ضرب سكه معروفي

شبنم كهن‌چي
قرن ِغياب است؛ براهني، سايه، ندوشن، اخوت، يادعلي... گويي قرار است جهان ادبيات ما حفره به حفره خالي شود. آخرين نقب را مرگ براي عباس معروفي زد و بلعيدش. آقاي نويسنده، صبح ِ روز دهم شهريور امسال را نديد. در تاريكي شب دهم ماند. در تاريكي چشم‌هايي كه يكي نابينا و ديگر كم‌بينا بود ماند. در تاريكي غربت و حسرت. هر چند معروفي به قول خودش، تبديل به ادبيات شد و ادبيات هميشه زنده است. اما واقعيت اين است «هنرمند هميشه زنده است»، تسلايي بيش نيست. آقاي معروفي رفته، هفت كتابش نيمه‌كاره مانده و ديگر هيچ داستاني نخواهد نوشت. تا آخر دنيا زنده‌ياد خواهد ماند و شادروان. تا آخر دنيا در تاريكي شب دهم شهريورماه سال يك باقي خواهد ماند. ما مانده‌ايم و آيدين و برهان و سورمه و نوشا و حسينا. ما مانده‌ايم و مشتي كلمه و خيال و داستان. ما مانده‌ايم و دلتنگي براي آدم‌هايي كه در ذهن عباس معروفي زمين‌گير شدند و نتوانستند پا به جهان ِ داستان  بگذارند. 
تنها و  محشور  با داستان
عباس معروفي، هميشه دلتنگ بود. از همان زماني كه در دامان مادربزرگ و در پناه پدربزرگ قد كشيد. از همان زمان كه روزها كار كرد و شب‌ها درس خواند؛ نجاري، طلاسازي و... از همان روزهايي كه كنار پدرش در عطاري و خشكشويي و پخش مواد غذايي كار مي‌كرد. همان روزهايي كه كنار اسماعيل بود. خودش مي‌گفت اسماعيل، نقش پررنگي در پرورش تخيل او داشت. اسماعيل، كارگري كه مثل جيمز دين لباس مي‌پوشيد و راه عباس معروفي را به سينما و قهوه‌خانه، نقال‌خواني و... باز كرد. اولين فيلمي كه معروفي با اسماعيل ديد، «اتوبوسي به نام هوس» بود كه با اقتباس از نمايشنامه تنسي ويليامز ساخته شده بود. 
زندگي در كنار مادر و پدربزرگ، عباس معروفي را كه احساس تنهايي مي‌كرد، حساس و كتابخوان و فيلم‌بين كرد. در ابتداي نوجواني، سرگردان در دنياي ادبيات بدون اينكه بداند بايد چه كند، سه سال از عمرش را با رونويسي داستان‌هاي چخوف گذراند. هجده سالش بود كه اولين داستانش در مسابقه داستان‌نويسي جوانان كيهان برنده و چاپ شد و اين سرآغاز باليدنش در دنياي ادبيات داستاني بود. 
روح ِ پرتلاش
معروفي تمام دوران كودكي و نوجواني و جواني هم درس خواند، هم كار كرد، هم خواند و هم داستان نوشت. بعد از چاپ داستانش در كيهان جوانان او ديگر از داستان و شعر جدا نشد. بيست و سه ساله بود كه اولين مجموعه داستان كوتاهش را به نام «روبروي آفتاب» منتشر كرد. 
در روزهاي ملتهب انقلاب به راديو رفت و در برنامه خانواده مشغول به كار شد. در مجله اتحاد جوان، مسوول صفحه داستان شد. اين مجله سال 58 تعطيل شد. بعد از انقلاب مشغول تدريس شد. يازده سال در دبيرستان خوارزمي و هدف، ادبيات تدريس كرد و از آنجا كه درآمد معلمي كم بود در كنارش براي دانشجويان پايان‌نامه مي‌نوشت. اين درآمد كم تا آخرين سال‌هاي زندگي گريبان‌گير نويسندگي‌اش بود. حتي وقتي خانه هدايت برلين و انتشاراتي و كتابفروشي‌اش را راه‌انداخت هم گله داشت كه بيشتر وقتش براي كسب درآمد هدر مي‌رود و نمي‌تواند براي ادبيات آن اندازه كه مي‌خواهد وقت بگذارد. 


ورود به جهان ِ ادبيات 
سال 59 بود كه عباس معروفي به جلسه‌هاي پنجشنبه كانون نويسندگان پيوست و همدم گلشيري شد. خودش در خاطراتش (مصاحبه‌هاي تصويري) تعريف مي‌كند كه داستاني مي‌نويسد و به گلشيري مي‌دهد تا نظرش را بداند. گلشيري مستقيم به او مي‌گويد بي‌سواد. مي‌گويد برو لحاف‌دوز شو. مي‌گويد اگر مي‌خواهي بنويسي بايد دو هزار كتاب بخواني. همانجا معروفي كفش آهني پا مي‌كند و مي‌خواند و مي‌خواند. مي‌رود سراغ آثار عباس اقبال، مينوي، فروزانفر و... ادبيات كلاسيك و مدرن. خودش مي‌گويد «براي تسلط بر نثر، سي سال مطالعه كردم. هنوز هم فكر مي‌كنم بايد مسلط‌تر شوم و نثر را دايم پاكيزه‌تر كنم. مبناي ما مجسمه‌سازي است. اجازه نداريم دايم بتونه‌كاري كنيم. چون مي‌ريزد. بهترين كار به پيروي از پيكرتراشان اين است كه اثر را بتراشيم.» معروفي در يكي از مستندهايي كه به معرفي او و آثارش پرداخته خطاب به نويسنده‌هاي جوان مي‌گويد: «صد صفحه بخوانيد و يك صفحه بنويسيد.»
عباس معروفي معتقد بود كه هر نويسنده‌اي در نهايت خودش را مي‌نويسد و گفته بود: «من مي‌خورم و در خودم ذوب مي‌كنم و سكه خودم را ضرب مي‌كنم.» به قول خودش او مي‌خواست زمانه خودش را تصوير كند؛ «مثل اثر انگشت بزنم به ديوار و برم دنبال كارم.» 
او هميشه معتقد بود كار سياسي نكرده است. معروفي از معدود نويسندگاني است كه بر اين نظر اصرار داشت كه نويسنده نبايد كار سياسي كند. او معتقد بود نويسنده بايد كنار مردم بايستد. مي‌گفت: «سياست براي نويسنده اعتبار نمي‌آورد بلكه سياستمداران از نويسندگان اعتبار مي‌گيرند.» به او گفته بودند بمان و قهرمان شو. اما معروفي در مصاحبه‌هايش مي‌گفت: «رمان مدرن قهرمان ندارد، شخصيت دارد. من مي‌خواهم شخصيت باشم.» پس از فشارهاي بسيار و توقيف مجله گردون، او از ايران رفت. رفت و به ‌قول خودش پرونده‌اش را در 38 سالگي در ايران بست. 
معروفي و كانون و كتاب
معروفي به واسطه سپانلو با كانون نويسندگان آشنا شد. 24 ساله بود و فرزندي در راه داشت كه كانون نويسندگان پلمپ شد؛ تابستان سال 1360. 
نشست و برخاست معروفي با گلشيري و سپانلو و ديگران ادامه داشت و او مي‌نوشت و مي‌خواند تا پخته‌تر شود. هشت سال بعد از پلمپ كانون نويسندگان، مشهورترين رمان معروفي منتشر شد: «سمفوني مردگان». پس از آن سال 71 رمان «سال بلوا»، ده سال بعد رمان «پيكر فرهاد»، يك سال بعد رمان «فريدون سه پسر داشت»، سال 88 رمان «ذوب‌شده»، يك سال بعد رمان «تماما مخصوص» و ده سال بعد رمان «نام تمام مردگان اينجا يحياست» منتشر شد. در اين سال‌ها از او مجموعه داستان‌هاي كوتاه: «آخرين نسل برتر»، «عطر ياس»، «درياروندگان جزيره آبي‌تر» و چند نمايشنامه: «تا كجا با مني»، «ورگ»، «آونگ خاطره‌هاي ما»، «آن شصت نفر، آن شصت هزار» و «خدا گاو را آفريد» را در كنار مجموعه اشعار و كتابي در زمينه نويسندگي (اين سو و آن سوي متن) منتشر كرد. 
آيدين  منم
روز قبل گفته بود: «خانم سورملينا، اجازه مي‌دهيد شما را دوست داشته باشم؟» - سمفوني مردگان
معروفي پنج سال را صرف نوشتن رمان «سمفوني مردگان» كرد و سال 68، يك سال بعد از آن جنگ ايران و عراق، اين رمان را منتشر كرد. او در اين كتاب شخصيتي ماندگار در جهان ادبيات داستاني ايران خلق كرد كه خوانندگان بسياري با او همذات‌پنداري مي‌كنند: آيدين اورخاني.
رمان «سمفوني مردگان» داستان تقابل‌هاست؛ سنت و مدرنيته، علم و جهل، عشق و نفرت. آيدين نماينده قشر آگاه و هنرمند جامعه در سال‌هاي 1310 تا 1330 است. ماجرا در اردبيل رخ مي‌دهد. پدرش «جابر» مغازه آجيل‌فروشي در كاروان‌سرا و خانه‌اي بزرگ دارد. مردي سنتي كه هيچ مخالفتي را برنمي‌تابد. برادرش «يوسف» معلول است و در تمام طول داستان در سكوت او را گوشه و كنار خانه مي‌بينيم كه تنها تحركش خوردن است. برادر ديگر «اورهان» وارث تفكرات سنتي پدر است. خواهر «آيدا» دوقلوي اوست و تاثير زيادي بر روند تفكر و زندگي آيدين مي‌گذارد. عشق آيدين، «سورملينا» دختري ارمني است كه ماه‌ها در زيرزميني در پناه آيدين زندگي مي‌كند. آيدين ِاين داستان قرباني برادركشي و حسادت و تفكرات سنتي برادرش مي‌شود.
در اين داستان كه محوري دايره‌اي شكل، شبيه به ساختار سمفوني دارد هر فصل تحت عنوان «موومان» از فصل ديگر جدا شده. عباس معروفي مي‌گفت «همه آدم‌ها در ذهن من سازبندي شده‌اند. آيدين ِمن ويولن سل است». در يكي از گفت‌وگوهايش وقتي از او پرسيده مي‌شود كدام بخش اين رمان در ذهنش ماندگار شده معروفي جواب مي‌دهد: «موومان سوم به خاطر دوربيني كه در آن كشف كرده بودم؛ سورملينا در كله آيدين نشسته هم خودش را روايت مي‌كند هم آيدين را. و موومان چهارم كه برادرش، اورهان زنجيرش كرده و آيدين با خودش مونولوگ دارد. اين مونولوگ مرا مي‌كشد.»
معروفي اين داستان را با استفاده از تكنيك جريان سيال ذهن، تك‌گويي و چندصدايي روايت مي‌كند. مي‌توان گفت اين داستان، برداشتي تازه از هابيل و قابيل در فضايي سوررئاليست است. برخي آن را برداشتي از رمان خشم و هياهوي فاكنر مي‌دانند و برخي اين برداشت را رد كرده‌اند.  سمفوني مردگان به زبان آلماني و چند زبان ديگر ترجمه شده و جايزه «بنياد انتشارات ادبي فلسفي سور كامپ» را نيز برده است.
سال بلواي معروفي
گفت: «مردم به ‌دار عادت كرده‌اند.» - سال بلوا
وقتي سيروس علي‌نژاد، رمان «سمفوني مردگان» را خواند به معروفي گفت: «ديگر ننويس.» اما همان موقع معروفي شروع به نوشتن رمان «سال بلوا» كرده بود. سه سال طول كشيد اين رمان را بنويسد و سال 71 آن را منتشر كرد. سال بلوا، داستان تلخ زنان ايراني در جامعه‌اي مردسالار است، داستان نوش‌آفرين و همسرش معصوم و عشقش حسيناي كوزه‌گر. اين داستان در دوره رضاخان، شهريور سال بيست و حوالي جنگ جهاني دوم روايت مي‌شود. معروفي روايت زندگي نوش‌آفرين و معصوم را به افسانه تاريخي و عاشقانه شاهدخت و زرگر گره مي‌زند. اين داستان به شيوه جريان سيال ذهن، گزارش هفت شب را در شش فصل و يكي در ميان از زبان نوش‌آفرين و داناي كل روايت مي‌كند.
فرهاد صدايم كن پروانه
براي آرامش ذهنم، دنبال يك صداي آشنا در سال‌هاي بعد مي‌گشتم؛ صدايي كه بتواند خيالم را از جايي بردارد و جايي ديگر بگذارد، پسري بگويد پروانه! و من بال‌بال‌زنان به سويش بروم. - پيكر فرهاد
سايه‌اي كه صادق هدايت بر عباس معروفي انداخته بود، خالق اثري به نام «پيكر فرهاد» شد. معروفي گفته: «هدايت سال‌ها مثل سايه‌اي بالاي سر من بوده و راز بوف كور برايم سوال بزرگي بود.» در اين رمان، راوي زن اثيري است كه مرد را قطعه قطعه مي‌كند. معروفي مي‌گويد: «در واقع صادق هدايت را قطعه‌قطعه مي‌كند و من اين را در پاسخ به تكه تكه شدن زن اثيري در بوف كور نوشته‌ام. اما در رمان من، زن مرد را به خاك نمي‌سپارد بلكه چمدان را به دوش مي‌گيرد و راه مي‌افتد.» (مصاحبه‌اي كه دويچه تازگي منتشر كرده است.) 
معروفي، پيكر فرهاد را سال 81 منتشر كرد. ده سال بعد از سال بلوا. نوشتن اين رمان كه يك تك‌گويي بلند است، يك سال و نيم طول كشيد؛ تك‌گويي زن ِ تابلوي نقاشي. تك‌گويي‌هاي زني كه نويسنده‌اش يك مرد است. خود معروفي معتقد بود اين زن ِ وجودش است كه داستان مي‌نويسد. عباس معروفي معتقد بود اين رمان، تكنيكي‌ترين رمان اوست. پيكر فرهاد سال 2002 برنده جايزه بنياد ادبي آرنولد تسوايگ شد. 
پسران فريدون
مي‌بيني؟ مثل ستاره پخش‌مان كرده‌اند توي اين صفحه سياه كه هر كدام‌مان جايي براي خودمان سوسو بزنيم كه مثلا هستيم. اما نمي‌دانيم در كدام منظومه مي‌چرخيم، براي چي مي‌چرخيم و چقدر مي‌چرخيم.‌ - فريدون سه پسر داشت
خود معروفي مي‌گويد كتاب «فريدون سه پسر داشت» داستان انقلاب است. نگارش اين رمان دو سال طول كشيد و بر اساس داستان فريدون شاهنامه و سرگذشت يكي از مبارزان سياسي به نام مجيد اماني نوشته شده است. معروفي اين رمان را به صورت رايگان روي اينترنت منتشر كرد. 
در اين رمان فريدون اماني چهار پسر و يك دختر دارد. او طرفدار شاه است و انبار كارخانه‌اش در جريان انقلاب آتش زده مي‌شود. فريدون براي نجات اموالش با كمك پسرش اسد تظاهر به دين‌داري مي‌كند و به ساختار حكومت راه مي‌يابد. داستان از زبان يكي از پسرهاي فريدون به نام مجيد روايت مي‌شود كه سيزده سال در تبعيد به سر برده و پس از چهار سال زندگي در آسايشگاه قصد برگشتن به ايران كرده و در راه خودكشي مي‌كند. معروفي در ابتداي اين رمان نوشته: «كليه حوادث و شخصيت‌هاي رمان واقعي هستند و شباهت آنها با حوادث و شخصيت‌هاي شناخته‌شده اصلا اتفاقي نيست.» گفته مي‌شود اين رمان يكي از سياسي‌ترين رمان‌هايي است كه خارج از ايران نوشته شده است. فريدون سه پسر داشت به شيوه جريان سيال ذهن از زاويه اول شخص توسط مجيد و زاويه ديد سوم شخص روايت مي‌شود. اين كتاب در چهار فصل با عناوين: من، تو، او و ما نوشته شده است. 
حرف  بزن اسفاري
قيمت مهم نيست. ما كه اينجا نشسته‌ايم ممكن است اعتقادي هم نداشته باشيم ولي ويارمان گرفته كه به تو بگوييم حرف بزن اسفاري. حرف بزن. - ذوب شده
اين رمان سال 88 منتشر شد. قصه نويسنده‌اي است كه در دوران شاه دستگير و شكنجه مي‌شود درحالي كه با هيچ حزبي در ارتباط نبوده است. او تحت شكنجه مجبور مي‌شود قصه‌هايي از خود سرهم كند و تحويل بازجو دهد. رمان ذوب شده چندان مورد استقبال جامعه رمان‌خوان قرار نگرفت. معروفي نگارش اين رمان را سال 62 تمام كرد اما تا سال 88 موفق به چاپ آن نشد. 
تنهايي  ِتماما  مخصوص
آدم در تنهايي است كه مي‌پوسد و پوك مي‌شود و خودش هم حاليش نيست. مي‌داني؟ تنهايي مثل ته كفش مي‌ماند؛ يك‌باره نگاه مي‌كني مي‌بيني سوراخ شده، يك‌باره مي‌فهمي كه يك چيزي ديگر نيست. - تماما مخصوص
اين رمان درباره شخصي به نام «عباس ايراني» است. معروفي جايي مي‌گويد مخصوصا نام عباس را براي اين شخصيت برگزيده است. اين عباس هم اوست هم او نيست. عباس ايراني، روزنامه‌نگاري تبعيدي است كه در آلمان مديرشبانه يك هتل است و به قطب سفر مي‌كند. معروفي تمام نشانه‌هاي زندگي خود را در اين كتاب قرار داده است: روزنامه‌نگار بودنش،  تنها بودنش، مدير شبانه هتل بودنش و سفر به قطب. 
اين رمان هم مانند ديگر رمان‌هاي محبوب معروفي به شيوه جريان سيال ذهن نوشته شده است. روايتي از سفري به سفر ديگر و در هر سفر مرگي است و عباس در نهايت خودكشي مي‌كند. راوي مدام از زمان حال به گذشته مي‌رود و از خيال به خواب و بعد به واقعيت باز‌مي‌گردد و داستان را از زاويه اول شخص روايت مي‌كند. در اين رمان مرز بين واقعيت و خيال بسيار باريك است. 
نام تمام  مردگان يحياست
آدمي كه با تبر عشق دو نيم شده باشد، هميشه نيميش هست و نيميش نيست. بدبختي اينجاست كه نمي‌داند نيمه زنده كدام است. نيمه مرده كدام. مثل ماهي بر خاك آب آب مي‌كند. هست ولي مرده. نيست ولي آب آبش تمام نشده. - نام تمام مردگان يحياست
خلق و انتشار اين اثر سي سال طول كشيد؛ قرار بود به سپانلو تقديم شود و در اين سال‌ها سپانلو مرد.. خودش غربت‌نشين شد و پدرش را بي‌آنكه ببيند از دست داد. در اين رمان، داور شش فرزند خود را از دست داده و با به دنيا آمدن فرزند جديدش، جان تازه مي‌گيرد. نام او را مندل مي‌گذارند و شش فرزند مرده خود را در او مي‌جويند. نثر شاعرانه و وام گرفتن از داستان زكريا، ساختار اين رمان را شكل داده است. فضاي اين رمان كه آخرين رمان منتشر شده عباس معروفي است پرحزن و سياه است. نام‌گذاري فصل‌هاي اين رمان حروف مقطعه آيه نخست سوره مريم است و تنها براي يك فصل آيه‌اي از همين سوره انتخاب شده است. 
گردون، آرزوي كودكي
معروفي از كودكي آرزوي داشتن يك مجله و روزنامه‌نگاري را در سر داشت. اين آرزو سال 69 برآورده شد و او مجله گردون را راه  انداخت و سردبيرش شد. اما سال 74 توقيف شد. شكات بر اين عقيده بودند كه اين مجله در راستاي تهاجم فرهنگي گام برمي‌دارد و اشاعه فحشا مي‌كند. از جمله موارد اتهام مجله گردون مي‌توان به انتشار افكار باقر پرهام و غلامحسين ساعدي، توهين به ولايت، توهين به حجاب و مقدسات، اهانت به آرمان‌هاي انقلاب و بسيجيان، رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس، نشر اكاذيب از جمله مقالات عباس معروفي مانند «خنده‌هاي كمياب و افسردگي» كه در شماره 51 منتشر شد و موجب تحليل و بهره‌برداري راديو اسراييل و انتشار در كيهان چاپ لندن شد، مقاله «كمان بي‌رنگ»، «تعهد هنر مرگ هنر است»، «عفت قلم و آداب سانسور» و نشر اشعاري مانند «در زير چادري از ابر» و «جمهوري زمستان» از سيمين بهبهاني و فرشته‌سازي... اشاره كرد. (بخشي از راي دادگاه از كتاب اسناد و پرونده‎‌هاي مطبوعاتي در ايران نوشته عذرا فراهاني) در اين پرونده شيرين عبادي، وكيل عباس معروفي بود. در نهايت براي عباس معروفي حكم شلاق و زندان و براي گردون حكم توقيف داده شد. 
جوايز معروفي
عباس معروفي بنيانگذار سه جايزه ادبي به نام‌هاي «قلم زرين گردون»، «قلم زرين زمانه» و «جايزه ادبي تيرگان» است. جايزه ادبي تيرگان از سال 2011 در جشنواره تيرگان اهدا مي‌شود و به داستان‌هاي كوتاه تعلق دارد. جايزه قلم زرين گردون نيز دهه هفتاد بنيان‌گذاري شد و به بزرگان ادبيات مانند احمد محمود، اسماعيل فصيح، بيژن نجدي و غزاله عليزاده اعطا شد. اين جايزه هر هفته به يك تك داستان تعلق مي‌گرفت و همين امر انگيزه‌اي براي نوشتن بسياري از نويسندگان آن زمان بود. از جمله برندگان جايزه قلم زرين زمانه نيز مي‌توان به پيمان هوشمندزاده براي نوشتن داستان «ها كردن» اشاره كرد. در اين دوره داستان «براي مارسياي رذل عزيز» از امير حسين يزدان‌بد نيز مقام نهم را به دست آورد. 
خانه هدايت و انتشارات گردون
نگارش رمان «پيكر فرهاد» نشان داد عباس معروفي چه حسي نسبت به صادق هدايت دارد. او يك سال بعد از نگارش اين كتاب، خانه هنر و ادبيات هدايت برلين را در خيابان كانت بنيان گذاشت. اين خيابان همان خياباني است كه هدايت مدتي در هتلي به نام كانت درش اقامت داشت. هدايت اين‌ شهر را‌ براي‌ داشتن‌ يك‌ كتابفروشي‌ ايراني‌ مستعد‌ يافت و تصميم‌ گرفت‌ يك كتابفروشي‌ در آن تاسيس‌ كند. اما‌ موفق نشد. پس از آن به‌ پاريس‌ رفت‌ و‌ آنجا به‌ زندگي‌اش‌ پايان‌ داد.‌ هفتاد‌ سال‌ بعد‌ در‌ سال‌ ۲۰۰۳ معروفي‌‌ آرزوي هدايت‌ را‌ عملي‌ كرد‌ و‌ در‌ خيابان‌ كانت‌ يك‌ كتابفروشي‌ به‌ نام‌ و‌ براي ‌هدايت‌ تاسيس‌ كرد‌. 
او همچنين با دستگاه كوچكي شروع به چاپ كتاب كرد و نشر گردون را كه سال 65 در تهران تاسيس كرده بود و سال 74 پروانه‌اش باطل شده بود دوباره زنده كرد. اولين كتاب‌هايي كه معروفي در نشر گردون در آلمان منتشر كرد متعلق به يدالله رويايي، هوشنگ گلشيري، چهل تن و عباس ميلاني بود. اين انتشارات بيش از سيصد عنوان كتاب ايراني منتشر كرده است. 
آكادمي گردون
عباس معروفي در آلمان كارگاه‌هاي داستان‌نويسي خود را راه‌اندازي كرد. پيش از راه‌اندازي آكادمي گردون، او در دانشگاه‌هاي كانادا، امريكا و اروپا، ادبيات داستاني تدريس كرد و حلقه‌هاي ادبي در شهرهاي مختلف ساخت. سال 94-93 آكادمي گردون را براي كارگاه‌هاي حضوري و آنلاين خود راه‌اندازي كرد و بعدها فيلم‌هاي آموزشي اين دوره‌ها را به صورت رايگان در يوتيوب در دسترس علاقه‌مندان به داستان‌نويسي گذاشت.
كتاب «اين سو و آن‌سوي متن» نيز كه انتشارات گردون منتشرش كرده، حاوي تجربه‌هاي نويسندگي عباس معروفي است كه اساس تدريس در كارگاه‌هاي داستان‌نويسي او نيز بود. 
بدرود آقاي  نويسنده
عباس معروفي، نويسنده‌اي فعال بود كه بعد از شصت و پنج سال زندگي، سرطان او را از پا انداخت. او شهريور ۱۳۹۹ خبر داد به سرطان مبتلا شده و نوشت: «سيمين دانشور به من گفت: «غصه يعني سرطان! غصه نخوري يك‌وقت، معروفي!» و من غصه خوردم. حالا در شهريور سال 1401، عباس معروفي چشم بر جهان بسته و ديگر غصه نمي‌خورد. او سكه‌اش را ضرب كرد و اثر انگشتش را به ديوار دنيا زد و رفت. يادش گرامي.
  وقتي سيروس علي‌نژاد، رمان «سمفوني مردگان» را خواند به معروفي گفت: «ديگر ننويس.» اما همان موقع معروفي شروع به نوشتن رمان «سال بلوا» كرده بود... و سال 71 آن را منتشر كرد
  معروفي پنج سال را صرف نوشتن رمان «سمفوني مردگان» و سال 68، يك سال بعد از جنگ ايران و عراق آن را منتشر كرد. او در اين كتاب شخصيتي خلق كرد كه خوانندگان بسياري با او همذات‌پنداري مي‌كنند:  آيدين اورخاني
  معروفي هميشه معتقد بود كار سياسي نكرده است. معروفي از معدود نويسندگاني است كه بر اين نظر اصرار داشت كه نويسنده نبايد كار سياسي كند. او معتقد بود نويسنده بايد كنار مردم بايستد
 عباس معروفي در آلمان كارگاه‌هاي داستان‌نويسي خود را راه‌اندازي كرد. پيش از راه‌اندازي آكادمي گردون، او در دانشگاه‌هاي كانادا، امريكا و اروپا، ادبيات داستاني تدريس كرد و حلقه‌هاي ادبي در شهرهاي مختلف ساخت