ذهنيت اعتراضي!

به سنت سركشي شبانه‌ام به فضاي مجازي پست‌هاي برخي صفحات مختلف با موضوعات متفاوت را مطالعه مي‌كردم كه باز هم مشاهده كردم در كامنت‌هاي آنها به خوبي نوعي خشونت كلامي و ذهني منفي‌گرايانه فزاينده ديده مي‌شود. نتايج چندين سنجش معتبر علمي نشان مي‌دهد، خوانش منفي جامعه از پديده‌هاي مختلف به‌شدت رو به افزايش است. آمارها حاكي از آن است كه منحني ضريب پذيرش اخبار منفي، نسبت به اخبار مثبت هر روز افزايشي است. مطالعات من حاكي از آن است كه افراد، حتي در صورت ترديد نسبت به يك خبر منفي و دريافت اخبار معتبر و مستند مبني بر رد اخبار آن، باز هم تمايل به باور كردن و پذيرش خبر منفي دارند. به نظر من، علت شكل‌گيري چنين پديده‌اي را بايد در مجموعه‌اي از عوامل روانشناسي فردي و اجتماعي در تركيب با ناكامي‌هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي ادراك شده در طول مدت زمان زياد توسط افراد جست‌وجو كرد. تداوم شرايط بد اقتصادي، طولاني شدن انتظار شغل (آخرين آمار اشتغال نشان مي‌دهد كه از نرخ مشاركت، ۰.۴درصد كاسته شده، اين يعني نااميدي جامعه از دستيابي به شغل كه متاسفانه به‌طور ناشيانه آماردهندگان دولتي كاسته شدن همين مقدار از نرخ بيكاري را بدون توجه به نرخ مشاركت، مثبت تلقي مي‌كنند، در صورتي‌كه كاهش نرخ مشاركت از نظر سياسي و اجتماعي براي يك نظام هوشمند بسيار نگران كننده است) و نااميدي از داشتن يك زندگي مطلوب متصور، همراه با محدوديت‌هاي وسيع اجتماعي، زمينه‌ساز ذهنيت اعتراضي به وضع موجود خواهد بود. بنابراين، ما شاهد شكل‌گيري اين ذهنيت اعتراضي به شكل جمعي در آينده‌اي متصور خواهيم بود. اين يك مساله مهم و قابل توجه و چشم ناپوشيدني است، زيرا اين ذهنيت منفي مي‌تواند زمينه پديده‌هاي مخرب و بي‌ثباتي اجتماعي را پديد آورد: يكي از دلايل چنين وضعيتي را مي‌توان در ذهنيت‌هاي بي‌قرار و نااطميناني از امروز و آينده در عامل روانشناختي فردي جست‌وجو كرد. اين پديده با نظريه «سو‌گيري تاييدي» قابل تبيين است. اين امر باعث تشديد تمايل خوانش منفي از بسياري از پديده‌هاي اجتماعي و تقريبا اكثر پديده‌هاي سياسي شده و ...
ضمن تركيب با ادراك عيني از ناكامي اقتصادي-اجتماعي مزمن شده در درون فرد، منجر به منفي‌خواني و ايجاد ذهنيت ناآرام اعتراضي خواهد شد.
بر پايه مشاهدات مشاركتي و مصاحبه‌هاي من، خصوصا با نسل‌هاي دهه شصتي‌ و بعدي‌ها -كه به وسيله برخي شاخص‌هاي نگرش‌سنجي نيز تاييد مي‌شود- نوعي «بي‌قراري و احساس زندگي در محيط ناملايم و متلاطم» قابل مشاهده است.
به اعتقاد من، پرداختن و واكاوي علمي اين پديده، ضرورتي حياتي براي سياستگذاران در شرايط فعلي كشور است. اين موضوع و مهاجرت، دو مساله جدي و سرنوشت‌ساز جامعه ما هستند. علت غالب اين مهاجرت‌ها، فقط به دلايل اقتصادي يا ناكامي از دستيابي‌ها در گذشته نيست، بلكه در تركيبي با نااميدي از آينده عامل علي تعيين‌كننده مهاجرت است . اين نوع قضاوت نخبگان خواهان مهاجرت، به شكلي ناشي از ترديد و بي‌اعتمادي بلندمدت به آينده بهتر است و همين مساله است كه بايد موجب نگراني عميق باشد. به اعتقاد من عدم موفقيت‌هاي اقتصادي و بهبود وضعيت معيشتي يكي از علل چنين پديده‌اي مي‌تواند باشد، اما فقدان توجه به ظرفيت‌هاي رواني و اجتماعي جامعه، مداخلات روزمره در زندگي مردم، اجراي طرح صيانت از فضاي مجازي، تنگ كردن حوزه عمومي و خصوصي و از همه نامناسب‌تر، بازنمايي سياه و منفي با كوتاه نظري‌هاي سياسي و جناحي براي كسب قدرت موجب تشديد اين نوع خوانش‌ها به خصوص در 10سال اخير شده است. 
در ميان مباحثي كه در راديو و تلويزيون يا در تريبون‌هاي رسمي مطرح مي‌شود و از قبيل حملات تند به دولت‌هاي گذشته، نهادها، تشكل‌ها و ... اين وضعيت را تشديد كرده است.به‌طور كلي نوعي سخن گفتن همدلانه و روشنگرانه مشاهده نمي‌شود. به كار گرفتن علوم انساني به ويژه علوم جامعه شناختي، مي‌تواند در علت‌يابي و سياستگذاري‌هاي برون‌رفت راهگشا باشد. اين پديده‌ها در يك گفت‌وگوي اجتماعي با نهادهاي علمي و مدني، مي‌تواند به بحث گذاشته شود.