آرزو داشتم با فرزندم به پارک بروم
سیما فراهانی | حسرت اینکه یک روز مادر شود و با فرزندش به پارک برود، از او یک آدمربای حرفهای ساخت. زن جوانی که در مساجد میایستاد، کودکان را زیر نظر میگرفت و بعد از آن به بهانه نذری دادن، بچه را میدزدید. با آنها در پارکها قدم میزد، آنها را سوار وسایل بازی میکرد و بعد از آن، وقتی بچه سراغ خانواده اش را میگرفت و بیتاب میشد، او را در خیابان رها میکرد. این زن که حالا از سوی ماموران پلیس آگاهی پایتخت دستگیر شده است، به دو کودکربایی اعتراف کرده است. او حسرت مادر شدن و گشتوگذار با کودکش را انگیزه خود از این آدمرباییها اعلام کرد. چند وقت پیش با وقوع یک کودکربایی، رسیدگی به پرونده در دستور کار تیمی زبده از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار گرفت. دختربچه ۶ سالهای را در جنوب تهران ربوده بودند. کودکربا یک زن بود. تحقیقات ابتدایی کارآگاهان نشان داد، دختربچه۶ ساله به همراه مادربزرگش برای اقامه نماز به مسجدی در محدوده شرق تهران مراجعه کرده بود. زمانی که مادربزرگ در حال نماز خواندن بوده، کودک به همراه کیف مادربزرگ که در دست داشته از مسجد خارج شده است.
کودکربایی در مسجد
در بررسیهای بیشتر کارآگاهان مشخص شد زن سارق در ابتدا به بهانه غذای نذری کودک ۶ ساله را فریب داده و پس از سرقت طلاهای این کودک و مقداری پول که داخل کیف بود، با خانواده کودک تماس گرفته و قصد اخاذی داشته است. زن میانسال در این باره به ماموران پلیس گفت: «با نوهام برای خواندن نماز به مسجد رفتیم. زن جوانی به ما نزدیک شد و شروع به صحبت کرد. او گفت که برای نذری غذا دارد. من میخواستم نماز بخوانم. این زن هم گفت تا شما نماز بخوانید نوهتان همراه من بیاید تا به او غذای نذری بدهم. من هم احساس کردم زن معتقد و خوبی است. برای همین به او اعتماد کردم. آنها با هم رفتند و من هم مشغول نماز شدم. مدتی گذشت ولی خبری از آنها نشد. به حیاط رفتم. ولی خبری نبود. آن زن، نوهام را برده بود. کمی که گذشت فهمیدم که کیفم هم نیست. درون کیفم پول، طلا و کارت عابربانکم بود. حتی رمزش را هم نوشته بودم و داخل کیفم گذاشته بودم. تازه فهمیدم که آن زن سارق است و نوهام با کیفم را برده است.»
رهایی کودک در پارک
این در حالی بود که ساعتی بعد خانواده دختربچه به پلیس اعلام کردند که زن کودکربا با آنها تماس گرفته و درخواست 500 میلیون تومان پول کرده است. او شماره کارت مادربزرگ بچه را که داخل کیف بود، به خانواده کودک داده تا پول را در آن حساب واریز کنند. بلافاصله ماموران اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت موضوع را به صورت ویژه در دستور کار خود قرار دادند. حتی رئیس اداره یازدهم نیز وارد عمل شد. با پیگیری و اقدامات فنی پلیسی در کمتر از 20 دقیقه مشخص شد فرد رباینده در محدوده شهرری حضور دارد. 6 ساعت از این کودکربایی گذشته بود که در نهایت این زن در همان پارک شناسایی شد.
با اقدام به موقع کارآگاهان و ارائه آموزشهای لازم، زن کودکربا از عملی کردن نقشه خود ناکام ماند و کودک را در محل سرقت رها کرد.
دستگیری و اعتراف
از آن زمان به بعد موضوع به صورت ویژه در دستور کار ماموران قرار گرفت و تلاشها در این خصوص آغاز شد. کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی پس از دریافت اطلاعات مهم، رصدهای اطلاعاتی را آغاز کردند. آنها با بهرهگیری از روشهای علمی کشف جرم و با انجام اقدامات اطلاعاتی و کارآگاهی، مخفیگاه متهم را در جنوب تهران شناسایی کردند. کارآگاهان در گام بعدی با هماهنگی مرجع قضائی روز 29 شهریورماه راهی مخفیگاه متهم شدند و زن جوان را در یک عملیات منسجم دستگیر کردند.
متهم پس از انتقال به اداره یازدهم پلیس آگاهی در تحقیقات ابتدایی به جرم ربودن دختر خردسال و یک کودکربایی دیگر با شگرد تعارف غذای نذری در اواسط مردادماه امسال اعتراف کرد و گفت: «من در یک فرصت مناسب به بهانه دادن غذای نذری کودکان را اغفال و پس از آدمربایی، کودکان را در محدودههای ربایش رها میکردم.»
سرهنگ «علی ولیپور گودرزی»، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ درباره این پرونده گفت: «متهم با صدور قرار قانونی از سوی مرجع قضائی برای کشف جرائم احتمالی و شناسایی سایر شکات در اختیار کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی قرار گرفت.»
در حسرت مادر شدن
این زن در گفتوگویی جزئیات بیشتری از این آدمربایی را فاش کرد. او صحبتهای عجیبی را مطرح و به «شهروند» گفت: «همیشه آرزو داشتم که یک کودک داشته باشم. مدتی قبل با مردی آشنا شدم. ما چندوقت با هم رفتوآمد داشتیم تااینکه فهمیدم اصلا به درد همدیگر نمیخوریم. هیچ تفاهمی با هم نداشتیم. برای همین ارتباطم را با او قطع کردم، اما او برای گرفتن انتقام از من شکایت کرد و به دروغ مدعی شد که انگشتر 20 میلیون تومانیاش را سرقت کردهام. من 9 ماه بیدلیل در زندان ماندم تا اینکه آن مرد رضایت داد و آزاد شدم. حتی میخواستم که بعد از آزادی به اتهام تهمت از او شکایت کنم. ولی دیگر او را پیدا نکردم. بعد از آن با مرد دیگری آشنا شدم. ولی ارتباطم با او هم زیاد دوام نداشت. با چند نفر دیگر هم آشنا شدم، ولی برای ازدواج مناسب نبودند. از طرفی همیشه وقتی دوستانم و خواهرانم را میدیدم که با فرزندان کوچکشان به پارکوتفریح میروند، حسرت میخوردم. دلم میخواست من هم بچه داشتم تا با او به گردش بروم و او را به پارک ببرم. همین شد که تصمیم به کودکربایی گرفتم.»
این زن ادامه داد: «به مساجد میرفتم. بچههایی که با مادر یا مادربزرگشان به آنجا میآمدند را شناسایی میکردم. بعد با آنها طرح دوستی میریختم. هنگام اقامه نماز، از آنها اجازه میگرفتم و به بهانه نذری، بچه را با خودم میبردم. من قصدم سرقت یا آزار نبود. فقط با بچهها به پارک میرفتیم، مدتی قدم میزدیم و با آنها حرف میزدم. بعد که بیتاب خانوادههایشان میشدند، آنها را در خیابان رها میکردم. فقط میخواستم آن آرزویی که همیشه داشتم برآورده شود. حسرت بچه باعث شد که دست به این کار بزنم وگرنه قصد بدی نداشتم و به هیچکدام از بچهها هم آسیبی نرساندم.»