روزنامه اعتماد
1401/07/18
زنان و كالاي احترام در عرصه شهر
زنان همواره در ادبيات مسوولان و كارشناسان با اشاره به فرهنگ ملي و مذهبي مورد احترام بودهاند. آنان همواره در گفتههاي خود از مقام زن در نزد ائمه بزرگوار دين و آيات قرآن سخن ميگويند. اما حقيقت آن است كه مقوله احترام به كالايي براي مبادله در عرصه روابط اجتماعي مديران و شهروندان مبدل شده تا ارزشي كه بايد آن را ساري و جاري كرد و براي تداوم و توجه به آن قواعد و قوانين را تنظيم كرد. نخستين رويكرد احترام به زنان در شنيدن آنها است روشي كه كمتر از سوي جامعه و مسوولان به كار گرفته ميشود؛ شنيدن زنان به معناي احترام است و احترام ظرفيت تعامل و گفتوگو است وقتي احترام به كالايي تجملي و تعارفي مبدل بشود و حقيقت آن به حاشيه رانده شود، مفهوم گفتوگو و ديده شدن نيز معنا پيدا نخواهد كرد. زنان مطالبه جدي براي شنيدن دارند و گام نخست براي ورود به اين عرصه احترام است. اين مهم در عرصههاي گوناگون زندگي اجتماعي الزامي است، زناني كه بيش از 85 درصد آنان باسواد هستند و بالغ بر نيمي از دانشجويان را تشكيل ميدهند و بيش از نيمي از 17 ميليون تحصيلكرده دانشگاهي را به خود اختصاص دادهاند احترام را الزامي و ضروري ميدانند. جامعه براي تداوم و ثبات نيازمند اين ديدن و شنيدن است؛ باور جامعه به جايگاه زنان بر گرفته از نقش شهروندي و توانمندي آنان است. اكنون اين زنان در جامعه به دلايل متعدد عرصه كنشگري را به دست آوردهاند و شهر براي آنان مصداق نمايش كنشگري است، اما هيچگاه طرف گفتوگو قرار نگرفتهاند چراكه كالاي احترام براي آنان بيشتر امري تزييني است تا حقيقي. در عرصه اشتغال با جمعيت بيش از 20 درصد بيكاري رقم دوبرابري در برابر مردان دارند و در عرصه مديريتي رقمي حدود 4 درصد در حوزه قانونگذاري و در حوزه وزارت هيچ زني وجود ندارد و ..... اين كالاي احترام جز اين است كه تزييني است! احترام در دنياي امروز واسطه ارتباط ميان شهروندان و دولتها است و زنان در اين عرصه بيشتر نظارهگر هسنتند تا كنشگر! از اين رو است كه شنيده ناشدن به امري متداول براي شهروندان تبديل شده و مسوولان با نشنيدن و عدم تمايل به شنيدن مسير خود را طي ميكنند.در واقع امر سياسي فرصت تسلط بر امر اجتماعي پيدا كرده است؛ اگر چه دولت كه منزلگاه امر سياسي است و اگر توجهي به دغدغههاي راستين مردم نداشته باشد، نگرانيها و مطالبات فزونتر و فزونتر خواهد شد! اگر امور سياسي يكي پس از ديگري بر بيتوجهي به امور واقعي در عمق زندگي روزمره بنا شده باشند، آنگاه دور از انتظار نخواهد بود كه سياست، بياعتنا به مردم مسير خود را طي كند و مردم در چارچوب مطالبات انباشته شده گرفتار آيند! و شكافي عميق ميان احترام و واقعيت به وجود بياييد! لذا اگرچه احترام ارزش است و كالايي اجتماعي - فرهنگي است اما به دليل كمتوجهي به اين امر مبدل به كالايي سياسي شده كه بيتوجهي به آن منجر به كاهش گفتوگو، تعامل و ... ميان زنان و نهادهاي اجتماعي – سياسي شده است! و اين مهم در بلندمدت نگرانيها را بيشتر و ضرورت بازنگري بر شيوهها را بيشتر ميكند! باور داشتن حق احترام برآمده از عمق فرهنگي اين كشور است و انسان بما هو انسان شايسته احترام است اما در جامعه ما مقوله احترام به زنان به لفظ است نه به عمل! درواقع؛ عمل آنجا شكل ميگيرد كه لايحه امنيت زنان در مجلس شوراي اسلامي، خاك ميخورد؛ عمل آنجا شكل ميگيرد كه جو پليسي براي حضور زنان در خيابان به بهانه حجاب شكل ميگيرد، عمل آنجا تعريف ميشود كه فرصتهاي شغلي زنان محدود و محدودتر ميشود و سيل بيكاري بر زنان وارد ميشود؛ عمل آنجا شكل ميگيرد كه سر يك زن به بهانههاي گوناگون پس از قتل توسط قاتل در شهر چرخانده ميشود و سكوت معنادار بر نهادهاي مرتبط برپا ميشود، عمل آنجا است كه پدري سر دخترش را قطع ميكند ..... عمل آنجا است كه براي حضور در خيابان به دليل ناكافي بودن ظرفيتهاي شهري و جنسيتي شدن برخي معابر زمان تردد براي زنان، تابع روشنايي روز است و حضور دستهجمعي عمل آنجا شكل ميگيرد كه براي مديريت زنان بايد هزار توي قوانين و ضوابط را طي كني تا زني شايسته جستوجو كني اما بازهم ناكامي است! و مدير ارشدي در ميان جامعه مديريت سياسي اجتماعي وجود ندارد! بله عمل جاي ديگري شكل ميگيرد و زبان به احترام به زنان همچنان ساري و جاري است! عمل آنجا شكل ميگيرد و احترام پوسته خالي براي گفتن است! نه براي عمل كردن!
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
نگاه پدرانه به جاي رويكرد سلبي
هشدار تهران به اربيل
جلسه بينتيجه مديران بورسي
انقلاب كبير فرانسه و شكست در زايندگي تئاتري
با اين نسل شوخي نكنيد!
تحول پارادايمي عظيم در ذهنيت ايراني
دادخواهي مادرانه
شيب تند رشد آمار پريشاني روان
«بيقانوني» مسبب اصلي مرگ «مهسا اميني»
زندگي در تاريكي هنگام سقوط حقيقت
ضرورت التزام به قانون
زنان و كالاي احترام در عرصه شهر
اعتراضات و خودتخريبي نخبگان!
آيا همچنان هشدارها ناشنيده ميماند؟