مفهوم استقلال در جهان تغییر کرده است

بازنگری در مفهوم استقلال اروپا را از خرابی نجات داد آرمان امروز|رضا پورحسين: روابط اتحاديه اروپا و ايالات متحده آمريکا به گفته بسياري از صاحب نظران همه جانبه و مستحکم است و از سوي ديگر يک نگاه فرهنگ محور معتقد است زيرساخت هاي فرهنگي و تمدني مشترک ميان ايالات متحده آمريکا و اتحاديه اروپا را به سوي اتخاذ مواضع يکسان و هماهنگ در قبال مسائل بين المللي هدايت مي کند. رويکرد سياست محور اما بر اين اعتقاد است که اتحاديه اروپا و آمريکا کشورهاي دموکراتيکي محسوب مي شوند که به علت اين که صلح ليبرالي ميان کشورهاي ليبرال و جنگ عليه رژيم هاي اقتدارگر تلويحا يک ارزش محسوب مي شود. در چنين شرايطي بنيادهاي سياسي موجب هماهنگي ميان مواضع اتحاديه اروپا و آمريکا مي شوند. از سوي ديگر برخي بر اين باور هستند که منافع ملي جوهره اصلي سياست بين الملل و قدرت نيز ابزار اصلي در نيل به اهداف محسوب مي شود. بنابراين ديدگاه اتحاديه اروپا و آمريکا تنها در حوزه هايي مواضع همگرا و يکسان دارند که منافع ملي آنها اقتضا مي کند. اين در حالي است که هنوز هم بسياري بر اين باور هستند که عملا اروپا تحت اشغال آمريکاست و اروپا بدون اجازه آمريکا حتي حق آب خوردن نيز ندارد. نگاهي که از سوي برخي بواسطه اين که تعريف استقلال را متفاوت از گذشته مي دانند، بدون عيب و ايراد است. در راستاي بررسي اين مساله آرمان امروز گفت و گويي با محسن جليلوند، استاد روابط بين الملل داشته است که در ادامه مي خوانيد.
روابط و معادلات ميان اروپا و آمريکا چه تفائت هايي با دوران جنگ جهاني دوم دارد و آيا اروپا همچنان تابعي محض از آمريکاست؟
امروز دنيا به گونه اي شده است که با جنگ جهاني دوم کاملا فرق کرده است و مولفه هاي اثرگذار بر اين عرصه نيز تغيير کرده است. عرصه بين المللي وارد دوران جديدي شده که ديگر مشخصا تعاريف 70 سال پيش در آن جايگاهي ندارد. بر همين اساس روابط اروپا و آمريکا جنبه هاي متنوع و متعددي پيدا کرده است و عملا به شکلي به هم گره خورده اند که ديگر نمي توان ميان اروپا و اتحاديه اروپا تفاوتي قائل بود. امروز سطح مراودات آمريکا و اروپا به قدري ارتقا پيدا کرده است که عملا جدايي ميان اين دو معنا ندارد. امروز اروپا از همه نظر به آمريکا متصل است و اگر در  اين ميان گاهي اوقات فرانسه ساز مخالف مي زند ريشه در اين دارد که مي خواهد در اروپا آقايي کند و تلقين کند که قدرتي برتر نسبت به گذشته شده است. اين در حالي است که برخي آمريکايي ها به صراحت گفته اند که اگر آمريکا به کمک فرانسه نمي رفت، امروز آن ها بايد به زبان آلماني صحبت مي کردند. اين در حالي است که آلمان هنوز به شکلي تحت اشغال آمريکاست و نيروهاي نظامي پرشمار آمريکا در خاک آلمان مستقر هستند.
مصاديق روابط اروپا و آمريکا بر اساس مولفه هاي جديد چه مواردي است؟


ما شاهد بوديم که ترامپ در زمان رياست جمهوري خود به صراحت اعلام کرد که اگر اروپا مي خواهد که آمريکا از ان ها حمايت نظامي کند بايد هزينه ان را پرداخت کنند و اروپا به ناچار مبالغ بيشتري در اين خصوص پرداخت کرد و سهم بيشتري براي کمک مالي به ناتو در نظر گرفت. امروز اروپا و آمريکا از اين هم افزايي و همکاري به نتيجه مثبت رسيده اند و ديگر درگير تعاريف 70 سال پيش از استقلال نيستند و بواسطه همين اصول جديد توانسته اند پيشرفت هاي قابل توجهي داشته باشند. ژاپن نيز امروز از همين مولفه پيروي مي کند و به نحوي امروز تحت اشغال آمريکاست و بدون اجازه آمريکايي ها نمي توانند در عرصه نظامي اقدامي انجام دهند اما در ساير عرصه ها به يک ابرقدرت تبديل شده اند و براي مردم خود بهترين زندگي را ايجاد کرده اند. 70 سال پيش گروه هاي چپ تعريف خاص از استقلال داشتند که ديگر امروز فايده اي ندارد و خريداري براي ان باقي نمانده است. کشورهايي نظير کره شمالي نيز که از مفهوم استقلال آن سال ها پيروي مي کنند، در قحطي مطلق به سر مي برند. حتي چين نيز امروز ديگر چنين تعريفي را قبول ندارد و بر همين اساس در خصوص تنش هاي تايوان از خود واکنش جدي نشان نمي دهد زيرا هم ان ها به آمريکا وابسته هستند و هم آمريکا به ان ها وابسته است. وابستگي متقابل امروز مساله اي است که در جهان بيشتر مورد توجه است و اساسا کشورها بر اساس چنين سياستي پيش مي روند.
سياست انزوا گرايي برخي کشورها در نقطه مقابل اين تعريف است؟
مون روئه در سال 1826 در آمريکا دکتريني ارائه کرد و به مونروئيسم معروف شد، او گفت که آمريکا کاري به کار جهان ندارد و جهان نيز کاري به کار قاره آمريکا نداشته باشد اين نوعي انزوا طلبي بود اما ديديم يک ويروس اقتصاد آمريکا را اينچنين نابود مي کند. اينکه ترامپ اعلام کرد آمريکا مهاجر نمي پذيرد در حقيقت نوعي دست و پا زدن است. چون کار ما از دهکده جهاني گذشته است و به کلبه جهاني رسيده ايم و مردم به شدت به هم نزديک شده اند. امروز حتي کره شمالي نيز که به نسبت بسته است از کرونا متاثر شده و دنيا متوجه شد نيروهايي قوي تر از سلاح هسته اي وجود دارد که با کمترين هزينه مي توانند بشر را از پا دربياورند. بايد تعريف ديگري از فرهنگ و سياست و اقتصاد داشته باشيم، به نظرم ده تا 15 سال ديگر شاهد تحولات زيادي خواهيم بود، دقيقا مثل مدرنيته که بشر تعريف جديدي از جهان بيني خود ارائه کرد. تعريف ما بايد به شکلي باشد تا وضعيت سابق را نداشته باشيم. قبلا فکر مي کرديم محيط زيست يعني جنگل، حيوانات و دريا ولي امروز فهميديم که محيط زيست جان است و بشر در دوران پسا کرونا بايد بين جان و نان يکي را برگزيند. امروز کشورهاي جهان بدون همکاري با يکديگر به نتيجه نمي رسند و هم افزايي متقابل است که مي تواند کشورها را نجات دهد. امري که نتيجه داده است و سبب شده تا اروپا به سمت توسعه بسيار خوبي گام بردارد.