هرجا که تویی، صلح همانجاست
مرضیه موسوی- شهروند آنلاین؛ امدادگران را میشد با بازوبندهایی که آرم صلیب سرخ و هلال احمر روی آنها حک شده بود، شناخت؛ نیروهای اغلب جوانی که بعد از شرکت در دورههای آشنایی با نهضت بینالمللی صلیب سرخ و هلال احمر و همچنین کمکهای اولیه، به همراه رزمندهها به مناطق جنگی کشور اعزام میشدند. کردستان، کرمانشاه، ایلام، خوزستان و آذربایجان غربی 5 استانی بودند که امدادگران آموزشدیده به مناطق درگیر جنگ آنها اعزام میشدند. امدادگران، اغلب جوانانی بودند که از طریق فراخوانهای اعلام شده در رسانهها و رادیو و تلویزیون، خودشان را برای طی کردن دورهها میرساندند.
رمضانیان که مسئول آموزش امدادگران در دوران جنگ بود میگوید: «گروهی از امدادگران برای فعالیتهای امدادی و کمکرسانی به مصدومان داخل مناطق جنگی اعزام میشدند. برخی از آنها هم کارهای دیگر ازجمله نقل و انتقال مصدومان به خارج از منطقه جنگی و بعد به شهرها و مراکز درمانی را برعهده داشتند. به هر حال برای هر فردی که به عنوان نیروی داوطلب امدادگر به این دورهها میآمد، در ضمن آشنایی با اصول هفتگانه نهضت که اصول هفتگانه پذیرفته شده توسط هلال احمر ایران بود، ممکن بود تعجب کند. ما در این کلاسها از لزوم بیطرفی میگفتیم و از بشردوستی حرف میزدیم. شعار ما این بود که به هر انسانی که به کمک ما نیاز داشته باشد، فارغ از نژاد، رنگ و قومیت و … کمکرسانی کنیم. میدانستند که هرچند فرد مجروح شده عراقی باشد، اما وظیفه ماست که به او امدادرسانی کنیم. اوایل برایشان کمی سخت بود پذیرش این موضوع. اینکه چطور و چرا باید به دشمن کمک کنیم؟ آنها باورهای قویای داشتند. برای همین به آنها میگفتیم که مدارا با دشمن، از دستورات خداوند است و انساندوستی ریشههای عمیق مذهبی دارد.»
منطقه امن صلیب سرختبادل اسرا، از ماموریتهای مهم هلال احمر در سالهای جنگ بود. نمایندههای هلال احمر ایران و عراق، در کنار نمایندگان صلیب سرخ تنها افرادی بودند که در لحظه مبادله اسرا اجازه حضور در محدوده فرودگاه را داشتند؛ منطقهای که به واسطه نامونشان نهضت بینالمللی صلیب سرخ و هلال احمر، هیچیک از دوطرف، اجازه جنگ و درگیری در آن را نداشتند و حضور نیروهای نظامی در آن ممنوع بود.
محمود رمضانیان در جریان و روند این جابهجاییها هم حضور داشت. او میگوید: «دیدن بازوبند صلیب سرخ در دستان ما، در جبهه برای هر رزمندهای مایه آرامش خیال بود. حتی اگر امدادگران، اسرای مجروح را هم پیدا میکردند، وظیفه داشتند به آنها کمک کنند و اقدامات لازم را برای بهبود حالشان تا رسیدن به مرکز درمانی انجام دهند. برای همین، دیدن نیروهای امدادی برای اسرای عراقی هم باعث آرامش خیال بود.»
روزی که برای تحویل اسرای ایرانی به فرودگاه ترکیه رفته بودند را در خاطر دارد: «رزمندهها اغلب جانباز بودند و با ویلچر، عصا و حتی روی برانکارد باید آنها را تحویل میگرفتیم. ما اولین افراد ایرانیای بودیم که آنها بعد از اسارت میدیدند و طبیعی است که از دیدنمان خوشحال بودند. همین که در منطقه تبادل اسرا هم تنها اعضای هلال احمر و صلیب سرخ اجازه حضور داشتند، دلیل دیگری برای احساس آرامشی بود که آرم و نشان هلال احمر برای آنها یادآوری میکرد.»
گلههایی که زود به پایان میرسید
خانواده و قوم و خویشی در ایران نبود که در 8 سال جنگ ایران و عراق، داغدار عزیزی نباشد. فشارهای روحی و روانی این موضوع و اضطرابی که جنگ بر زندگی مردم تحمیل کرده بود، گاهی صدای اعتراض برخی از مردم را برای فعالیتهای هلال احمر برای امداد در جبهه درمیآورد؛ اعتراضهایی انگشتشمار که زود فروکش میکرد و جای خود را به همراهی میداد.
رمضانیان میگوید: «گاهی پیش میآمد که فردی به امدادرسانی هلال احمر به اسرای زخمی اعتراض کند. یا مثلا بگوید که چرا باید به فردی از نیروهای دشمن چنین خدمتی داده شود؟ شرح اصول هفتگانه نهضت و لزوم پایبندی به آن، پاسخی برای همه این گلایهها بود؛ گلایههایی که اغلب به دلیل خروش احساسات بیان میشد و مردم خودشان هم با آن موافق بودند.»
او همچنین درباره کمکرسانی به رزمندههای ایرانی در جبهه میگوید: «رزمندهها روحیهای بسیار محکم و قوی داشتند، اما هرچه باشد، میدان جنگ است. وقتی یک امدادگر را صدا میزدند تا بالای سر مجروحی حاضر شود، احساس غرور میکردیم. مجروحان هم با دیدن ما دلشان آرام میگرفت؛ انگار پزشک حاذقی بالای سرشان ظاهر شده باشد. خیالشان راحت میشد.»
و این یکی از همان قدمهایی است که یک امدادگر با لباس و آرم هلال احمر، برای صلح و بشردوستی برمیداشت.