسته از فعالان حزب کمونيست و کنشگران مدني بودند که در پي فضاي بازتر سياسي و رهايي از سلطه کمونيسم ميگشتند. همچنين گرايشهاي جداييطلبانه جمهوريهاي شوروي در کنار استقلالطلبي کشورهاي کمونيستي شرق اروپا اين فشار را تکميل ميکرد. در اين زمانه بوريس يلتسين رئيسجمهوري فدراسيون روسيه توانست خود را پرچمدار نسل جديد تجديدنظرخواهان معرفي کند. گورباچف که با اين دسته همفکري بيشتري داشت از سرعت تحولات بيمناک بود و عملا راهش را از يلتسين جدا کرد. از سوي ديگر تجديد نظرخواهان سرعت تغييرات گورباچف را ناکافي ميدانستند و در خيابانهاي مسکو تظاهرات ميکردند. ژنرالهاي ارتش شوروي با هراس از سمتوسوي اين تحولات، با همدستي رهبران حزبي در آگوست سال 1991 دست به يک کودتا زدند و گورباچف را به کريمه تبعيد کردند. اين کودتا با مقاومت مدني روسها به رهبري يلتسين و فشار جهاني ديري نپاييد و کودتاگران در نتيجه فلج شدن مسکو ناگزير به پذيرش شکست شدند. برگشت گورباچف به مسکو و رهبري شوروي اما ديگر پيروزي او نبود. بلکه اينک اين يلتسين بود که صداي رساتري داشت و همو بود که با رهبران سه جمهوري اوکراين، بلاروس و قزاقستان پايان اتحاد شوروي را اعلام کردند و گورباچف عملا امپرواتور بيقلمرو شد و نتيجه فروپاشي را پذيرفت. او تا روز آخر نميخواست اتحاد شوروي از هم بپاشد ولي در نهايت همچون سيمون بوليوار قهرمان آمريکاي لاتين يا ناپلئون بناپارت فروپاشي امپراتوري را که براي آن تلاش کرده بود جلو چشمانش ديد.
ميراث گورباچف
گورباچف پس از شوروي همچنان بهعنوان يک شهروند روس ماند ولي بيشتر به سخنراني در کنفرانسهاي مختلف و شرکت در مصاحبههاي گوناگون رو آورد و حتي مصاحبهاي هم با سيماي جمهوري اسلامي در باره پيام تاريخي حضرت امام(ره) انجام داد. به هر حال گرچه او يک سياستمدار مصلح و داراي افکار نوگرايانه بود اما بدفرجام و نابختيار بود که عوامل متعدد و پيچيده اقتصادي، سايسي داخلي و بينالمللي و سرعت تحولات به او اجازه نداد برنامههايش را پياده کند. گورباچف را شايد بتوان يکي از اولين سياستمداران بازنشستهاي دانست که همچون سلبريتيها رفتار ميکرد و در رسانهها فعاليت داشت و حتي به تبليغ برخي محصولات همچون پيتزا رو آورد. مرگ ميخائيل گورباچف را بايد بستهشدن پرونده اتحاد شوروي در قرن بيستم دانست. پس از او يلتسين سياست غربگرايانه را ادامه داد و البته با رويکرد گسترش سياسي و نظامي غرب و امريکا به سمت شرق و محاصره نظامي توسط ناتو عملا از اين سياست سرخورده شد تا زمينه براي رهبري يکي از ناسيوناليستهاي روسي که آرزوي احياي روسيه تزاري و دوران استاليني را با هم دارد فراهم کند. او کسي نيست جز ولاديمير پوتين که از هر جهت در نقطه مقابل «گورباچف» ايستاده است.
سایر اخبار این روزنامه
ساخت مسکن کارگری درسایه2دولت
گـورباچف به تاریخ پیوست
مُردن کودکی در کنار سطل زباله
برخی ناهماهنگیها به دلیل رفتار شبکه است
رفع دغدغه رهبری در زمینه کاهش نرخ تورم را دنبال میکنیم
شاهد نوعی نمایش قدرت در عراق هستیم
خبر
در آستانه توافق قرار دادیم
برجام مهمتر از میانجیگری
وزیر امور خارجه: نیازمند تضمینهای قابل اعتماد هستیم
راهکار افزایش اعتماد