انزوای اغتشاشگران با بی‌اعتنایی از سوی مردم

هدف اصلی سران کاخ سفید از سیاست تشدید تحریم و فشار اقتصادی علیه ایران و بازی‌های نافرجام برجامی، تشدید نارضایتی در مردم و ایجاد شکاف بین آن‌ها و حاکمیت بود که با به‌کارگیری تهاجم ترکیبی و استفاده از شبکه رسانه‌ای پرقدرت و فضای مجازی برای جنگ روانی و شناختی به بی‌ثبات‌سازی داخلی از طریق کشاندن موج اغتشاشات و شورش‌های سیاسی و امنیتی چشم امید دوخته بودند.
امریکایی‌ها برای دستیابی به این هدف کثیف، با تکیه بر تجاربی مثل جنگ سرد علیه شوروی سابق، نه‌تن‌ها گروهک‌های معاند و برانداز داخلی را با خود همراه کرده و حتی اختلافات آنان را مدیریت و نوعی وحدت تاکتیکی را، ولو موقت، به آن‌ها دیکته کرده بودند، بلکه صهیونیست‌ها را نیز به ضرورت پرهیز از اقدامات پرخطر مثل حملات نظامی بر حذر داشته و متحدان منطقه‌ای خود مثل عربستان را نیز هماهنگ کردند.
از این رو نه‌تن‌ها سعودی‌ها، رسانه‌ای مثل ایران اینترنشنال را پشتیبانی می‌کردند، بلکه برخی گروهک‌های وابسته به خود مثل الاحوازیه و جیش‌العدل را برای ورود به اغتشاشات داخلی ترغیب و حتی بخشی از هزینه‌های مالی گروهک‌های تجزیه‌طلب کردی را عهده‌دار شده بودند.
جلاد‌های باقی‌مانده از گروهک‌های نفاق نیز با هدایت امریکا و متحدان اروپایی‌اش در آلبانی مستقر شده و با سازماندهی و به‌کارگیری در سازمانی سایبری، استفاده از رایانه و اینترنت را جایگزین سازمان نظامی گذشته کرده و زنان و مردان سالخورده این گروهک، برای جوانان و نوجوانان ایرانی اقدام به تولید پیام‌هایی ناامیدکننده و سیاه به رنگ گذشته و زندگی سازمانی خود می‌کردند.


عناصر به‌کارگیری شده در این لشکر سایبری، با تسلط بر زبان فارسی و شناخت فرهنگی جامعه ایرانی، همان‌گونه که در دوران جنگ هشت‌ساله امکان نفوذ و رخنه در خاکریز‌های ایرانی را به نفع نیرو‌های بعثی و صدامی فراهم می‌کردند، در نبرد ترکیبی هم به‌مراتب اثرگذارتر از عناصر جنگ روانی و شناختی امریکا، رژیم صهیونیستی و آل‌سعود علیه جامعه ایرانی عمل می‌کنند.
روایت‌های ساختگی این عوامل خائن برای اثرگذاری بر افکار عمومی جامعه ایرانی به مراتب از روایت‌های غربی، عبری و عربی مؤثرتر بوده و برای بی‌اعتبارسازی مسئولان نظام و جمهوری اسلامی و ایجاد نارضایتی و ناامیدی همراه با نفرت و خشم در مردم، با تکیه بر سیاه‌نمایی و دروغ‌پردازی از اثرگذاری بالایی برخوردار است.
البته برخی غفلت‌ها، کژفهمی‌ها و بدسلیقگی‌های داخلی هم در بسترسازی برای تأثیرگذاری جنگ روانی و شناختی دشمنان و پادو‌های مزدور آنان قابل توجه بوده‌اند و از تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی هم باید یاد کرد که در اتصال به تهاجم فرهنگی، گسست نسلی را در بخشی از نسل‌های جدیدتر رقم زده است.
با بروز کرونا در سه سال گذشته و گسترش اجتناب‌ناپذیر فضای مجازی برای دانش‌آموزان و دانشجویان که به شکل‌گیری و توسعه زیست‌بوم مجازی سرعت بخشید، امید به تغییر زیست جهان جدیدی برای این نسل‌ها را در دشمنان و معاندان تقویت و استفاده از شبکه‌های رسانه‌ای و مجازی را برای تشدید آن، در دستور کار قرار داد.
در این زیست‌بوم، نه‌تن‌ها برخی ارزش‌ها و انگاره‌های غربی ترویج می‌شد، بلکه به ارزش‌ها و هنجار‌های بومی، اعم از اسلامی و ایرانی حمله و بحران هویتی در این نسل‌ها هدفگذاری شده بود. از این رو ثقل هرگونه تغییر در ایران جوانان و زنان قلمداد می‌شد و برای آغاز یک خیزش اجتماعی و سیاسی ثانیه‌شماری می‌شد و در دو، سه سال اخیر صحبت از یک تابستان داغ به میان می‌آمد.
وقایع تلخ چندهفته اخیر که با مرگ تألم‌برانگیز مهسا امینی از ۲۶ شهریورماه آغاز شد، شکلی از برنامه و طرح دشمنان همین تابستان داغ بود که باید با گسترش و شدت‌بخشی به ابعاد، گستره و سطوح آن به یک انقلاب تمام‌عیار علیه حاکمیت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی تبدیل می‌شد.
از این رو نه‌تن‌ها امریکا و متحدان آن از این اغتشاشات تمام‌قد و همه‌جانبه حمایت کردند، بلکه وقیحانه ضمن دامن زدن به عصبانیت و خشم اغتشاشگران، برای استمراربخشی و گسترش آن، سیاست کشته‌سازی را در دستور کار قرار داده و سرشاخه‌ها و لیدر‌هایی را که نیابتی به‌کار گیری شده بودند، برای اجرای این سیاست جنایتکارانه تحت فشار قرار داده و مأمور به اقدام کردند. همچنین برای تحرک هواداران و مدافعان نظام و واداشتن آنان به واکنش‌های احساسی و تند، نه‌تن‌ها شعار‌های زشت، هتاکی و خشونت، بلکه دین‌ستیزی و اهانت و حمله به مقدسات را نیز به‌کار گرفتند. در ادامه همین سیاست کثیف به‌کارگیری سلاح سرد و گرم علیه پلیس و مأموران حفظ امنیت را دنبال کرده و علیه مراکز انتظامی و نظامی کشور حملات خطرناکی را به اجرا گذاشتند تا نظام را منفعل و فاقد توان دفاع و تهی از اقتدار جلوه دهند. تمامی این اقدامات برای کشاندن مردم به عرصه اغتشاش و همراهی با اغتشاشگران بود که گاه از زبان التماس مثل بازاری باغیرت حمایت حمایت و گاه زبان توهین مثل ای‌مردم بی‌غیرت حمایت حمایت، برای وادارسازی و اجبار به همراهی استفاده می‌شد.
همچنین جنگ روانی حساب‌شده و شدیدی هم برای القای اینکه نظام در معرض فروپاشی است، از سوی امپراتوری رسانه‌ای نظام استکبار طراحی شده بود که اغتشاشات پراکنده و اغتشاشگران محدود را کل کشور و کل مردم و شورش احساسی را در عرصه و افکار عمومی کشور را به عنوان یک انقلاب سراسری به تصویر بکشاند.
با وجود این، نه‌تن‌ها این اقدامات به معرفی ماهیت وابسته و خطرناک اغتشاشات کمک کرد و به همراهی مردم منجر نشد، بلکه انزجار و برائت بخش‌های زیادی از جامعه را به‌دنبال داشت.
مهم‌ترین عواملی که دشمنان و معاندان را در همراه‌سازی مردم با اغتشاشگران به ناکامی کشاند، عبارت بودند از:
۱- بصیرت و قوه درک و تحلیل مردم که فهمیدند مسئله و دعوای اصلی بر روی حجاب و بی‌حجابی نیست، بلکه مسئله روی استقلال و عزت ایران است و پشت سر ماجرای ظاهری دشمنان استقلال و اقتدار ایران صف کشیده‌اند.
۲- فاصله ارزشی و هویتی اغتشاشگران از هویت دینی و ملی اکثریت قاطع مردم که هرچند بخش‌هایی از جامعه ایرانی نسبت به برخی رویکرد‌ها و عملکرد‌های مسئولان ناراضی و حتی معترض هستند، اما هیچ‌گاه به ارزش‌های دینی و ملی پشت نکرده و از کسانی که نسبت به قرآن و پرچم اهانت کنند، برائت و بیزاری جسته و هیچ‌گاه با آنان همراه نخواهند شد.
۳- چسبندگی اعتراض با آشوب و خشونت که با منطق اعتراض تطابق نداشته و متأثر از نفرت و خشم احساسی، به موجی از ویرانی و تخریب انجامیده و آینده آن تنها می‌توانست هرج و مرج و جنگ داخلی پیش‌بینی شود که به هیچ‌عنوان از سوی اکثریت مردم قابل پذیرش نبوده و نیست.
۴- حمایت علنی و احمقانه دشمنان از آشوبگران و حضور آشکار و بی‌پروای عناصر برانداز و ضدانقلاب که در افکار عمومی ایران همواره منفی به‌حساب آمده و همراهی با آنان به‌عنوان ذلت و خیانت محسوب شده است.
ریشه این انزوا و طردشدگی اغتشاشگران از سوی مردم را باید در ضعف معرفتی و اشتباهات محاسباتی طراحان و برنامه‌ریزان بیرونی سناریوی بی‌ثبات سازی به حساب آورد که هیچ گاه به هویت عمیق دینی و ملی جامعه ایرانی توجه نداشته و به دریافت‌های مغشوش و کینه‌ای از جماعتی سرخورده و عقده‌ای مثل سلطنت‌طلب‌ها، منافقین یا بیمارفکران فراری از مردم و کشور دل خوش کرده‌اند.