روزنامه جوان
1401/07/11
این شکایت حکایت مظلومیت پلیس است
آخرین جلسه دادگاهی فرهاد نظری بود. او در زمان درگیریهای سال ۷۸ کوی دانشگاه تهران فرمانده پلیس تهران بود که به همراه ۱۹ نفر دیگر از پرسنل ناحیه انتظامی تهران بزرگ در شعبه اول دادسرای نظامی تهران محاکمه شد. او در آخرین جلسه دادگاه جملاتی را گفت که برای هر ایرانیای که «ایران» برایش مهم است، چه شهروند معمولی، چه سیاستمدار، چه سلبریتی، چه اهل رسانه و صاحبان تریبون و چه حتی تکتک نیروهای فراجا آموزنده خواهد بود:«سید عالیقدر، جناب آقای طباطبایی ریاست محترم دادگاه! به کدام روزنه امید، چشم انداز روشن فردا، دلخوشی امروز ما باشد؟ به سخره میگیرند غرور یک سردار را که همچون سردار فاتح سخن میگوید. دور باد خواری و ذلت از پاسداری که مرگ را به مبارزه میطلبد. حال از مبارزه با زندگی میترسانندش! اگر با گردنی کج و سرافکنده در این دادگاه حاضر میشدم، مطلوب بود؟ سربازان و سردارانی این چنین به چه درد این مردم و نظام میخورند؟ غرور و شخصیت امثال ما سربازان را نشکنید و شکسته نخواهید که این غرور روزی به کارتان آید.»
فرهاد نظری و نیروهایش در نهایت تبرئه شدند، اما اصل فشارهایی را که منجر به شکلگیری آن دادگاه شد، میتوان بر یک مبنا دانست؛ «تلاش برای شکستن اقتدار پلیس». حکم دادگاه هر چه بود، در این هدف و مبنا تغییری ایجاد نمیکرد، چه آنکه در جریان ماجرای کوی دانشگاه و سپس در جریان برگزاری جلسات متعدد دادگاه، رسانههایی بودند که بدبینی علیه پلیس را ایجاد و تشدید میکردند. اصل دستگیری این نیروها پیامی را به جامعه منتقل میکرد که با تبرئه هم از ذهنها نمیرود: پلیس مقصر است! و پلیس پس از آن، همه جا مقصر شد، همه بر سرش زدند و اقتدار و غرور و شخصیت و اعتماد به نفس آن را شکستند. این شد که پلیس همه جا متهم شد، همه جا باید در مقام دفاع از خود میبود، همه جا باید توضیح میداد مرتکب اشتباه نشده است. حال میتوان معنای جمله فرهاد نظری در دادگاه را دریافت: «این شکایت، حکایت مظلومیت پلیس است.»
آیا پلیس تقصیری نداشته است و همواره از اشتباه و گناه منزه بوده است؟ روشن است که خیر، و از آن هم نوشتهایم. اما مگر نیروی انتظامی تنها مقصر آن ماجرا بود؟ چرا همه مقصران محاکمه نشدند و بار ماجرا بر دوش نیرو افتاد؟ مگر نه آنکه محمد خاتمی –رئیسجمهور وقت- بعدها در نامه خصوصی به فرهاد نظری، از او دلجویی و اذعان کرد که «من هم معتقدم در حق شما که نماینده پلیس بودید، جفایی صورت گرفته است.»
همه نهادها اشتباه و تخلف و گناه دارند، اما برنامه طراحی شده برای «شکستن اقتدار» آنها وجود ندارد. نیروی انتظامی، اما سد راه اهل سیاست برای ایجاد بلوا و آشوب شده است. آنان کلی ظرفیت رسانهای و انرژی و حتی پول هزینه میکنند تا بتوانند کسانی را کف خیابان بکشانند و با ایجاد آشوب خیابانی، بتوانند از نظام امتیاز بگیرند یا به نظام ضربه بزنند، ولی نیروی انتظامی مقابل آنان میایستد و تلاش میکند همه آنچه را که هزینه کردهاند، بر باد دهد. آیا نباید این نیرو را زمین بزنند؟
«فشار از پایین، چانهزنی از بالا» صرفاً یک تئوری نبود که سعید حجاریان برای پر کردن فهرست تئوریپردازیهای سیاسی خود، آن را طرح کند، بلکه یک راهکار عملی اصلاحطلبان برای گرفتن امتیاز با فشار بر نظام بود و هنوز هم البته همین است. در همین روزهای اخیر احمد زیدآبادی، روزنامهنگار اصلاحطلب در گفتگو با روزنامه اعتماد به همین تئوری و امکان «خلق ارزش افزوده سیاسی» از وقایع اخیر کف خیابان رسید و در نهایت صحبت از استفاده اصلاحطلبان از این اتفاقات در انتخابات مجلس سال ۱۴۰۲ شد.
نیروی انتظامی مقابل آشوبی که برای اصلاحطلب و برانداز و تجزیهطلب و گروهگ رجوی و دارودسته پهلویها میتواند ارزش افزوده سیاسی داشته باشد، میایستد. طبیعی است برنامهریزی روشن برای شکستن اقتدار آن داشته باشند. البته این لیست الزاماً با هم هماهنگ نیستند و بدیهی است حساب جناحهای سیاسی ذیل نظام جداست، اما هشدار برای تعیین خط مرز با جماعت ضدانقلاب و ضدایران برای همین است که در بزنگاهها با دشمن مخرج مشترک نیابیم. علاوه بر این، اصلاحطلبان گاه به دلیل منافع و مطامع زودگذر سیاسی –همچون کنار زدن و تخطئه رقیب انتخاباتی، نظیر آنچه در مناظرات انتخاباتی سال ۹۲ حسن روحانی علیه محمدباقر قالیباف برای دوران مسئولیتش در نیروی انتظامی رقم خورد- از هیچ تخریبی علیه نیروی حافظ امنیت جامعه دریغ نمیورزند و اهمیت نمیدهند که چه بلایی سر امنیت جامعه میآورند. از سویی دیگر، نیروی انتظامی - درست یا غلط- ویترین تعامل نظام با معترضان است؛ هم سیبل حملات مستقیم است و هم ابزار برخورد با آشوب طلبی معترضان. او را که بزنند، یعنی نظام را زدهاند. هم از این رو، هدف حمله قرار میگیرد. ضمن آنکه برخی قدرت زدن نظام را ندارند یا به دلیل ملاحظاتی برای حفظ منفعت خود، نمیخواهند صریحاً اپوزیسیون باشند، لذاست که پایینیها را مشت میزنند تا بالاییها ضربه بخورند.
این میان نیروی انتظامی، هم گاه چنان منفی عمل کرده که جای دفاع باقی نمیگذارد، بی اعتنایی به اطلاعرسانی به موقع در مواقع ضروری یا نبود نظارت کافی روی نحوه تعامل نیروها با مردم عادی دو مورد اصلی هستند که مصداقهای بسیار دارند. فرهاد نظری در دادگاه میگوید که استطاعت مالی برای تأمین هزینه وکیل را نداشته است. نیروی انتظامی هم به دلیل دوری از فضای اطلاعرسانی و البته با اشتباهات نیروهایش، خود را بی وکیل کرده است! ۲۳ سال از واقعه کوی دانشگاه میگذرد و همه فکر میکنند دادگاه نیروی انتظامی یک سال پس از آن تمام شد و آنها تبرئه شدهاند. حال آنکه همه این سالها نیروی انتظامی در رسانههای اصلاحطلب و ضدانقلاب، به عناوین مختلف در حال محاکمه بوده و انگشت اتهام به سمت او بوده است و همیشه به جای نیرویی مقتدر، باید، چون متهمی بی وکیل از خود دفاع میکرده است.
۲۳ سال تیربار رسانهای آن سو فعال بوده و اینسو گویی با رسانه قهر است و فقط گاه مظلومنمایی میکند که آن هم نمایش ضعف است. نیروی انتظامی باید نظارت بر نیروهایش را بیشتر کند، از فضای رباتیک نظامی خارج شود و آموزش مراوده با مردم و انعطافپذیری به آنان بیاموزد، رسانه و اطلاعرسانی سریع و مستند را جدی بگیرد (همین روزها انتشار فیلمهایی که دوربینهای فراجا از اهل آشوب ضبط کردهاند، کمککننده است)، با تخلف نیروهایش صریح و علنی برخورد کند، توجیه و پنهانکاری نکند و حساب یک نیروی متخلف را از کل نیرو و بلکه کل نظام جدا کند. اینگونه هم مقابل این ذهنیت که همه نیروی انتظامی یک کل متخلف است، بایستد و هم راه تخریب نیرو به دلیل تخلف و گناه یک بخش را ببندد. حفاظت نامعقول و افراطی یا بر مبنای تحلیلهای نادرست از اطلاعات باعث شده وظیفه ذاتی حفاظت از حیثیت پلیس فراموش شود یا به گونهای انجام شود که در نهایت، نه حفاظت از حیثیت پلیس، بلکه ضربه بر آن باشد. بسیاری از این اطلاعات، نه تنها لزومی به محرمانه تلقی شدن ندارد، بلکه انتشار برنامهریزی شده آن کمککننده به بازگشت اقتدار و خنثی کردن توطئهها علیه فراجاست. عدم اطلاع رسانی در مورد مهسا امینی قبل از نشر موضوع در رسانههای ضدانقلاب، تأخیر در انتشار فیلم لحظه بیهوشی او و عدم اطلاعرسانی در مورد واقعه مورد ادعا در زاهدان در مورد یک دختر، فقط مثالهای همین هفتههای اخیر است. سطح رسانه نابلدی آن قدر بالاست که عملاً تاوانش را با آشوب در کشور میدهیم!
روایت نیروی انتظامی همیشه حکایت همان شکایت سال ۷۸ است، «حکایت مظلومیت»، ظلمی که اصلاحطلبان و ضدانقلاب روا میدارند و ظلمی که فراجا خود به خود روا میدارد. تبریک هفته نیروی انتظامی ساده است، اما بازگرداندن اقتدار فراجا برنامه طولانی مدت رسانهای و مدیریتی میخواهد، چنانکه با برنامه طولانی مدت، آن اقتدار را لکهدار کردند.
سایر اخبار این روزنامه
آزادی پولها و نمازیها وسط دعوا
اغتشاش، مانع شنیدن اعتراض میشود
خوابهای پریشان برای سوریهسازی ایران
این شکایت حکایت مظلومیت پلیس است
پرگوی اصلاحطلبان هرزهگو شد!
۲۳ متخصص طب سالمندی سهم ۹/۳ میلیون سالمند!
هاله مصونیت قضایی سلبریتی اغتشاشگر، پوشالی است!
بیزاری هنرمندانه از رفتارهای تجزیهطلبانه
زنهای ما، زنهای آنها
شهید فخریزاده سوژه یک مجموعه مستند
فرونشست معاملات بازار مسکن در رکود
مرگ زنانگی زنان زیر یوغ منافقین
سلبریتیها یا آتش بیاران معرکه؟!
روز سیاه فوتبال
روحیه پرسشگری دانشجو باید توأم با آگاهی باشد
آزادی پولها و نمازیها وسط دعوا
آزادسازی داراییهای ایران «بدون برجام»