حسرت زیارت در نقطه صفر مرزی
هوابهشدت گرم است. جمعیت زیاد زائران در پشت مرزها کار را بر نیروهای امدادی و امنیتی سخت کرده است، اما این بهانهای نمیشود برای اینکه چیزی از کموکیف خدمات آنها در قبال زائران حسینی کم شود. حواسشان به همه چیز هست از بیقراریهای کودکان گرمازدهشده تا زنان و مردان سالمندی که بدون کمک جوانترها نای برداشتن قدمازقدم ندارند. لباسهای سرخوسفیدشان با هلالهای سرخرنگ همه امید جمعیتی است که این روزها در مرزها حضور دارند.
هنوز پایم به کربلا باز نشده
پژمان احمدی لالی،یکی از این داوطلبان است که سابقه فعالیتهای داوطلبانهاش در هلالاحمر به حدود 12 سال میرسد و میگوید 8 سالی سابقه حضور در امدادرسانی اربعین در مرز چذابه را دارد:«8 سالی هست که در موسم اربعین و پیادهروی بزرگ عاشقان حسین(ع) در مرزها خدمت میکنم اما هنوز پایم به کربلا باز نشده است و حسرت زیارت حسین(ع) از نزدیک به دلم مانده است.»
خودش را با خندهای دلداری میدهد و میگوید:«هرروز غروب در همین مرز رو به سوی حرم حسین(ع)مینشینم و کلی درد دل میکنم.چه فرق میکند اینجا و آنجا هرجا بوی حسین(ع) بیاید همانجا کربلاست.»
خاطرات تلخ و شیرین زیادی از زوار حسینی دارد اما یادوخاطره یکی از این زائران را هیچوقت فراموش نمیکند:«زن تنها و خستهای بود. به خاطر همسرش که از اتباع بیگانه بود اجازه تردد از مرز را نداشت بعد از چند روز معطلی در مرز مجبور بود به خانه برگردد اما پاهایش به عقب برنمیگشت حال دلش را خوب فهمیدم او تشنه زیارت بود مثل من!»
پژمان و دوستانش سعی میکنند با دلداری این زن او را برای برگشت قانع کنند گرچه در این کار هم موفق میشوند اما هیچوقت چشمهای پرحسرت او را فراموش نمیکنند.
هرروز غروب در همین مرز رو به سوی حرم حسین(ع)مینشینم و کلی درد دل میکنم.چه فرق میکند اینجا و آنجا هرجا بوی حسین(ع) بیاید همانجا کربلاست.
مردهای که زنده شد
یونس هم مانند پژمان یکی از داوطلبانی است که سابقه حضورش در مرزها آن هم به وقت اربعین8-7 سالی میشود. گرچه سابقه فعالیتهای داوطلبانهاش به 18 سال قبل برمیگردد.
نقطه مرزی که او و دوستانش خدمت میکنند هرسال به وقت اربعین بسیار شلوغ است. او در همین مرز بود که یکی از زائران حسینی را از مرگ نجات داد:«آن سال مرز خیلی شلوغ بود و هوا به شدت گرم.مشغول خدمترسانی به زائران بودیم که با صدای جمعیت متوجه شدیم جوانی دچار ایست قلبی شده است. وقتی به بالین این جوان حدودا 33 ساله رسیدم انگار از دنیا رفته بود.»
یونس تنها کاری که از دستش در آن لحظه برمیآید احیای قلبی او بود. هیچکس انتظار برگشت آن جوان را نداشت. در دلم با امام حسین گفتم این جوان زائر توست. تنها کاری که از من برمیآید احیای قلبی اون هست و کاری که از تو برمیآید زنده نگه داشتنش. پس کمک کن زنده بماند و به پابوست بیاید. خوشبختانه با انجام عملیات احیای قلبی، جوان به زندگی برگشت و با آمبولانس به نزدیکترین شهر و بیمارستان منتقل شد. چند روزی در بیمارستان بود و بعد از بهبودی دوباره راهی کربلا شده بود. وقتی به مرز رسید حسابی از ما تشکر کرد و گفت میروم نذرت را ادا کنم. وقتی راهیآنسوی مرز شد از او خواستم برای ما هم دعا کند. دعای همین عاشقان حسین(ع) برای ما کافیست.
خانوادهای را دور هم جمع کردیم
در کنار امدادگران مرد، زنان امدادگر هم این روزها در مرزها حسابی مشغول کار امدادرسانی به زائران حسینی هستند. ناهیدکرندی و دوستانش در مرز خسروی ازجمله این گروه هستند. امدادگرانی که 10روز از استقرارشان در مرز خسرویمیگذرد و سعیمیکنند همراه و همدم زائران باشند:«روز جمعه مادر و دختر 7 سالهای با هم پشت مرز بودند. مادر به خاطر گرمازدگی دچار افت فشار شده و از حال رفته بود. کودک به حدیبیقراریمیکرد و از وضعیت مادر هراس داشت که کسی نمیتوانست او را آرام کند. اجازه جابهجایی مادرش را هم نمیداد. در نهایت متوجه شدیم پدر این بچه آنسوی مرز است و توانستیم با او تماس بگیریم، اما پدر به خاطر بسته بودن مرزها اجازه تردد به ایران را نداشت. از یک طرف نیروهای امدادیآقا کار رایزنی با مرزداران عراقی و بازگشت این پدر را انجام دادند. ما هم با انجام مراقبتهای لازم از مادر نگهداری کردیم. همین که پدر خانواده رسید و کودک خیالش راحت شد مادر را به بیمارستان منتقل کردیم اما آن لحظه که آرامش و شادی را در چشم این دخترک 7 ساله به خاطر بودن پدرومادرش در کنار هم دیدیم همه خستگیهایمان از تنمان رفت.»
امدادگران زن و مرد در کنار هم
مجیدجهانشاهی هم از امدادگران و نجاتگران کرمانشاه است که همراه با تیم بانوان و خانم کرندی در کمک به این کودک 7 ساله نقش مهمی داشت. مجیدمیگوید این دوره مردم کودکان بسیاری را با خود به سمت مرزها آوردهاند. به خاطر همین کار ما کمی سخت شده است. نمونه مشابه این خانواده را خودم مدیریت کردم. پدری که همراه سه کودک قدونیمقد به مرز آمده بود، خودش در جمعیت بیهوش شده بود و بچهها از ترس به خود میلرزیدند و دیدن پدر در آن حالت برایشان سخت بود. با کمک نیروهای امدادینخست بچهها را آرام کردیم و گروهی هم به وضعیت پدر رسیدگی کردند.
به گفته او نیروهای امدادی زن و مرد در کنار هم به یاری مسافران و زائرانیمیروند که در معرض گرمازدگی و … هستند.
نجات جان یک پیرزن در روز تولدم
پریسا حیدری هم وقتی ما با صحبت میکند که همراه با دوستانش به خاطر کشیدگی ماهیچههای دستش از مرز خسروی به سمت بیمارستان در حال حرکت است. او که در جریان دیواره انسانی براینظمبخشی به خروج زائران دچار حادثه شده میگوید: «10سال است امدادگر داوطلب هلالاحمرم و هرسال برایخدمترسانی به زائران حسینی به این منطقه اعزام میشویم.» قنبرییکی دیگر از دخترانی است که در مرز خسروی همراه با دوستانش مشغول خدمترسانی به زائران است. او در روز تولدش جان یکی از زائران را نجات میدهد«روز گذشته پیرزنی در میان جمعیت زمین خورد، سریع خودم را به سمت او رساندم و با کمک دوستان دیگر کمک کردیم تا از زیردستوپا خارج شود. خودش باورش نمیشد که زنده از آن وضعیت بیرون بیاید. وقتی کنار کشیدمش و با آب و باد زدن سروصورتش سعی کردم حالش جا بیاید با اشکی که در چشم داشت بوسهای بر دستان من زد و گفت خدا شما بچههای هلالاحمر را برای زائران نگه دارد و خود حسین(ع)نگهدارتان باشد.»دعای این مادر میشود همه آرامش وجود این امدادگر.