لزوم رواج و رونق اندیشه ورزی

محمدعلی نویدی.- کانون تفکر و اندیشه ورزی محل و مجالی است برای تجمیع و تمرکز اندیشه‌ها و اندیشیدن‌ها و خردورزی‌ها و خردمندان. به تعبیر دیگر، مغزها و ذهن‌ها و عقل‌ها، دو حالت دارند: ۱- حالت انفراد و انحصار، و ۲- حالت اجتماع و ارتباط. وضعیت اول، وضعیت پراکندگی و تشتت فکرها و فعل ها یا تنهایی آنها ست. یعنی هر شخصی برای خود فکر می کند و عمل می نماید و وارد فضای هم اندیشی و هم کنشی نمی‌شود و در وضعیت دوم، گویی، آدمی به آگاهی و خودآگاهی می رسد و از تجربه جامعه خود و جهان هم بهره می گیرد و شکل دهی خرد‌جمعی و انباشت عقل‌ها و یاریگری اندیشه‌ها را در جهت بهبود زندگی و بالندگی انسان تلقی می‌کند و بدان سوی میل می نماید. این پرسش بسیار مهم است که، چگونه می‌توان از پریشانی و پراکندگی اندیشه‌ها و اندیشمندان جلوگیری کرد؟ چگونه می توان مغزها و نخبه‌ها را فراری نداد؟ چگونه می‌توان با خرد‌جمعی، مشکلات و مسائل و معضلات جامعه را مدیریت کرد؟ کانون تفکر و اندیشه ورزی، یک راهکار کاربردی و اثربخش برای پاسخ به آن سوالات بنیادین می باشد. بدین سان، مراکز اندیشه ورزی، می توانند میدان‌ها و معدن های تجمیع نیروهای اصلاح‌گر و تغییر دهنده باشند. مثل، نقش لیزها. بنابراین، اگر با دقت و قرار و آرامش و صبوری، به این پرسش‌ها بیندیشیم و از عجله مندی و هیجانات بی منطق پرهیز کنیم یا قدری بکاهیم، از پراکندگی و هدر رفت نیروها، جلوگیری خواهیم کرد و به جمع اندیشی و دیالوگ و مشارکت جمعی، ارزش و اهمیت خواهیم داد. لحظه‌ای درنگ کنیم! مثلاً اگر در یک خانواده هر عضوی تک فکری کند و راه خود برود و اصول و موفقیت جمعی برای خانواده نداشته باشد، بطور طبیعی آن خانواده دچار آشفتگی و نابسامانی می شود. کانون تفکر، محل آرامش و تعادل و هماهنگی و تضارب و تعامل آراء و نظرات است.
انسان و انسانیت و زندگی و حقیقت آدمی اصل و اصیل می باشد. این موضوع با استدلال و برهان و شواهد عینی و واقعی مبرهن و معلوم است. بنابراین کانون‌های تفکر، صرفاً، محل حرف و بحث و مجادله و مبالغه در مورد امور آمرانه نیست؛ بلکه، جان و هستی انسان و زندگی در میان است. اندیشه بخاطر خود اندیشه، معقول و موثر نیست و ره به جایی نمی‌برد. تفکر و اندیشه به خاطر انسان و زندگی مهم و حیاتی هستند. اندیشه و زندگی در هم تنیده و درگیر هستند. اندیشه برای زندگی بهتر است و زندگی مجال اندیشیدن والاتر. (کتاب دو جلدی، اندیشه و زندگی) از این روی، کاهش رنج و درد و یاس و نومیدی و امکان تغییر و تحول در زندگی از خصوصیات بارز کانون های تفکر و اندیشه ورزی است.
بیداری و روشنگری از خصایص ممتاز دیگر کانون های اندیشه ورزی است. انسان در غفلت و ناآگاهی، همیشه در تلخی و تحقیر زندگی می کند. اینجا محل درنگ و تامل است، چرا که، بین تلخی و رنج آگاهانه و عاقلانه با تلخی و تحقیر ناآگاهانه و نااندیشه‌ورزانه، امر نیندیشیده، فرق و فاصله عمیقی وجود دارد. فرق امر اندیشیده و امر نیندیشیده، مثل کور و بینایی است. جامعه و جماعت دگم و جاهل و متعصب، هرگز زحمت و سختی اندیشیدن و آگاهیدن را بخود نمی دهند، به همین دلیل هرگز لذت فهمیدن و دانایی و آگاهی را نمی چشند و پیشرفت نمی کنند و در اولیات زندگی گرفتار می‌شوند. یادمان باشد! اشتیاق و شوق به دانستن و ژرف فهمیدن و کوشیدن، شرط فلسفیدن و فهمیدن و اثرگذار و اثربخش بودن است. براستی، کانون تفکر و اندیشه با این ویژگی انسان چه نسبتی دارد. کانون اندیشه ورزی، می تواند محل جوشش و زایش و رویش اندیشه‌های نو و راه گشا و راهبر باشد.
کانون تفکر، مجال تمرین انعطاف و بردباری و حلم است. میدانیم علم با حلم تکمیل می‌شود و اثر می گذارد. زیرا، کانون تفکر، مرکز اندیشه‌ها و اندیشیدن‌های مختلف و متفاوت است. نگارنده بارها و بارها در جلسات نظریه پردازی و اندیشه ورزی شاهد غلیان و عدم کنترل خشم و غضب افراد صاحب نظر و علم بودم، علم بی حلم ناقص است. لزوم رونق و رواج مراکز اندیشه ورزی، از همین نکات دقیق و ظریف نشات می‌گیرد. جامعه آمرانه، در تعصب و تصلب می سوزد و عمرها تلف می کند و جامعه اندیشه ورز، می‌آگاهد و می‌بالاند و رشد و توسعه می‌هد. دقت لازم است.


غالب مردم از تقویت مغز و ذهن و اندیشه استقبال می کنند و به شناخت ریشه‌ها، در اصل، علاقه مند هستند، اما از نقش و اثر کانون‌های تفکر و نشست‌های اندیشه ورزی، غافل‌اند و به همین خاطر، با باشگاه‌های ورزشی بیشتر از مراکز اندیشگی آگاه هستند. به نظر می‌رسد، مدیران فرهنگی و فکری مسئولیت سنگین تری دارند و خردمندان نیز رسالت ویژه دارند تا میل مردم را متعادل سازند تا از تفکر و اندیشه و اثربخشی غفلت نکنند. راه رهایی از تحجر و فریب و نیرنگ و کجی، اعتبار و اعتنای به عقل پروری و اندیشه‌ورزی است. ذهن ها در فضای باز و انسانی پرواز می‌کنند و بال و پر می‌گشایند و اثرهای اصیل تولید می‌کنند.
در فضای بسته و قفل شده، اندیشه ها و مغزها، می میرند و حتی عشق و مهربانی هم تباه می شود. جهان ما، جهان جدید و متفاوت با جهان قدیم و مولفه های آن است، امر جدید، نگاه جدید و پرسش جدید و پاسخ نو لازم دارد.