داستان عشق نافرجام زن همسایه و سناریوی ساختگی کودکربایی
شهروند | عشق زن جوان به مرد همسایه او را راهی بازداشتگاه کرد. وقتی این زن فهمید که مرد مورد علاقهاش قرار است با زن همسایه ازدواج کند، تصمیم عجیبی گرفت. او یک سناریوی ساختگی از آدمربایی پیشروی پلیس قرار داد و مدعی شد که مرد مورد علاقهاش پسر 10 سالهاش را ربوده است. اما پلیس متوجه این شکایت ساختگی شد و درنهایت این زن را بازداشت کرد.
ماجرا به مدتی قبل برمیگردد. زمانی که یک زن جوان به پلیس مراجعه کرد و از ربودهشدن پسر 10سالهاش خبر داد. او به ماموران پلیس گفت: «من در طبقه اول یک خانه قدیمی دو طبقه در جنوب تهران زندگی میکنم، همراه با مادرم و پسر 10سالهام.
سالها پیش شوهرم فوت شد و من بههمراه مادرم و پسرم در این خانه زندگی میکردم. همسایه طبقه بالا یک مرد جوان بود. او خیلی ما را اذیت میکرد. همیشه با هم اختلاف داشتیم. تا اینکه از آن خانه اسبابکشی کرد و رفت. او خانهاش را به یک زن مطلقه اجاره داد. این زن هم بههمراه فرزندش در آن خانه زندگی میکرد. ولی اختلافات ما زیاد شد. تا اینکه پسرم یک روز برای خرید از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. هیچ خبری از بچهام ندارم. برای همین مطمئنم که این مرد بهخاطر اختلافات و درگیری که با هم داشتیم بچه مرا ربوده است. به جز او به فرد دیگری شک ندارم. او همیشه در پی انتقامگیری از من بود.»
انکار کودکربایی
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و به دستور بازپرس دادسرای جنایی پایتخت، مرد جوان دستگیر شد. او در حالی که شوکه بود، از این کودکربایی اظهار بیاطلاعی کرد و گفت: «من اصلا خبر ندارم که فرزند این زن کجاست. من او را ندیدم و هیچ کودکربایی انجام ندادم. من در حال ازدواج با زن مورد علاقهام هستم و از این ماجراها خبر ندارم.»
با این حال، تحقیقات در اینخصوص ادامه داشت و ماموران در جستوجوی کودک ربودهشده بودند. تا اینکه درنهایت سرنخی به دست ماموران پلیس رسید که نشان میداد این کودک در شهرستان و نزد یکی از بستگان مادرش است. ماموران به آنجا رفتند و مشخص شد که این کودک در سلامت کامل به سر میبرد و هیچ آدمربایی صورت نگرفته است. وقتی این موضوع فاش شد، پلیس از مادر این کودک بازجویی کرد.
اعترافات عجیب زن عاشقپیشه
درنهایت این زن به شکایت دروغین اعتراف کرد و اظهارات عجیبی را پیشروی ماموران پلیس قرار داد.
این زن در روایت این ماجرا گفت: «مدت زیادی با این مرد همسایه بودم. او طبقه بالای خانه ما زندگی میکرد. همیشه با هم اختلاف داشتیم، ولی من در این درگیریها عاشق او شدم. اسماعیل مرد خوبی بود و من همیشه آرزو داشتم که با هم ازدواج کنیم. از رفتارهایش اینطور برداشت کردم که بهزودی از من خواستگاری میکند. با اینکه با هم اختلاف داشتیم، ولی منتظر پیشنهاد ازدواج از سمت او بودم. تا اینکه او از آن خانه اسبابکشی کرد. وقتی رفت خانهاش را به یک زن مطلقه اجاره داد. مستاجرش همراه کودکش زندگی میکرد. درست مثل من بود. اما کمکم متوجه شدم که اسماعیل عاشق مستاجرش شده و میخواهد با او ازدواج کند. وقتی این موضوع را متوجه شدم، خیلی شوکه بودم. احساس کردم دنیایم نابود شده است. برای همین به فکر انتقام افتادم. میخواستم هر طور شده جلوی این ازدواج را بگیرم و خودم با اسماعیل
ازدواج کنم.»
نقشهای که لو رفت
او در ادامه اعترافاتش گفت: «میخواستم اسماعیل را از چشم زن همسایه بیندازم. برای همین پسرم را مخفیانه به شهرستان بردم و او را نزد یکی از بستگانم گذاشتم. به دروغ از این مرد به جرم کودکربایی شکایت کردم. میخواستم با این کار هم ازدواج آنها را برهم بزنم و هم خودم اسماعیل را تهدید کنم تا با من ازدواج کند. میخواستم به او بگویم در صورتی از شکایتم صرفنظر میکنم که با من ازدواج کند. ولی نقشههایم نقش بر آب شد و ماجرا لو رفت.»
با این اعترافات، مرد جوان آزاد شد. همچنین برای این زن نیز به دستور بازپرس جنایی، قرار قانونی صادر شد. در حال حاضر تحقیقات روی این پرونده عجیب همچنان ادامه دارد.