دختری که در ریل قطار گم شد!
یاسر نوروزی_شهروند آنلاین؛ کودکی کنار ریل قطار، ناپدید شده. کجاست؟ جای رد چاقو روی صورت دختری در آلمان! ماجرا چیست؟ زنی در حال غرق است و بین نجات خودش و کودکی مانده است؟ چه خواهد کرد؟ موقعیتهایی که مریم عربی در کتاب «جا ماندهها» خلق کرده، موقعیتهای تأملبرانگیزی است. گاهی هم سراغ حواشی جنگ رفته و تأثیر آنها بر زندگی آدمها. این مجموعه به تازگی از سوی نشر «بان» چاپ شده و یکی از مجموعه داستانهای قابل تأمل امسال است. داستانها عموما کوتاه هستند اما در همان موقعیت تلاش میکنند، خواننده را با موضوع گره بزنند و همراه کنند. به مناسبت انتشار این کتاب، گفتوگویی با خانم مریم عربی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
خودتان را بگذارید جای زنی که فرزندش در ایستگاه قطار گم شده. چه احساسی به شما دست میدهد؟ موقع نوشتن این داستان، چه حسی داشتید؟
مسلماً اولین چیزی که مادر فرزند گمکرده در کنار ریل قطار به آن فکر میکند، تصادف بچه با قطار است. پس کمکخواهان به دنبال بدن خونین او در مسیر ریل خواهد گشت. وقتی بدنی موجود نباشد ناچار فکر گم شدن یا ربوده شدن بچه به سرش هجوم میآورد. مسیر داستان من سیر معکوس این روند را پیش میکشد و همین جای شک و تردید را در حقیقتی که من به دنبالش هستم رقم میزند. در سراسر این داستان فقط به این چند کلمه فکر میکردم: آیا اطمینان دارید که….
درباه ماجرای رژان هم میخواستم همین را بپرسم. اگر کودکی در دریا زیر آب برود، شما بین نجات خودتان و او، کدام یکی را انتخاب میکنید؟
رژان هم موقعیتی را میسازد که تا با آن مواجه نشده باشیم در حد تصور و تحلیل ذهنی با آن برخورد خواهیم کرد. سعی کردم وضعیت راوی را به گونهای پیش ببرم که مواجهۀ واقعی را در ذهن خودم و خواننده رقم بزنم: انتخاب بین خود و دیگری، بعد از این انتخاب تنها محاکمۀ خود است بهخاطر این انتخاب. شاید انتخاب من بقای خودم بوده که کار تا محاکمه و بریدن از گذشته پیش رفته است.
راستی شما اهل کجا هستید خانم عربی؟ متولد چه سالی؟
متولد ۱۳۵۰ و زادۀ شهر قم و بزرگ شده در این شهر.
این سوال را پرسیدم بدانم چرا جنگ در داستانهایتان در آن شکل و شمایل، نمود پیدا کرده؟
نمیدانم منظور شما از شکل و شمایل داستانهای جنگی کتاب چگونه شکل و شمایلی است، اما نحوۀ مواجهۀ خودم را با مسالۀ جنگ میدانم، حداقل در زمان نوشتن این داستانها این مواجهه را میشناختم. فاصلۀ من با جنگ، ایران و عراق، نه فاصلۀ زمانی بلکه ابعاد مکانی داشت. من با جنگ از اتمسفر دیگری مواجه میشدم که بیشتر مربوط به افراد درجه دوم بود یعنی خانوادۀ سربازان و رزمندگان. همین بود که جنگ برای من تبدیل شد به اثر کوتاهمدت یا بلندمدت جنگ بر این افراد که گاه آن را تا دو نسل یا دو دهۀ بعد پیمیگرفتم و داستان را از آنجا شروع میکردم. تنها داستانی که برای یک رزمنده در این کتاب اتفاق میافتاد داستان «جاماندهها» بود که باز هم راوی رزمندۀ خط مقدمِ اسلحه رو به دشمن نبود، هرچند که اسلحه در دست داشت.
مقصودم فضایی بود که در آن جنگ را در پسزمینه داستان میبینیم. ضمن اینکه چطور شده در اولین کتابتان، چنین داستانهای پختهای دارید؟ خیلی خوب مینویسید.
البته این نظر خوانندگان و منتقدان است و برای من محل آسودگی است که منتقد دقیقی چون شما این مساله را بیان میکند. اما این مسیر برای خودم از کار با چند استاد داستاننویسی بهطور همزمان سرچشمه میگیرد تا بتوانم بیشتر خودم را بشناسم، اینکه داستان از ابتدای خلقت بشر و رمان از دنکیشوت تا داستان و رمان نیمۀ دوم قرن بیست و هماکنون از ما چه میخواهد. این را هم از نظر خوانندگان و هم در آرای متنوع نظریهپردازان پیگرفتم. نتیجه این شد که من چه چیزی از داستان میخواهم. از این پس به دنبال فلسفۀ این انتخاب در داستانهایم بودم. اینکه فلسفۀ این داستان در جهان برساختۀ ذهن من درست چیده شده باشد نه در جهان واقع. جهان ذهنی خواننده دیالوگی است که میدانم با داستان من و منطق آن برقرار میکند و من به دنبال این بودم که در این دیالوگ منطق و مناسبات شناختهشدۀ او یا هردومان را بشکنم.
کدام نویسنده ایرانی برای شما الگوست؟ چرا؟
گلشیری با «شازده احتجاب» در سیالیت روایت و راوی و زبان، بهرام صادقی در زبان و وضعیت پسامدرن در داستانهایش، غلامحسین ساعدی در ساختن فضاهای مهآلود.
بین نویسندگان خارجی چه کسی؟ چرا؟
از نویسندگان خارجی شیفتۀ سبک زبانی و داستانی بکت هستم. آنجا که انسجام شناختۀ ما و شفافیت منطق عقلانی و زبانی ما را میشکند تا بگوید حقیقت آنی نیست که تو فکر میکنی. حقیقت بسیار گسترده، رازگونه و دستنیافتنی است. شیفتۀ جدیت در عین طنز نوشتههایش هستم. آنقدر جدی منطق و مناسباتمان را میشکند که از این حملۀ همهجانبه به خنده دچار میشویم. به حجم واقعی حقیقتِ دستنیافتنی که دورمان را فراگرفته و تاکنون میترسیدهایم با واقعیت آن روبهرو شویم: حقیقت دستنیافتنیاست نه اینکه وجود ندارد، فقط راه و رمزش نامکشوف است. همین زندگی را در جهان سخت بکت بازیگونه و امیدوارانه میکند، تنها راه انسان برای تحمل زندگیای (حیات در مقابل مرگ) که به آن محکوم شده است. ما با به دنیا آمدن محکومیم که زندگی کنیم.
خانم عربی، یک پیشنهاد دارم. به سمت پیرنگ ماجراجویانه بروید. چون شما کاملا میتوانید چنین پیرنگهایی داشته باشید. چقدر این پیشنهادم را قبول دارید؟
ممنونم از پیشنهاد شما و اینکه قابلیتها و ویژگیهای داستانهایم را کاویدهاید. اما من، خودم، در داستان به دنبال ساختن پیرنگ نیستم، شاید بتوانم بگویم پیرنگ مطابق با منطقی از جهان واقع که میشناسیم را در نظر ندارم. به همین دلیل پلات و فرم روایت و زبان برایم اهمیت دارند تا بتوانم آن پیرنگی را که برای خودم تعریفشدهاست بسازم. شاید ایدۀ داستانیای نیاز به پیرنگ ماجرایی داشته باشد و ایدهای نه. مهم این است که آنچه ایدۀ داستانی من برای پرداخت طلب میکند در اختیارش بگذارم تا منطق جهان من را برای خواننده تعیین کند.
داستان دختری که در آلمان مورد آزار جنسی قرار میگیرد هم نشان میدهد کاملا میتوانید یک رماننویس باشید. به رماننویسی فکر کردهاید؟
به رمان هم فکر کردهام. دو رمان آمادۀ چاپ دارم. فعلاً مشغول نوشتن داستانهای کوتاه هستم. رمان و داستانکوتاه دو قالب ادبی هستند که میدانم میخواهم با آنها بازی کنم.
همین داستانی که در آلمان شکل میگیرد و به یک دختر ایرانی تعرض میشود، بر اساس گزارشهایی بود که خواندید؟ ایده از کجا شکل گرفت؟ در کل میخواهم بدانم در داستانهای این مجموعه، کدام داستان ریشه در وقایعی داشت که دور و بر خودتان دیدهاید یا مستقیما تجربه کردهاید؟
تجربه زیسته از نظر من معنای گستردهای دارد. از این منظر دیدهها شامل فیلم و نمایش و اخبار و هر مدیوم هنری و غیرهنری را شامل میشود. شنیدهها هم شامل بسیاری از خاطرات شفاهی است. حتی خواندنیها از جمله کتابها، مجلات، روزنامهها و خبرهای شبکههای مجازی هم بخشی از تجربه زیسته غیرمستقیم در نظر گرفته میشوند. در برخی داستانهای این کتاب شخصیتی واقعی مبنای طرح کلی شخصیتپردازی و پیرنگ داستان شده و در برخی خاطره یا خبر و در برخی تجربه زیسته مستقیم از جمله داستان دیر نرسی. در داستانی که شما اشاره کردید، داستان تا دیدار شفق، اتفاق پیشآمده برای راوی برگرفته از اخبار متعدد درباره حادثهای واقعی در آلمان بوده است. ولی در تمامی داستانها سهم تعلق به تجربه زیسته میتوانم بگویم در حدود ده درصد داستان است و بقیه ساخته و پرداخته تخیل ذهن من.