قرار ما؛ عمود 244 به وقت اضطرار
لیلامهداد، شهروند- در میانه راه نجف به کربلا به انتظار نشستهاند؛ عمود 244. یکی از سمنان خودش را به اینجا رسانده، دیگری از یزد آمده. داوطلبانی هم از خوزستان راهی این درمانگاه شدهاند. نیت همگی اما خدمت به زائران حسین(ع) است در میانه راه پیادهروی اربعین.
سکانس اول؛ نائبالزیاره پسر دوسال و چهارماههپرستار درمانگاه امسال نائبالزیاره پسر دوسال و چهارماههاش شده برای رسیدن به میانهراه نجف به کربلا. «بار سوم است قسمت شده به زائران کربلا خدمترسانی کنم.» از سمنان راهی عراق شده آن هم داوطلبانه. تجربه سالهای پیش از سختی راه و کار میگفتند اما مشتاقتر از سالهای قبل امسال بار سفر بسته. «شرایط سخت است اما اجر معنوی دارد این کارها.»
تمام روزهایی که در درمانگاه گره میزند به شب حال دلش خوب است. «خدمترسانی به زائر کربلا دل آدم را سبک میکند. شرایط سخت است اما همانقدر هم دلنشین است. «شیفتبندی کردیم دو پرستار صبح خدمت میکنند دوتای دیگر بعدازظهر. شیفت شب هم دو تا پرستار.» اربعین امسال با سالهای دیگر متفاوت است، گویی زائران بیشتری امسال هوس زیارت کربلا داشتهاند. «مراجعهکننده به درمانگاه بیشتر از سالهای قبل است.»
هرم گرما آمار گرمازدگی را بالا برده. بالا رفتن شمار زائران، تصادفات را هم افزایش داده است. «امسال گرمازدگی و مصدومان تصادف زیاد بود.» همه روز و شبشان از پانزدهم که اینجا رسیدهاند در درمانگاه گذشته است. «اسکانمان همینجاست. هنوز زیارت نرفتهایم.» قرارها بر این است تا یک روز بعد از اربعین اینجا باشند در عمود 244. «یک روز نجف بودیم و بعد منتقل شدیم اینجا.» روز اول که پایشان رسید درمانگاه همهچیز درهم و نامنظم بود. پرستار و دکتر آستین بالا زدند برای سروسامان دادن به درمانگاه. «روز اول دو تا پرستار بودیم، یک پزشک و دو نفر حراست.» به مرور پرستار و پزشک به مجموعه درمانگاه اضافه شد برای نظم بیشتر دادن به کارها. «روز اول چیدمان دارو، سروشکل دادن به اتاقها و… را انجام دادیم. درواقع اینجا یک چیز صفری بود و حالا شبیه یک درمانگاه واقعی شده است.»
سکانس دوم؛ انشاءالله قبول حق باشد
پرستار بعدی اهل کرمانشاه است و جزو داوطلبانی که هرساله راهی کربلا یا نجف شده. «هرسال داوطلبانه میآیم. عشق آقایم امام حسین هر سال من را میکشد اینجا.» همین جمله کافی است تا اشک، چشمهای درشتش را تر کند. «حسوحالم در وصف نمیگنجد و با هیچ جملهای نمیتوانم آن را تعریف کنم.»
هر سال آخرین روز برای پابوسی و زیارت میرود حرم. «ما روز اول که میرسیم از دور سلام میکنیم بر اباعبدالله.» داوطلبانه آمدهاند تا مرهمی باشند بر درد زائرانی که از راه دور و نزدیک آمدهاند زیارت. «وقتی به زائران کمک میکنیم در صوابشان شریک میشویم و چه چیزی بالاتر از این سعادت.»
جسمشان در درمانگاه میماند اما با دلشان هر لحظه طواف میکنند ضریح آقا را. «ما همدل زائران امام حسینیم و وظیفهای که بر دوشمان است خدمت به این عاشقان است.» عزم کربلا که کردند میدانستند روزهای سختی در پیش دارند. «سه روز ناهار و شام ما شد یک کیک و ساندیس. سه شب بیخوابی هم بود اما همه را با جان و دل پذیرفتیم انشاءالله قبول حق باشد.»
سکانس سوم؛ داوطلب برای ترجمه!
ته لهجه عربی دارد و این به شیرینی چهرهاش میافزاید. خوزستانی است اهل سوسنگرد و دشت آزادگان. «از وقتی طرح اربعین شروع شده هر سال آمدهام.» در جمعیت هلالاحمر نجاتگر یک است اما هر سال در اربعین برای ترجمه داوطلب میشود. «هر سال برای مترجمی میان برادران عراقی و برادران ایرانی داوطلب میشوم.» حدود 60 مرد و زن هستند که هر سال از خوزستان راهی کربلا و نجف میشوند در قامت مترجم. «در این درمانگاه دو مترجم هستیم هر دو هم همشهری هستیم.» داوطلب خدمت به زائرانند اما امسال قرار بر قرعهکشی میان داوطلبان بود. «احساس بدی داشتم. ترسم این بود قرعه به نامم نیفتد.» صبح زود خبر زائر شدنش به او رسید؛ یک روز قبل از اعزام. «زنگ زدند نامت در قرعهکشی درآمده، نمیدانستم از خوشحالی گریه کنم یا بخندم. صورتم از اشک خیس بود اما لبخند هم داشتم.»
سکانس چهارم؛ خدا را شکر فعلا قسمت شده و هر سال دارم، میآیم
هشتسالی است اربعین را در کربلا یا نجف پشتسر میگذارد. «خدا را شکر فعلا قسمت شده و هر سال دارم، میآیم. از یزد 11 نفر پرستار و … راهی عراق شدند.» شرط اول عاشق است. باید دلداده باشی تا سختیهای مسیر را به جان بخری. «شاید سال اول پشیمان باشی از محدود بودن امکانات و سختی راه اما چندسال که بیایی میبینی همه اینها حکمت است.» عاشق که باشی نه خستگی میفهمی نه کمبودها به چشمت میآید. دل عاشق حتی استراحت نمیخواهد و در پی فرصتی است برای خدمترسانی و کمک. «بچههایی که چند سال است میآیند چه شیفت باشند چه نباشند در درمانگاه حضور دارند.» کسی که پا در این مسیر میگذارد همه چیز را به تن میخرد اما معجزه آنجاست که هر سال مشتاقتر میشود. «سه، چهار سالی است دقیقه نود همهچیز جور میشود برای آمدن به عراق. شب زنگ میزنند فردا صبح تهران باش عازم عراقی.» از اهالی جمعیت هلالاحمر است. «داروسازم و 9سالی است عضو جمعیت هلالاحمر شدم.»
سکانس پنجم؛ برادر را بیحال و بیهوش پهن زمین میبیند
سال چهارم است همراه برادر و پسرعمویش پا در مسیر کربلا گذاشته. «اولینبار است حالمان بد شده و راهی درمانگاه شدهایم.» دوبار از نجف تا کربلا را پیادهروی کردهاند. «سخت هست اما به عشق حسین(ع) راه برایمان لذتبخش میشود.» حاجت دارد و با مولایش عهد کرده. «مثل همه آدمها حاجت دارم. از امام حسین(ع) خواستهام سلامتی بدهد تا هر سال بیایم پابوسش.» برادر کوچکتر تاب گرما نیاورده و در کنار یکی از موکبها از حال رفته. «صحنه وحشتناکی بود دیدن برادرم در آن وضعیت. یک فریاد زد آقای خوشرفتار برادرت.» برادر را بیحال و بیهوش پهن زمین میبیند. به سر میکوبد و از ایرانی و عراقی کمک میخواهد. «اسهال و استفراغ داشت. آب بدنش را از دست داده بود. هر زائری چیزی تجویز میکرد. یکی میگفت آب سرد بدهید. یکی خاکشیر توصیه میکرد.» برادر بزرگتر از این و آن میخواست اورژانس خبر کنند. «یکی از زائران گفت زیر سنگ هم باشد یک آمبولانس پیدا میکنم. فشارش زیر 9 بود الان خیلی بهتر است.»
سکانس ششم؛ پیگیری افراد بدون مدرک
-با چه کسی آمدی؟
– تنها آمدی؟
-اسمت چیست؟
ناصرم از دریاچه چیتگر آمدم. حال خودش را نمیفهمد و در جواب سوالات پزشک نگاهی خیره دارد. پزشکان میگویند دچار هیستریک شده. یکی از دستهایش را با باندی به تخت بستهاند تا مبادا بیمحابا برون بزند. هیچ مدرک شناسایی به جز برگهای که چند نام رویش نوشته شده چیزی همراهش نیست. برگهای که نام و نشان پارکینگ طبقاتی روی آن نوشته شده.
-پاسپورتت کجاست؟
جواب، تنها سکوت است و نگاهی مبهم. پرسنل درمانگاه عکسش را به همه درمانگاهها فرستادهاند. پیگیریهای تلفنی هم خبر از این دارند ناصر خادم پارکینگ طبقاتیهاست و اسامی گمشدهها را ثبت میکرده.
– پدرجان بیرون نرویها. مدارک شناسایی نداری اگر عراقیها بگیرند فکر میکنند قاچاقی وارد شدی. تو مهمان ما هستی جایی نرو تا هم حالت خوب شود هم مدارکت را پیدا کنیم و دوباره سکوتی مبهم و نگاهی گُنگ.
سکانس آخر؛ درمانگاه، ایستگاه حال خوب
خودتان را معرفی میکنید؟
ایوبینیا هستم با هلالاحمر برای خدمترسانی به زائران اربعین آمدهایم.
درمانگاه چه خدماتی به زائران ارائه میدهد؟
اینجا درمانگاه سطح دو است. در این درمانگاه به بیماران بینراه خدمات ارائه میدهیم. این روزها به دلیل شلوغی نجف و کربلا امکان اعزام بیماران به مراکز پزشکی نجف و کربلا وجود ندارد. به همین دلیل بیماران را به این مرکز بینراهی ارجاع میدهند.
چه بیمارانی اغلب در این درمانگاه پذیرش میشوند؟
برخی از بیماران سرپایی هستند و خودشان مراجعه میکنند. درمانگاه خدمات مختلفی ارائه میکند. برخی از مراجعهکنندگان دچار اسهال و مسمومیتاند. تعدادی هم با مشکلات حادتری مراجعه میکنند.
روزانه تقریبا چندنفر مراجعهکننده دارید؟
حدود 200 تا 300 نفر.
درمانگاه خدماتی برای مصدومان تصادفات دارد؟
چند روز پیش یک تصادف 5 مصدوم داشت. 4 مصدوم با بخیه و کمکهای پزشکی به وضعیت مطلوب رسیده و ترخیص شدند. یکی از مصدومان البته بعد از گرفتن خدمات برای تسهیل در خدمات بیشتر راهی یکی از مراکز درمانی نجف شد. وجود چنین درمانگاهی در میانه راه بسیار مفید فایده است و باعث نجات بسیاری از بیماران میشود.
سالهای گذشته هم این درمانگاه فعالیت داشت؟
این اولین سالی است که چنین درمانگاهی در میانه راه در نظر گرفته شده است. درمانگاه به رادیوگرافی، آزمایشگاه و … مجهز است. امکاناتی که در موکبهای بینراهی دیده نمیشود. در پروسه درمانی ثابت شدن وضعیت بیمار اهمیت بالایی دارد. این درمانگاه این مسئولیت را به عهده گرفته و بعد از پایدار شدن وضعیت بیماران آنها را به مراکز درمانی اعزام میکند. این شرایط بهخصوص در بیماران سکته قلبی، مغزی و فشار خون اهمیت بالایی دارد.
انتهای پیام //