روزنامه ایران
1401/06/13
«شب طلایی» نمادین است نه سیاسی
نرگس عاشوری/ یوسف حاتمیکیا در اولین تجربه کارگردانیاش سراغ فیلمی با موضوع پیچیده، پربازیگر و پرتنش رفته است و ماجرایی معمایی را در یک فضای بسته تعریف میکند. با یک اتفاق بین یک خانواده اصیل سنتی اختلافاتی میافتد و طی آن افراد خانواده در ورطه سوءظن و بدبینی قرار میگیرند. حاتمیکیا «شب طلایی» را به مادران این سرزمین تقدیم کرده است؛ فیلمی که در بخشهایی به تمرکز بر مادر خانواده که کانون عاطفی جمع است میرسد. او در گفتوگو با «ایران» فارغ از مقایسههای متداول منتقدان در ایام جشنواره و تمایز بین اثر او و پدرش ابراهیم حاتمیکیا که تهیهکنندگی کار را بر عهده دارد و حتی تشابه روایی داستان به آثار فرهادی، از «یک حبه قند» رضا میرکریمی و «مهمان مامان» داریوش مهرجویی بهعنوان دو فیلم محبوب و الهامبخش خود یاد میکند. مشروح گفتوگوی ما با او را در ادامه میخوانید.ایده اصلی داستان فیلم شما گم شدن شیئی ارزشمند در یک خانواده است. چرا این ایده برایتان پرکشش بود و به سراغ آن رفتید؟ بارها اعلام کردهاید که بر مبنای یک پرسش اساسی که «قرار است چه حرفی در فیلم بزنید یا چه حرفی برای گفتن دارید» وارد دنیای فیلم میشوید. میخواهم بدانم از همان ابتدا پاسختان به این پرسش مشخص بود؟ یعنی همان پیامی که از ابتدای فیلم و با پاره شدن نخی که مادر برای حفظ شاخههای گلدانش بسته به مخاطب داده میشود؟
مواجهه اولیه من با هر ایدهای همزمان از دو جنبه است؛ اول اینکه باید بفهمم درون آن ایده چه حرفی وجود دارد و من چگونه میتوانم آن را بازگو کنم. قدم بعدی هم انتخاب ژانری است که ایده مورد نظر را میتوان در آن، ساختار بخشید. داستان «شب طلایی» ساده و البته سرراست است. شمش طلایی در خانه مادربزرگ گم میشود و همه خانواده بهدنبال آن هستند ولی جهت قطب نما آدرس را اشتباه نشان میدهد. از همین یک خط میتوان به ژانر معمایی فیلم که از ژانرهای مورد علاقهام است پی برد؛ اما حرفی که داشتم درست در همین یک خط نهفته بود. من، خود مادربزرگ را، شمش طلای اصلی میدیدم که خانواده آن را گم کرده است. همین موضوع، سؤال بزرگ بعدی را در ذهنم شکل داد. چه شده است که قطبنما جهت درست را نشان نمیدهد؟ من جواب این سؤال را درون آداب و رسوم و سنتهایی پیدا کردم که مادربزرگ طبق الگوی آن حرکت میکند. چیزی که اگر هر فردی در خانواده سنتی ایرانی زیست کرده باشد به اشکال مختلف با آن روبهرو شده است؛ حفظ اعضای خانواده در کنار هم با تمام قوا. مادربزرگ از سر مهر و عاطفهاش با همه وجود این دستورالعمل را اجرا میکند اما متوجه نیست که همین باعث میشود هیچگاه اختلافات بین اعضای خانواده حل نشود. آنها برای حفظ ظاهر به هم لبخند میزنند اما به محض بروز یک چالش همه اختلافات پنهان، بروز پیدا میکند. نمای آغازین فیلم برایم تمثیل همین حرف بود، پلانی که مادربزرگ در آن مشغول رسیدگی به گلدانی است که همه شاخههایش با نخهایی به بدنه اصلی وصل شده.
از دلیل مطرح شدن این نگاه در زمانه و جامعه امروز بگویید.
دلیل مطرح کردن این موضوع، نگرانی من از روند جامعهای است که فراموش کرده راه حل مشکلات را باید درون خانواده جستوجو کند.
عموماً وقتی صحبت از خانه و خانواده میشود تحلیلهای سینمایی جنبه تمثیلی پیدا میکند؛ به این معنا که خیلیها آن را بازتابی از حال و هوای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه میدانند. با چنین قرائتهایی از فیلم موافق هستید؟
هیچ فیلمی وجود ندارد که وجه تمثیلی و نمادین نداشته باشد. این یکی از عناصر ذاتی سینما است اما روش بیانش میتواند آن را عیان یا پنهان کند. فیلم «شب طلایی» هم طبیعتاً جنبههای نمادین دارد ولی نه با رنگ و بوی سیاسی! من مسأله را جدیتر از آن میدانم. مخاطب حرف من خودمان هستیم؛ افراد جامعهای که هر یک از خانوادهای برخاستهاند و هر کدام به نوعی متعلق به سنت خانوادگی خود هستند.
با این نگاه آیا میتوان شخصیت محوری فیلم یعنی مادر خانواده را نمادی از کانون همبستگی اجتماع عنوان کرد که بیاعتنایی به آن باعث فروپاشی جامعه شده است؟ وجود چنین نگاهی به مادر و تلاش او برای رفع بحران، این پایانبندی خیلی تلخ نیست؟
به نظرم هنرمند یک دیدهبان است. او مخاطرات را میبیند و گزارش میکند. طبیعتاً در نحوه بیانِ هشدار، یک تندی وجود دارد تا توجه مخاطب را جلب کند و به جانش بنشیند. این نوع بیان را مثل فریادی در میان هیاهوی جامعه بدانید که امیدوارم شنیده شود.
از همان روزهایی که فیلم در جشنواره به نمایش درآمد بسیاری از منتقدان این موضوع را مطرح میکردند که فیلم هیچ نسبتی با سینمای ابراهیم حاتمیکیا ندارد و اساساً با جهانبینی اومتفاوت است. به نظر میرسد آگاهانه تلاش کردهاید تا تمایز سینماییتان را از این طریق تعریف کنید. اما از سوی دیگر برخی روایت معمایی داستان و ایجاد بحران بواسطه وقوع اتفاقی در یک جمع شاد و تبدیل آن به یک فضای ملتهب را منطبق بر الگوی سالهای اخیر سینمای فرهادی عنوان میکنند. پاسخ شما به چنین مقایسههایی چیست؟
من داستانی را به تصویر کشیدهام که حرف و دغدغهام بوده است. نه بهدنبال فاصله گرفتن از سینمای پدر بودم و نه در پی نزدیکی به زبان فیلمسازی دیگر. اگر در سطح جهانی هم به موضوع نگاه کنید در هر ژانری نامهای شناخته شدهای را میشنوید که در برههای از زمان بر فراز قله آن قرار میگیرند؛ به طوری که اگر شما به آن ژانر پا بگذارید ناخودآگاه با آن فیلمساز مقایسه میشوید. برای من هیچ وقت، فرم معیار نبوده و شکلگیری فرم برایم بر مبنای محتوایی است که میخواهم به آن بپردازم.
قصه گفتن در فضای بسته و محدود و همراه کردن مخاطب با آن کار دشواری است. البته شما این فقدان تنوع لوکیشن را با نوع شخصیتپردازی، تنوع و تغییرِ نما در فضای خانه و خرده روایتهایی که هر کدام بر التهاب قصه میافزاید و به آن ریتم مناسبی میدهد جبران کردهاید. با وجود تمام تمایزهایی که میان سینمای شما و پدر وجود دارد ساختن فیلمی در یک فضای بسته و با حضور چند شخصیت که هر کدام در جایگاه شغلی، سنی و فرهنگی متفاوتی قرار دارند ناخودآگاه یادآور نمونه درخشان این دست آثار یعنی «آژانس شیشهای» و «ارتفاع پست» است. چقدر از فضای این دو فیلم الهام گرفتهاید؟
این دو اثر نمونههای به یادماندنی هستند از روایت یک داستان ملتهب در درون فضای بسته، آن هم بدون اینکه لحظهای مخاطب را به ورطه خستگی بکشانند. این فیلمها بدون شک درون حافظه تصویری من نقش بستهاند و جدای از محتوا، به لحاظ روایی و دکوپاژ درخشاناند. اما اگر سؤالتان این باشد که کدام یک از فیلمهای ایرانی الهامبخش من بودهاند، از دو فیلم محبوبم یعنی «یک حبه قند» و «مهمان مامان» یاد خواهم کرد. دغدغه اصلی من شکلگیری خانوادهای بود که مخاطب آن را باور کند و این دو فیلم الگوهای موفقی در خلق یک خانواده اصیل ایرانی بودند.
همزمان با پیشبرد داستان، تلاش کردهاید پرسوناژهای پرتعداد و نسبتهایشان را به ما معرفی کنید. آیا قبول دارید که این تعدد شخصیتها باعث شده برخی از آنها حتی تا انتهای داستان تاحدی برای مخاطب ناشناخته بمانند؟
بله، این موضوع را میپذیرم. البته دلیل آن حذفیات مرحله تدوین بوده که برای حفظ تمپو و ریتم فیلم اتفاق افتاده است. اما فیلم شب طلایی در مورد یک کاراکتر خاص نیست و همه آنها در کنار هم یک کل واحد را با محوریت مادر شکل میدهند. تمام دغدغهام این بوده که همه کاراکترها کنشگر و دراماتیزه شده باشند و شما بهعنوان مخاطب نتوانید داستان فیلم را بدون آنها تصور کنید.
با توجه به دغدغههای شما برای ساخت فیلم «شب طلایی» و البته چهار فیلمنامه پیش از آن که امکان ساخت آنها فراهم نشده است، اگر همین امروز فرصت و شرایط ساخت فیلم بعدیتان فراهم شود سراغ چه موضوعی میروید؟
در این روزها تمام فکرم درگیر نمایش «شب طلایی» بوده که امیدوارم مخاطبان فیلم، ناراضی از سالن سینما بیرون نروند. از آنها ممنونم که با این گرانیهای کمرشکن هنوز به سالن سینما میروند و چراغ آن را روشن نگه میدارند.
سایر اخبار این روزنامه
اصول امام خمینی الگوی مبارزه با استکبار
مهران گذرگاه عاشقی
کاهش مقرریبگیران بیمه بیکاری
ایست به فرار مالیاتیِ کارت به کارت
گل، دروازه اعتیاد
چه کسانی از لبخند مردم خوزستان خوشحال نشدند؟
روی نادیده جریان صدر
استقبال پکن و مسکو از پاسخ نهایی تهران
افزایش 8 برابری قیمت مسکن در دولت قبل
قیمت جهانی نفت در دست ایران
رشد ۶ برابری وصول درآمدهای نفتی
واکسن آنفلوانزای ایرانی در راه داروخانهها
دریاچه ارومیه چطور بار دیگر جان می گیرد؟
بازدید مخبر از نمایشگاه نوشت افزار داخلی
«شب طلایی» نمادین است نه سیاسی
بیرالوند: طلا گرفتم اما راضی نیستم!