این دکمه را بزن و زمین را منفجر کن!
یاسر نوروزی| یک نمایشگاه از اعضای قطعشده انسانها! طرف حتی انگشت خودش را هم قطع کرده تا در نمایشگاه برای مخاطبان به نمایش بگذارد! این مربوط است به کتاب «خودخوار»، تازهترین اثر مترجم. در کل موضوعات و مضامینی که نوشین سلیمانی به عنوان مترجم سراغشان رفته، شگفتانگیز و خلاقهاند. مثلا در یکی دیگر از کتابهایش سراغ این ایده میرود که چه کسی تضمین میدهد دو بهعلاوه دو همیشه چهار باشد؟ اصلا چه کسی گفته شکسپیر نابغه درامنویسی جهان است؟ تأملات کلاسترمن در کتاب «اگر اشتباه کرده باشیم چه؟» چنین موضوعاتی است. به ماجرای رمان «ما مورچهایم» نگاه کنید: هنری دنتون توسط فرازمینیها ربوده میشود و آنها از او میخواهند با یک دکمه، به ساز و کار دنیا پایان بدهد. اتفاقا دنتون به خاطر نفرتش از اطرافیان و حتی پدرش، هیچ بعید نیست دکمه را فشار بدهد! در این گفتوگو سراغ خانم سلیمانی رفتیم به دلیل انتخابهایی که در ترجمه دارد. او متولد 1369 در تهران است و گزینشهای وسواسگونه و خلاقانهاش در ترجمه، در سالهای آتی از او مترجمی صاحبسبک خواهد ساخت.
«همه قریبهن وقتی خدت هم قریبهای»! با این اسم و شیوه نگارش عجیب شروع کنیم؟
کتاب «خودخوار»م جدیدتر است.
خواستم از اینجا شروع کنم، ببینم ماجرای این کتاب چیست و چرا با این شیوه نگارش چاپ شد؟
همیشه بهعنوان مترجم کتابهایی نظرم را جلب میکند که متفاوت هستند. در مورد این کتاب، مشخصا غلطنویسی به کار رفته در عنوان و کل خط روایی، جذبم کرد. این کتاب هم درباره یک فرازمینی به نام «جامنی» است که در کنار دوستان فرازمینی دیگرش، احساس غریبی میکند و به خاستگاهش احساس تعلق ندارد. جامنی، طی ماموریتی به زمین اعزام میشود تا تحقیقی ۱۰۴ روزه را شروع کند. طی این ماموریت، او تازه متوجه میشود که با موجودات زمین احساس قرابت بیشتری میکند تا همنوعان خودش در فضا! غلطنویسی عامدانه در کتاب هم در واقع بازنمایی احساس غرابت جامنی نسبت به پیرامونش است (چه وقتی در معیت همنوعان خودش است و چه وقتی تازه با زمینیها آشنا میشود). وقتی این کتاب جذاب را به نشر «ققنوس» معرفی کردم، مدیریت نشر (جناب حسینزادگان) بهشدت استقبال کردند و طوری شد که همان قرار اول در نشر، صحبتها انجام شد و قرارداد، امضا. بعد همکاری من با تیم تحریریه شروع شد و نگرانی اصلی من که غلطنویسی کتاب بود بهطور عجیبی با استقبال تیم مواجه شد. تیم باور داشت این غلطنویسی اگر همراه توضیحات تکمیلی ارائه شود، از قضا مخاطبان بسیار هم پیدا خواهد کرد. از این رو، من و تیم حرفهای «ققنوس» تلاش کردیم در مصاحبهها، کپشن معرفی کتاب و بخش مقدمه اثر همواره ذکر کنیم دلیل این شیوه املایی چیست: جامنی یک فرازمینی است که زبان زمینیها را بلد نیست. به این دلیل شکسته حرف میزند و غلط! و پیشنهاد خوب خانم نوروزی عزیز این بود که چون بیرون از جو زمین، اکسیژن وجود ندارد، بهتر است کل داستان را درحالیکه بینیام را میگیرم، بلند بخوانم و جامنی را (طوری که انگار با اکسیژن ناآشناست) درحالیکه تودماغی حرف میزند، تصور و دیالوگهایش را ترجمه کنم!
چه تجربه جالبی بوده و چه شیوه خلاقانهای را در ترجمه پیش گرفتید. این تجربه، چندمین کتاب شما در ترجمه بود؟
ممنونم. «همه قریبهن...» پنجمین تجربه ترجمه من بود.
کلا گویا به آثار فانتزی اینچنین علاقه دارید. چون از آثار «ری برادبری» هم ترجمه کردهاید. «بوی شر میآید» را به همین دلیل ترجمه کردید یا فضایی دیگر دارد؟
بله، به ژانر ادبیات گمانهزن، آثار فانتزی، گروتسک و سورئال بسیار علاقهمندم. «بوی شر میآید» حسابش از همه آثار دیگری که ترجمه کردهام، سواست چون اولین کاری بود که با جدیت و با هدف چاپ، ترجمهاش کردم. فضای «بوی شر میآید»، فضای ادبیات گمانهزن است و داستانی است همراه با تنمایههای سایفای، وحشت و سوپرنچرال.
راستی، از آن شیوه غلطنویسی که در ترجمه کتاب «همه قریبهن...» به کار بردید، استقبال هم شد؟ «همه قریبهن وقتی خدت هم قریبهای» به چاپ بعدی رفت؟
کتاب کلا با استقبال بسیار خوبی مواجه شد؛ طوریکه طی یک سال تجدید چاپ شد، اما صادقانه بگویم در مورد املای آن هجمههایی هم وارد کردند. عدهای گلایه داشتند که این تبلیغ و ترویج غلطنویسی است و ما مدام تلاش داشتیم توضیح بدهیم این دستکاری شخصی از جانب مترجم یا نشر نبوده؛ بلکه اساسا نسخه زبان اصلی کتاب چنین فرمتی دارد و هدف نویسنده و ناشر خارجی همین بوده است.
به نظر بنده هم کار درستی کردید. نمیشود نسبت به زبان مبدأ بیتفاوت باشیم و لحن آن را فراموش کنیم! به هر حال لحن کتاب اینطور بوده. مثل این است که بگوییم روایت طرف اگر محاوره بوده، ما خودمان فاخر ترجمه کنیم، یا برعکس! راستی، رشته شما ترجمه بوده؟
کاملا با فرمایش شما موافقم. هدف اصلی من و نشر «ققنوس» وفاداری به شیوه املایی اثر بود. بله، مترجمی زبان انگلیسی در مقطع کارشناسی و ادبیات زبان انگلیسی در مقطع کارشناسی ارشد.
مابقی آثاری که ترجمه کردهاید، در همان فضاهاست؛ ادبیات گمانهزن، سورئال و فضاهایی که علاقه داشتید و دربارهاش گفتید؟
بله، به غیر از یکی، دو اثر «ناداستان» که برخیشان چاپ شدهاند و برخی در دست چاپ هستند. مایلم سیر اصلی کاریام همیشه یکسان باشد (مگر اینکه با گذر سالها، ذائقهام تغییر کند!) و در کنارش ناداستانهایی هم که به نظرم جالب میآیند و درخور ارائه به مخاطبان ایرانی هستند، ترجمه کنم.
مثلا بین اینها میشود به «هنر جنگ» اشاره کرد؛ بهویژه که دیدم روی جلد کتاب نوشته «مصور».
بله، دقیقا. همیشه سون تزو را به عنوان یک فرمانده چینی تحسین میکردم و قبلا هم نسخههایی چند از «هنر جنگ» را خوانده بودم، اما حس کردم جسیکا هگی اینبار محتوای کتاب را از حالت خشک نظامی درآورده و به آن رنگ و روی مدرن داده بود؛ جوری که میشد مفاد کتاب را به مشکلات رایج آدمهای مدرن ربط داد.
شاید بهتر باشد مختصری درباره این کتاب برای مخاطبانی که با آن آشنا نیستند، بگویید.
سون تزو، فرماندهای چینی است که برای ارتش خود فرمانهایی صادر کرد؛ فرامینی بسیار خردمندانه و زیرکانه. چیزی که بر جذابیت این فرامین افزود، ماهیت ظالمانه آنها بود! یکجور نگرش ماکیاولیستی که عرف را کنار میزند و تا حدودی با مکر و حیله همراه است. از این رو، استراتژیهای سون تزو را نه فقط در میدان نبرد که در تمام ساحتهای زندگی میشود به کار برد. متن «هنر جنگ»، متنی زنده و قابل تعمیم است. این کتاب سراسر به استراتژیهای سون تزو میپردازد.
دو کتاب دیگر هم در کارنامهتان دارید. درباره مضامین آنها هم به ما میگویید؟ یکی «ما مورچهایم» و دیگری «اگر اشتباه کرده باشیم چه؟»
«ما مورچهایم»، مظلومترین کتاب من است؛ به این دلیل که متاسفانه تبلیغات خوبی برایش نشد و یکجورهایی مهجور مانده. این در حالی است که بهشدت داستان جذابی دارد و برای ترجمهاش تلاش بسیاری کردم. ژانر این رمان، YA یا young adult است؛ درباره کاراکتری نوجوان به نام هنری دنتون که توسط فرازمینیها ربوده میشود و آنها از او میخواهند با یک دکمه، به ساز و کار دنیا پایان بدهد. شاید فکر کنید هنری دکمه را فشار نمیدهد و زمینیها و مشخصا خانوادهاش را دوست دارد، اما از قضا هنری از همه کس بدش میآید و دیدش به جهان بهشدت منفی است: دوست صمیمیاش خودکشی کرده، در مدرسه به او تجاوز شده، برادر بزرگش با او رفتار خشونتآمیزی دارد، پدرش ترکشان کرده و مادربزرگش روزبهروز با بیماری فراموشی آب میرود!
طرح داستانی فوقالعادهای دارد.
واقعا همینطور است. اما درباره کتاب دیگر، «اگر اشتباه کرده باشیم چه؟» باید بگویم از آن ناداستانهایی است که شیفتهاش شدم: چاک کلاسترمن، نویسنده این کتاب، این ایده را مطرح کرده که اگر ما در تمامی مفاهیم و مباحث اشتباه کرده باشیم چه؟ در فوتبال، فیزیک، موسیقی، ادبیات و ....
بیشتر توضیح میدهید؟ مقصود اشتباهات در سیر تفکر بشری است؟
این کتاب تجویزی نیست، بلکه با طرح سوال، خواننده را به تأمل وامیدارد. برای مثال میپرسد: اگر جاز هرگز بهترین سبک موسیقی نبوده باشد چه؟ چه کسی مطمئن است شکسپیر (و نه کس دیگری) نابغهترین درامنویس جهان بوده است؟ چه کسی تضمین میدهد اساس مبانی ریاضی تا ابد تغییر نخواهد کرد؟ برای مثال چرا فکر نکنیم در آینده دو به اضافه دو پنج نخواهد شد؟ و الی آخر.
متوجه شدم. کتابهایی با مایههای فلسفی که در دهههای اخیر در قالب «تأملات» طبقهبندی میکنند.
کاملا درست است.
حالا برسیم به مجموعه کتابهایی که انتشارات «نیماژ» منتشر کرد با عنوان «مینیماژ». این مجموعه سرپرست دارد؟ به چه معناست؟
پیرو گرانی کاغذ، محدودیت چاپ و هزینههای بالای انتشار کتاب، تصمیم بر این شد نشر «نیماژ» علاوه بر کتابهای حجیمتر، یک مجموعه «مینیماژ» هم تهیه کند مخصوص رمانکها: داستانهایی جذاب اما کمحجم با رقع کوچکتر و قیمت پشت جلد پایینتر. مدیریت این بخش با استاد خوبم سرکار خانم شیوا مقانلو است و خدا را شکر، از «مینیماژ»ها در نمایشگاه امسال بسیار استقبال شد.
پس این جدیدترین کتاب ترجمه شما بود. درست است؟ کتابی با عنوان «خودخوار».
بله، «خودخوار».
کتاب، پیشنهاد ناشر بود؟ نویسنده و موضوع؟
هم نویسنده و هم موضوع کتاب، پیشنهاد خودم بود و سرکار خانم مقانلو هم به محض دریافت متن ترجمه، کتاب را پذیرفتند و اثر را دوست داشتند.
نویسندهاش را نمیشناسم. اهل کجاست؟
آقای روکه لاراکی از نویسندههای جوان و بسیار مطرح آرژانتین هستند. کتاب «خودخوار» در اصل به زبان آرژانتینی نوشته شده و ابتدا به انگلیسی برگردانده شده (توسط دوست صمیمی خود نویسنده) و افتخار برگردان انگلیسی به فارسیاش هم نصیب من شد.
در چه حال و هوایی است و چه مضمونی دارد؟
این کتاب دو فصل دارد: داستان اول در سال ۱۹۷۰ اتفاق میافتد و داستان دوم در سال ۲۰۰۹. مکان در هر دو داستان هم بوئنوس آیرس است. در فصل اول تیم پزشکان را داریم در آسایشگاهی در تمپرلئی که قصد دارند طرح شیطانی روی بیماران صعبالعلاج پیاده کنند: قطع کردن سر آنها با گیوتین! از آنجایی که سر بعد از زده شدن تا چند ثانیه هشیار است، قرار است با تجهیزات خاصی سرهای زده شده، از جهان پس از مرگ برای پزشکان خبر بیاورند. فصل دوم هم به ساحت هنر میپردازد، اما ساحت ظالمانه هنر: آرتیستی که برای خاموش کردن عطش خود در هنر و شگفتزده کردن مخاطبان قصد دارد از دست و پای قطع شده افراد برای هنر چیدمان و گالریاش استفاده کند. حتی در این میان، انگشت خود را هم قطع میکند تا در گالری به نمایش گذاشته شود.