روزنامه ایران
1401/06/19
تار و پود زندگی
یوسف حیدریگزارشنویس
«اگر میخواهی عمر مفید یک قالیباف را حساب کنی، گرههای دار قالی را بشمار.» هر روز 12 هزار گره میزند. به قول خودش این گرهها عمر مفید او را نشان میدهد. توران دستی روی نقشهای برجسته گلیم میکشد و با شوق درباره آن توضیح میدهد. میگوید حس یک قالیباف به قالی مثل مادر است به کودک: «طرح این گلیم، شناسنامه مردم ایلام است. این گوشه را ببین! این زن عشایر با لباس محلی مشک دوغ را تکان میدهد. این بالا هم سیاه چادر برپاست. کمی آن طرفتر طرح درخت بلوط را میبینی که نماد ایلام است. گوشه بالای گلیم هم کوه قلا قیران خودنمایی میکند. همان کوهی که نماد برج آزادی تهران از روی آن ساخته شده است.»
نوشته گوشه پایین گلیم را نشانم میدهد «زندگی در سایه بلوط» میگوید: «طراحی روی این گلیم کار خودم است. باور میکنی در روزهای اوج کرونا 300 گلیم از همین طرح را که توسط زنان مددجو کمیته امداد بافته شده بود، فروختیم؟» حالا در کارگاه او صدها زن، گلیمبافی، قالیبافی و بافت تابلو فرش را میآموزند و با وامهایی که از کمیته امداد میگیرند، مشغول کار میشوند.
نمایشگاه دستاوردهای اشتغال و خودکفایی کمیته امداد امام خمینی(ره) فرصتی بود تا مددجویان کمیته امداد دستاوردهایشان را به نمایش بگذارند. کسانی که با گرفتن وام برای خودشان اشتغالزایی کردهاند و امروز راهور کسانی هستند که میخواهند روی پای خودشان بایستند.
توران غیاثی تختههای قالی و گلیم را با نظم خاصی اطراف میز میچیند و با حوصله سؤالات بازدید کنندهها را جواب میدهد. وقتی وارد سالن میشوی با دیدن رنگهای چشمنواز و طرحهای زیبای روی قالی و گلیم، ناخودآگاه مقابل این غرفه توقف میکنی. اینجا دنیای رنگ و نخ با دستان زنان هنرمند به هم گره میخورد و آثار زیبایی را مقابل چشمان مردم قرار میدهد. غیاثی از روزهایی میگوید که برای آموختن قالیبافی و برپا کردن دار قالی تنها النگویش را فروخت و با اولین وامی که از کمیته امداد گرفت کارگاه پنجه طلا را به خانههای مردم روستای ایلام برد:
«امروز 80 بافنده با آموزشهایی که دیدهاند و امکاناتی که در اختیارشان قرار گرفته مشغول گلیمبافی و قالی بافی هستند و من به عنوان راهور شغلی کنارشان هستم. همه چیز از 15 سال قبل شروع شد. پدرم کشاورز بود و تحت پوشش کمیته امداد. در روستای شهرک شهید رجایی ایلام زندگی میکردیم. پدرم مستمری 60 سالگی میگرفت که معروف بود به شصتی. من 23 سالم بود که تصمیم گرفتم روی پای خودم بایستم. میخواستم بافت گلیم نقش برجسته را یاد بگیرم. از کودکی علاقه زیادی به نقاشی و طراحی داشتم. نمیتوانستم بیکار باشم. به یکی از کارگاههای صنایع دستی میرفتم و از نزدیک قالیبافی را تماشا میکردم. به صاحب کارگاه گفتم میخواهم یاد بگیرم و کار کنم. روزهای اول قبول نمیکرد و میگفت به کسانی که بلد باشند، کار میدهیم. گفتم هزینهاش هرچقدر باشد پرداخت میکنم و حاضرم تنها النگویی را که دارم بفروشم تا اینکه بالاخره به عنوان کارآموز به کارگاه رفتم و خیلی زود همه چیز را یاد گرفتم. یک بار بستن دار قالی را دیدم و به صاحب کارگاه گفتم میخواهم دار قالی برپا کنم. اگر دار قالی خراب میشد باید 200 هزار تومان جریمه میدادم و اگر هم درست نصب میشد صاحب کارگاه 50 هزار تومان میداد. وقتی دار قالی را برپا کردم صاحب کارگاه با تعجب نگاهم کرد. باور نمیکرد با یک بار دیدن بتوانم دار برپا کنم.
آن سالها یک تخته گلیم را 250 هزار تومان میخریدند در حالی که 50 هزار تومان هزینه نخ و 40 هزار تومان هم دستمزد کارگر بود. بقیه آن هم سود خالصی بود که به جیب صاحب کارگاه میرفت. همان جا تصمیم گرفتم خودم کارگاه راه بیندازم. صاحب کارگاهی که آنجا کار میکردم تشویقم کرد و گفت با این همه استعدادی که داری میتوانی موفق شوی و حیف است که عمرت در کارگاه من تلف شود. به این ترتیب یک قدم به آرزوهایم نزدیکتر شدم. با فروختن النگو و کمک خانواده پنج دار قالی و مواد اولیه خریدم و به روستا برگشتم.»
بازگشت به روستا و مهاجرت معکوس هدفی بود که توران آن را دنبال میکرد. زنان و دختران روستایی در کنار کارهای خانه میتوانستند با فراگرفتن قالیبافی و وام خوداشتغالی کمک بزرگی به تأمین هزینههای زندگی کنند. اولین کارگاه در یک خانه روستایی اجارهای برپا شد و جلسه شبانه زنان و دختران روستا در مسجد باعث شد تا با هر گره فرش گرهی از زندگی اهالی روستا باز شود.
«وقتی موضوع گلیم نقش برجسته و قالیبافی را مطرح کردم همه میگفتند ما چیزی بلد نیستیم. به آنها اطمینان دادم همه چیز را یاد میگیرند و مشغول کار میشوند. با 17 بافنده کارگاه را راه انداختم. به کمیته امداد امام خمینی(ره) رفتم و درخواست وام دادم. مسئولان کمیته امداد وقتی از کارگاه بازدید کردند، با وام موافقت کردند. اولین وامی که گرفتم 6 میلیون تومان بود. 10 دار قالی خریدم و به روستاهای اطراف رفتم. به این ترتیب 25 روستای ایلام وارد هنر قالیبافی شدند. کمیته امداد هم اعلام کرد هر کسی قالیبافی یاد بگیرد تسهیلات در اختیارش میگذارد. در هر روستا 30 نفر را آموزش میدادم که 15 نفرشان برای گرفتن وام به کمیته امداد معرفی میشدند و مواد اولیه و تجهیزات در اختیارشان قرار میگرفت. این روزها وقتی به قالی و گلیم نقش برجسته و فرش تابلوهایی که هنر دست زنان روستایی است نگاه میکنم احساس میکنم دین خودم را به زادگاهم ادا کردهام.»
در غرفهای دیگر از نمایشگاه، آمنه درخشان با دقت هنر سوزندوزی زنان گلستانی را برای بازدید کنندهها توضیح میدهد. میگوید حق زنان روستایی این نیست که در مزرعه و باغ مردم کارگری کنند: «آنها هنرمندانی هستند که با همین هنر سوزن دوزی میتوانند محصولاتشان را در کشورهای مختلف دنیا به فروش برسانند. سوزن دوزی هنر خانوادگی زنان بلوچ است و من این هنر را به استان گلستان بردم.» او سالهاست مسئولیت آموزش هنر سوزن دوزی و راهوری شغلی زنان گلستانی را برعهده دارد:
«متولد 66 خاش هستم. چند ماه بعد از اینکه به دنیا آمدم پدرم در جنگ به شهادت رسید. 7 سال بعد هم قاچاقچیان به خانه ما حمله کردند و مادرم کشته شد. برادرم رئیس پاسگاه یکی از روستاهای اطراف خاش بود و قاچاقچیها به خانه ما حمله کردند. زیر گهواره برادرم مخفی شده بودم. بعد از مرگ مادر با کمک مادربزرگم دو برادر کوچکم را بزرگ کردم. مادربزرگم ناشنوا بود و چشمانش به سختی میدید. تا کلاس پنجم نهضت سوادآموزی درس خواندم و به خاطر برادرهایم درس خواندن را رها کردم.
سوزن دوزی را از مادر و خالهام یاد گرفته بودم. مادرم باهمین سوزن دوزی درآمد خوبی داشت. سوزن دوزی را با عشق انجام میدادم. بعد از ازدواج صاحب 4 فرزند شدم. متأسفانه زندگی بر وفق مراد نبود؛ جدا شدم و با گرفتن حضانت فرزندانم به استان گلستان رفتم. زنان روستاهای گلستان در زمینهای کشاورزی یا باغ کارگری میکنند و روزی 150 هزار تومان دستمزد میگیرند. یک روز وقتی همراه آنها به باغ رفته بودم، همان شروع کار روی زمین نشستم و گریه کردم. پیش بخشدار رفتم و گفتم نمیتوانم تحمل کنم زنان روستا این قدر سختی بکشند. پیشنهاد دادم اگر حمایت کنند میتوانم برای آنها کارآفرینی کنم. سراغ مسئولان صنایع دستی رفتم و هنر سوزن دوزی را به آنها نشان دادم. در کمیته امداد امام خمینی (ره) راهور شغلی شدم و دو سال در کنار آموزش سوزن دوزی به زنان گلستانی برای آنها شرایط کار در خانه را فراهم میکردم. زنان سرپرست خانوار بعد از یاد گرفتن با وامی که کمیته امداد در اختیارشان قرار میدهد مشغول کار میشوند. مواد اولیه را با قیمت کمتر از سیستان و بلوچستان تهیه میکنم و در اختیار زنان سوزن دوز گلستان قرار میدهم و وقتی هم کار آماده شد محصولاتشان را میفروشم تا دست دلال در کار نباشد.
امروز 200 نفر از زنان گلستانی مشغول سوزن دوزی هستند. آنها یک سال زیر نظر من کار میکنند و میتوانند برای خودشان کارگاه بزنند. امروز مسئول اشتغالزایی کمیته امداد با نامهای که به هنرجویان میدهم وام در اختیارشان قرار میدهد و این حمایت مسئولان باعث شده زنان گلستانی با همین سوزن دوزی ماهانه بین 3 تا 15 میلیون تومان درآمد داشته باشند. زنان ایرانی نشان دادهاند اگر حمایت شوند میتوانند در صنایع دستی نام ایران را پرآوازه کنند.»
سایر اخبار این روزنامه
تلاش ایران و عراق برای بازگشایی مرزها
خنثیسازی تحریم نفتی درآنسوی مرزها
تجارت 8 میلیاردی با روسیه تا 700 روز دیگر
ملکه جنگ و کودتا
بذر امید در دل گندمکاران
کیروش در جام جهانی نکونام در جام ملتها
زیبایی زیرتیغ پزشک های قلابی
آژانس و اسرائیل بازوان امریکایی ضد توافق
تار و پود زندگی
فاجعه سد «کسیلیان» در قلب جنگلهای هیرکانی
پیگیری ویژه معاون اول رئیس جمهور در مرز مهران
بنا به دنبال قهرمانی
انگیزه همه ما تماشاگران هستند