روزنامه جوان
1401/07/24
تحمل رنج خانواده دشمن را نیز ندارد
آقای جاویدی، شما به عنوان یک پرستار چطور شد به جمع مدافعان حرم در سوریه و به قول خودتان به «خانم جان» پیوستید؟من یک دهه پنجاهی و پدر چهار فرزند و پاسدار هستم. سال۹۶ به مدت چهار ماه در قالب کادر بهداری به سوریه اعزام شدم. اعتقاد قلبی من این است که پای ما به صف مدافعان حرم باز نمیشد، مگر به اذن حضرت زینب (س)، حالا اینکه چه عواملی باعث این اذن میشود جای بحث دارد، اما قطعاً خواست خود فرد و نیز دعای پدر و مادر مؤثر است.
خانم عرفانیان! چطور شد برای نگارش کتاب، آقای جاویدی و خاطراتش را انتخاب کردید یا شاید باید بپرسم چرا چنین پیشنهادی را قبول کردید؟
بلی، قبول کردن درستتر است، هر چند نه من و نه آقای جاویدی در این انتخاب نقش زیادی نداشتیم. «خانم جان» خواستند و شد. انتخاب و قبول کار خودشان بود.
آقای جاویدی! خاطرات شما یک سبک جدید از خاطرات مدافعان حرم است و در نوع خودش منحصربهفرد، آیا دنبال یک قلم خاص بودید که به خانم عرفانیان رسیدید یا قسمت و اتفاق بود که خاطراتتان را ایشان بنویسند؟
قطعاً منحصربهفرد بودن اتفاقی که در آن دوره در ابوکمال افتاد، یعنی احداث بیمارستانی با رویکرد خاص برای خانوادههایی که اکثرشان به نوعی مرتبط با داعش بودند، مهمترین انگیزه من برای نگارش خاطراتم بود و برای این موضوع خاص باید نویسندهای انتخاب میشد که درک تفاوتهای این سوژه با سبک رایج خاطرهنویسی، برایش آسان باشد و خانم عرفانیان نشان دادند از چنین ویژگیای برخوردار هستند.
خانم عرفانیان! در یک مصاحبه گفتید که یکی از سختترین قسمتهای کارتان حین ضبط مصاحبه با همسایههای «خانم جان» بود. چطور به عنوان یک نویسنده حرفهای نتوانستید بر عواطف خود غلبه کنید؟
نویسنده هر چقدر هم اصل خودکنترلی را رعایت کند و مسلط به عواطف خود و محیط مصاحبه باشد، باز ممکن است اتفاقاتی بیفتد که عواطف انسانی هر فردی را تحت تأثیر قرار دهد و او را به چالش بکشد. به هر حال نویسنده در انجام مصاحبه در مقامی است که باید این خاطرات را لمس کند، به آنها نزدیک و از جزئیات وقایع چه تلخ باشد و چه شیرین آگاه شود. نمیخواهم بگویم که نویسنده خوب آن است که نه از تلخیهای خاطرات ناراحت شود و نه از شیرینیهایش خوشحال بلکه منظورم این است اگر میخواهیم خاطرهای را خوب بنویسیم، باید خوب گوش بدهیم و وقایع را خوب حس و درک کنیم. آنقدر وارد جزئیات شویم که انگار در متن واقعه هستیم و آن را از نزدیک میبینیم و لمس میکنیم. نکته این است که در کنار همه اینها، باید ناراحتی و خوشحالی خود را از آن واقعه تلخ یا شیرین کنترل کنیم نه سرکوب، مثل خاطره مرگ بچه حامد. حامد یک مرد سوری است که تیم پزشکی ایران به او کمک کرد پسرش در بیمارستان جنگی زیر آتش توپ و گلوله به دنیا بیاید. حامد اسمش را به رسم قدردانی از پزشک «احسان» گذاشت، ولی متأسفانه دو ماه بیشتر زنده نماند. شنیدن خبر فوت این بچه یکی از تلخترین لحظههای ثبت این خاطرات بود، آنقدر تلخ که با حذفش نگذاشتم مخاطبم هم آن تلخی را حس کند، آنقدر تلخ که دلم میخواست ضبط را خاموش و مصاحبه را قطع کنم و بنشینم برای آن بچه گریه کنم. اشک و گریه یک نویسنده که هم میخواهد حرفهای باشد و هم از عواطف انسانی برخوردار و هم اینکه، یک زن است بسیار چالشبرانگیز بود.
آقای جاویدی! سختترین لحظههای کار شما چگونه گذشت؛ وقایعی که اگر به سوریه برگردید، همچنان برای شما سخت و ناراحتکننده خواهد بود.
حقیقتاً من در این مسیر جز زیبایی ندیدم. چه در زمان انجام مأموریت و چه بعد از آن، علتش هم واگذار کردن کل امور به صاحب اصلی کار یعنی خود «خانم جان» بوده و است، لذا سختترین لحظات هم برایم طعمی شیرین داشت و دارد، اما دیدن رنج انسانهای بیگناه در شرایط جنگی همیشه سخت است و دیدن رنجی که ناشی از جهل باشد، بسیار سختتر است. دردهای جسمانی معمولاً قابل درمان هستند، اما درمان درد جهل به آسانی ممکن نیست. درمان دردی که موجب میشود برادر به روی برادر اسلحه بکشد، ساده نیست.
دیدن درد عدمبصیرت انسانها، بسیار دشوار است. این دردها را حاج قاسم و شهدای ما به خوبی درک کردند.
خانم عرفانیان! رسالت اصلی شما در نگارش این کتاب چه بود و مخاطب اصلی کتاب چه کسانی هستند؟
رسالت اصلی شاید به تصویر کشیدن یک صفحه از جنگ سوریه و حضور ایران در آن باشد؛ صفحهای که گوشهای از جریان فکری حاکم بر جبهه ما و جبهه مقابل را نشان میدهد. جریان فکری نه خاک است که با سیم خاردار محصور شود و نه آب است که با احداث سد، راهش بسته شود. جریان فکری هواست؛ هوایی که قابلیت انتشار آزاد را به همه جا دارد، پس باید مقابل جریان فکری داعش که پرچمش به خاک افتاده، جریان فکری حق را تقویت و کمک کنیم تا به گوش همه جهان برسد.
مخاطب اصلی هم نسلهای بعد از ما هستند. نسلهای امام ندیده، جنگ ندیده، داعش ندیده؛ نسلی که باید امانت تاریخی را به دستشان بدهیم. برای جلوگیری از تحریف تاریخ، ما باید قبل از دیگران، وقایع را روایت کنیم.
آقای جاویدی! شما در این کتاب سعی دارید بیشتر از یک جریان صحبت کنید نه صرفاً یک شخص و یک مصداق مشخص به نام دکتر احسان یا بیمارستانی به نام ابوکمال. این جریان چه ویژگیهایی دارد؟
اولاً خوشحالم که مخاطب پس از خواندن کتاب ذهنش صرفاً معطوف به دکتر احسان نمیشود بلکه شناختی از یک جریان و یک ایدئولوژی به دست میآورد؛ جریانی که مدافعان حرم را پرورش میدهد و آنان را آماده نبرد میکند؛ همان جریانی که در کتاب از آن به عنوان خط فکری حاج قاسم یاد میشود؛ همان جریانی که به گفته رهبر معظم انقلاب، مکتب سلیمانی نام گرفته است؛ مکتبی که حتی در دل جنگ حاضر نیست رنج خانواده دشمن وحشی خودش را هم ببیند و دستور میدهد برایشان بیمارستان احداث کنید و به آنها خدمات درمانی ارائه دهید.
خانم عرفانیان! برای اینکه خواننده از مطالعه کتاب خسته نشود و فصلفصل آن، این کشش و جاذبه را داشته باشد تا کتاب را به پایان برساند، چه شیوهای را در پیش گرفتید؟
خاطرات دکتر منحصربهفرد و به اندازه کافی پرکشش بود، فقط نیاز داشت سیر روایات به صورت منظم و هدفمند تدوین شود تا برای مخاطب خواندنیتر شود. به تعبیر حضرت آقا همان طلای خام بود که من به عنوان نویسنده باید مثل زرگر پرداخت میکردم تا جلوه بیشتری پیدا کند؛ پرداختهایی مثل شخصیتپردازی، فضاسازی، مستندنگاری، برشهای زمانی، تعلیقهای خلاقانه و از همه مهمتر واقعنگاری. واقعنگاری باعث میشود اشک و لبخند در طول خواندن کتاب، کنار هم باشند مثل دو همسایه دیوار به دیوار.
آقای جاویدی! چطور شد در میان مشغلههای روزانه، خاطراتتان را ضبط کردید، به عبارتی با خودتان مصاحبه کردید؟ کاری که به گفته خانم عرفانیان بسیار در تألیف کتاب کمکش کرده است.
از لحظهای که با من تماس گرفته شد تا برای اعزام آماده شوم، انگار یک صدایی در وجودم دائم زمزمه میکرد که برای موضوع یا مأموریت خاصی طلبیده شدهام، لذا از لحاظ روحی خودم را کاملاً آماده کردم، هر چند هرگز فکر نمیکردم با چنین موضوعی روبهرو شوم. لحظهای که مأموریت ایجاد بیمارستان زنان و زایمان در سوریه به من ابلاغ شد متوجه خاص بودن مأموریتم شدم، البته باید عرض کنم هر عزیز دیگری هم جای من بود قطعاً توقع میرفت دست به کار شود و به نحوی آن لحظات را ثبت کند تا همه جهان بداند، در روزهایی که دشمن بیرحم، سر از بدن مجاهدان ما جدا میکرد، پیروان اسلام حقیقی در مقابل خانواده آنها چگونه رفتار کردند. در آن شرایط جنگی وضعیت زنان باردار که تعدادشان هم زیاد بود، باعث شد ساخت بیمارستان زنان و زایمان در دستور کار قرار بگیرد. جالب است بدانید که این بیمارستان با تجهیزاتی که از سولههای داعش به دست آمد و با کمک پزشکان و متخصصان زن که از حلب و دمشق آمده بودند، ساخته شد.
اگر به عقب برگردید، باز نویسنده میشود؟
هم نویسنده میشود هم نوشتن را زودتر شروع میکند.
آقای جاویدی اگر به عقب برگردد باز برای
مدافع حرمشدن بیتابی میکند؟
خدا را شاکرم که با این سؤال اشک در چشمم جمع شد؛ اشکی که از یادآوری آن روزها نشئت میگیرد. خدا میداند که چقدر التماس کردیم و چه سختیهایی کشیدیم و چقدر توسل کردیم تا باب جهاد هر چند برای مدت کوتاه به رویمان باز شد، بله با همان اشتیاق آمادهام، با کوله بسته و لباس نبرد آماده.
ما گریزهایی از روضه را در بدنه کار شاهدیم که حال خوبی به مخاطب میدهد. خانم عرفانیان چه شد که تصمیم به استفاده از این گریزها گرفتید؟
من گریزها را در کار نیاوردم، گریزها خودشان حضور داشتند، من فقط اجازه جولان دادم. روضهها و اشکهایش بخشی از شخصیت راوی است. اگر قرار بر خاطرهنگاری و ضبط و ثبت تاریخ شفاهی است، باید نگاه جامع داشته باشیم. نه تنها نمیتوان خاطرات را به سبک گزینشی مکتوب کرد بلکه ابعاد شخصیتی راوی را هم نمیتوان گزینش کرد و برش زد. راوی کتاب هم پرستار است با همه فکرهای یک تجربیخوانده خون و زخم دیده. هم نظامی است با همه ویژگیهای فردی و برونفردی یک فرد نظامی مثل نظم و کتوم بودن.
هم پدر است با تمام دلتنگیهایش برای خانواده و هم مداح است با تمام رقیقالقلب شدنها و توسلهایش.
آقای جاویدی نهایت آرزویتان برای این کتاب دستیافتنیشده یا هنوز خیر؟ منظورم مثلاً اتفاق خوبی است که بعد از انتشار این کتاب منتظر افتادنش باشید.
قطعاً بله، من به غایت آرزوهایم در نگارش این کتاب رسیدم، شاید برخی بعضی اتفاقات را لازم بدانند برای تکامل یک کتاب، اما من نگاه متفاوتی دارم، آن هم اتمام مأموریتم است. من وظیفه داشتم با تمام سختیها این کار را به انجام برسانم و الان خیلی خوشحالم که این اتفاق افتاده، سایر اتفاقات از دست من خارج است، تا اینجای کار وظیفه ما بود قویاً معتقدم صاحب کار خودش بهترین ریل را در بهترین زمان جلوی راه کتابش قرار خواهد داد.
خانم عرفانیان نگارش کتاب «همسایههای خانم جان» چه مدتی زمان برد؟
متن پیشنویسی که راوی روز اول کار مقابلم گذاشتند، خب خیلی سرعت کار را بالا برد، چون حداقل پنج جلسه مصاحبه لازم است برای رسیدن به یک پلن کلی از خاطرات و دیدن شروع و پایان و میانه کار. خب این متن کار آن پلن کلی و آن پنج جلسه مصاحبه را برای من انجام داد. از طرفی کار در شرایطی شروع شد که نه من وقت آزادی برای کش آمدنش داشتم نه راوی. این بود که کمیت و کیفیت مصاحبهها را بردیم بالا تا زودتر به نتیجه برسیم.
آقای جاویدی وقتی اقدام به مکتوب کردن خاطراتتان کردید، فکر میکردید نتیجه این شود و زودتر از آنچه فکرش را کنید به انتشار برسد؟
بله. الحمدلله آن نتیجهای که فکرش را کردم، حاصل شد.
مطلب و سؤالی که به نظرتان باید میگفتیم و اشاره میکردیم و از قلم افتاد بفرمایید.
عرفانیان: این کار و همه ساعتهایی که برایش وقت گذاشتم. این کار و همه دوندگیهایی که برایش داشتم. این کار با همه تلخیها و شیرینیهایش که حین کار خسته و خوشحالم میکرد، تحفه ناچیزی است پیشکش به ساحت دختر ابوتراب. این دنیا زیر سایه خانم جان و آن دنیا همسایه دیوار به دیوارش باشید.
جاویدی: لازم میدانم یادی کنم از همه عزیزانی که در این مسیر زحمات خالصانهای کشیدند، مخصوصاً از استادان، پزشکان و پرستاران شجاع مجموعه بهداری که کمتر از آنها یاد میشود و فقط خدا میداند که این عزیزان چه فداکاریهایی کردند. تفاوت ویژهای که بچههای بهداری با سایر عزیزان داشتند این بود که همزمان هم در عرصه خطر و هم در عرصه امدادرسانی به همرزمان و مردم بیگناه سوریه جهاد میکردند و بارها ما شاهد بودیم که حتی به مجروحان داعشی هم با جان و دل خدمات میدادند.
از مجموعه فخیم روزنامه جوان بابت توجه به کتاب «همسایههای خانم جان» تشکر میکنم و از خدا میخواهم به زودی زیارت خانم جان را روزیتان کند.
سایر اخبار این روزنامه
هممیهن و اعتماد پمپ بنزین بیبیسی!
جاسوسه انگلیس پیش از اغتشاشات به ایران آمد!
جاسوسه انگلیس پیش از اغتشاشات به ایران آمد!
بازگشت طراح اغتشاشات به صحنه
حناق!
انزوای اغتشاشگران با بیاعتنایی از سوی مردم
السودانی برای روزهای سخت آماده باشد
تحمل رنج خانواده دشمن را نیز ندارد
نتیجه طلایی ۳ سال تلاش بیوقفه
تولد قدرت در هوافضای سپاه بر تولید آن غلبه دارد
بازداشت تبعه آلمانی در اغتشاش دیروز اردبیل