روزنامه جوان
1401/07/25
نجات جوان اغتشاشگر مسئولیت همگانی است
«جوانان و نوجوانان بخش مهمی از بدنه اغتشاشات اخیر را تشکیل میدهند.» هر چند در کنار این خبر، تأکید میشود که تعداد این جوانان و نوجوانان نسبت به تعداد کلی این نسل در کشور، بسیار کم است ولی همین تعداد کم نیز موجبشده تا بررسی واقعیات جوانان و نوجوانانی که این روزها به تبع نامگذاری غربیها نسل زد (Z) نامیده میشوند، مخصوصاً در مورد بخشی از آنها که به اغتشاشات اخیر کشیده شدهاند، مورد توجه قرار گیرد. پیوستگی با رسانههای اجتماعی، روحیه پرسشگری و جسارت زیاد و تأثیرپذیری بسیار از گروه همسالان از جمله موضوعاتی است که با افزایش وابستگی این نسل به گوشیهای همراه در نتیجه دو سال تعطیلی کرونایی مدارس در کنار شرایط سخت اقتصادی خانوادهها، دروغپردازی رسانههای بیگانه و کمکاریهای موجود در حوزههای تربیتی مخصوصاً در آموزشوپرورش به عنوان دلایلی که موجب جذب این نسل به سمت اغتشاشات شده مورد ارزیابی قرار گرفتهاست. در عین حال این موارد، همه موضوعات تأثیرگذار بر این نسل به نظر نمیرسد. برای بررسی بیشتر واقعیات این نسل به سراغ نصرالله منصوری، روانشناس رفتیم و در گفتگو با وی زوایای بیشتر آسیبشناسی رفتار را با این نسل بررسی کردهایم. نسل زد چه خصوصیات و مقتضیاتی دارد؟ چگونه باید با او رفتار میکردیم و چگونه با او رفتار کردهایم؟ رفتار افراد چه جوان و چه پیر، نشئت گرفته از پنج عامل تعیینکننده است که شامل فرهنگ، طبقه اجتماعی، آموزشوپرورش، خانواده و گروه همسالان است. دو عامل آن مخصوصاً به گروه زد مربوط میشود. یکی از این عوامل آموزشوپرورش است و عامل دیگر خانواده است. البته گروه همسالان را هم میتوانیم اضافه کنیم. حال در شرایطی که دوره جوانی دوره خاصی است که فرد حالت هیجانات خاص خودش را دارد، در این سالها از توجه به تربیت این نسل و کلا به داد آنها رسیدن غفلت کردیم. بگذارید از خانوادهها شروع کنیم؛ آنها چه وظیفهای در خصوص این نسل داشته و دارند؟ در مورد خانوادهها من میبینم که بعضی پدر و مادرها اطلاعات ندارند و بعضی اطلاعات هم دارند، ولی نمیخواهند همراهی کنند و به پسر یا دختری که در سن نوجوانی است میگویند من جلوی پدرم پایم را دراز نمیکردم یا جلوتر از مادرم راه نمیرفتم. البته که اینها ارزشهایی اخلاقی است، منتها همه اینها را نمیتوان جمع کرد و به این بچه تحمیل کرد. با توجه به اینکه الان نوجوان و جوان با این شبکههای مجازی و اطلاعات وسیعی که از شهر، کشور و دنیا به دست میآورد، طبیعتاً خیلی به سادگی زیربار بعضی از حرفهای تاریخ مصرف گذشته نخواهد رفت. در خانواده چنانچه با این نسل به درستی میتوانستیم رفتار کنیم یا الان هم رفتار شود، تأثیرگذار خواهد بود، چون در عین حال که جوان میخواهد خود را نشان دهد، در عین حال خیلی هم دلرحم و دلنازک است و خیلی از آنها نیز زود تحتتأثیر قرار میگیرند و حرفهای خوب را میگیرند. وظیفه آموزشوپرورش در خصوص این نسل چه بوده است؟ هر چند در آموزشوپرورش، آموزش میدهیم و بچه برای نمره بیشتر گرفتن تلاش میکند، اما پرورش به خوبی اتفاق نیفتادهاست. حتی خود قرآن هم میگوید «یزکیهم و یعلمهم کتاب و الحکمه» در اینجا منظور از تزکیه یعنی تربیت، رب یعنی تربیتکننده؛ خداوند مربی کل عالم است. بنابراین آموزشی که داریم میدهیم نیز نباید یک بعدی باشد. اگر شما میخواهید دکتر و مهندس شوید، نباید از پرورش غافل بمانید. پرورش و تزکیه این است که این جوان در این شرایط سنی و این گروه زد، توسط ما پرورش پیدا میکند. یعنی باید تربیت را به رفتار ببینند. نلسون ماندلا میگوید چهره زیبا بعد از مدتی عادی میشود، اما رفتار زیبا میماند. رفتار باید زیبا باشد، یعنی این نوجوان و جوان از پدر و مادرش تربیت مییابد. وقتی پدر به بچهاش میگوید دروغ نگو، ولی از طرف دیگر میبیند که خود پدر دروغ میگوید یا در مدرسه میبیند معلم و استاد به گونهای صحبت میکنند، ولی به قول حافظ، چون به خلوت میروند، آن کار دیگر میکنند، از رفتار آنها تأثیر میگیرد. از طرفی میبینیم در بعضی از کشورها حقوق معلم از حقوق بسیاری از مقامات دولتی هم بالاتر است. چون پایه را اینها باید بسازند. وقتی معلم ما در مدرسه دغدغه اجارهخانه و معیشت دارد، هر چقدر هم دل بسوزاند، فکرش گرو جای دیگر است و دغدغه دارد این معیشت روزانه را چگونه به سامان برساند، بنابراین خیلی خوب نمیتواند از آموزش و به خصوص در پرورش پیشقدم باشد و بتواند بچههای ما را خوب پرورش دهد. گروه همسالان چه مقدار در رفتار نوجوانان تأثیر داشته است؟ همسالان انواع و اقسامی دارند. بعضی از آنها خیلی با تربیت هستند و بعضی از آنها نیز واقعاً بیتربیت هستند. میبینند وقتی حرف میزنند حرف زشت و نامربوط میزنند، فحش میدهند و ناسزا میگویند و خب اینها نیز تأثیر خود را بر یکدیگر دارند. حضور بخش از این نسل زد را در اغتشاشات اخیر شاهد بودیم، دلیل رفتار خشن این افراد را چه میدانید؟ تعدادی از افراد این بخش در اغتشاشات شرکت کردهبودند که البته آمار آنها را من نمیدانم، ولی اینها نیز خواستههایی دارند و از درون خانوادهها تا وقتی به اجتماع برسند، این خواستهها پوشش و به نیازهای آنها پاسخ داده نشدهاست. در نتیجه احساس میکنند، دیده نمیشوند. به قول جامعهشناسها منشأ تنهایی و ترس میتواند فشار اجتماعی باشد. البته میگویند فشارها به سه گروه تقسیم میشود، فشار بدنی یعنی کتک و شکنجه، فشار روانی یعنی تحقیر و تقبیح و فشار اقتصادی یعنی محرومیتهای مالی و مقامی. فشار بدنی که جامعهشناس میگوید هنوز هم علیه برخی از بچهها وجود دارد، من بعضی از مواقع به والدین میگویم این پسر الان ۲۵ سالش است برای چه به او سیلی میزنی؟ تازه مورد فشار روانی خیلی بدتر هم هست. انسان چنانچه تحقیر شود، تبدیل به آدمی میشود که زنده است، ولی دیگر زندگی نمیکند. ما در روانشناسی یک سؤالی داریم به این عنوان که مقام آدم بالاتر است یا انسان و نتیجه میگیریم که انسان مقامش بالاتر است و میگوییم یکی از نشانههای آن نیز این است که آدمها زنده هستند، ولی انسانها زندگی میکنند. مثلاً ما خیلی از افراد را میبینیم که وقتی بعد از سلام احوالپرسی میگوییم حالتان چگونه است، میگویند «ای زنده هستیم» یعنی واقعاً دارد نشان میدهد که من زندگی نمیکنم، چون شرایط زندگی برای من فراهم نیست. وقتی این نوجوانها یا جوانها پا به سن بلوغ میگذارند، شرایط بلوغشان وضعیت و پروسهای است که اگر درک نشود، واقعاً سر از ناکجاآباد در میآورد. در اینجاست که ما میگوییم تقویت اعتماد به نفس را در جوانان باید جزو برنامهها قرار دهیم. اول باید بگوییم که اعتماد به نفس اصلاً چیست؟ الان در جامعه این دو لفظ را همه استفاده میکنند، ولی غالباً در یکی به افراط افتادهاند و معنای آن را نیز به خوبی نمیدانند، ما یک عزتنفس داریم و یک اعتماد به نفس. اعتماد به نفس یک چیز اکتسابی است. من نگاه میکنم، شما یک کار خوب انجام میدهید و خوشم میآید و یاد میگیرم و انجام میدهم. ما باید دنبال عزتنفس باشیم. عزتنفس آن چیزی است که با ما متولد شدهاست. انسان اگر عزتنفس داشتهباشد تواضع دارد. انسان اگر عزتنفس داشتهباشد، سخاوتمند است. انسان اگر عزتنفس داشتهباشد، نسبت به همنوع خودش ناراحت و نگران است، اما در اعتماد به نفس فقط تلاش میکند خودش را از این ورطه خارج کند. مسئله دوم این است که باید دلیل اعتماد به نفس را برای جوانان بشکافیم و بگوییم اعتماد به نفس چیست. نقش والدین در اینجا خیلی مهم میشود. میبینید که در خانه بعضی از پدران هنوز وقتی فرزند ۲۰ ساله صحبت میکند به او میگویند تو ساکت باش، خفه شو، تو نباید از این حرفها بزنی. در حالی که پیامبر ما فرمودند با بچههای خودتان با کرامت برخورد کنید و به آنها احسان و خوبی کنید. در روانشناسی میگویند جوانان خود را تحسین کنید و اگر کار خوبی انجام دادند، این را پررنگ کنید و به دیگران نشان دهید. یکی دیگر از مشکلات ما این است که در تمام روابط خانوادگی حتی میان زن و شوهر با یکدیگر یا والدین با فرزندان سراغ مقایسه میرویم. این مقایسه بسیار ویرانگر است، ما ۱۰ تا ویروس کلامی در روانشناسی داریم که موجب تخریب روابط میشود که عبارتند از نصیحت تکراری، تذکر مداوم، سرزنش، منت گذاشتن و پنجمین مورد مقایسه است؛ این جوانی که الان گروه زد را تشکیل دادهاست، وقتی با پدر و مادرش صحبت میکند به او میگویند برو پسر خالهات را ببین تو اصلاً بچه شدی آبروی ما را بردهای، ببین پسر خالهات چه نمرههایی گرفته، ببین چگونه لباسهایش را جمع میکند! بله آموزش خوب است، ولی روانشناسی میگوید شما باید غیرمستقیم آموزش دهید، نباید کسی را در برابر این بچه بتراشید و تندیس او را بگذارید و بگویید به این نگاه کن. مورد ششمی که روانشناسی تأکید دارد، این است که اگر میخواهید از جوانان خودتان انتقاد کنید، به نحوی باشد که شخصیت و هویت آن را زیر سؤال نبرید. مورد هفتم تشویق به فعالیتهای فوق برنامه است؛ اگر چنانچه غیر از درس خودت این کار را انجام دهی، من هم این کار را انجام میدهم. بعضی از مواقع من مراجعه کنندهای دارم که جوان یا نوجوان ۲۰ سال یا این حدود است. والدین این فرد به او گفتهاند، فعلاً موبایل بیموبایل، این جوان میگوید الان بچههای کوچک هم موبایل دارند و با آن بازی میکنند! شما دارید این بچه را عقدهای بار میآورید. مثلاً با این همه محدودیتها میخواهید چه کنید؟ اگر انسان درست تربیت نشدهباشد، محدود هم باشد در همان مخفیگاه کار خودش را میکند و اگر به درستی تربیت شده باشد، میان یک لشکر مشکلدار هم به مشکل برنمیخورد. ما باید به جوان روحیه قوی را آموزش دهیم. به او بگوییم تو از طرف خدا برای این هدف خلق شدهای؛ شما اینگونه هستی، خداوند شما را برای این خلق کردهاست. امامحسین فرموده شما آزاد آفریده شدید، یادتان باشد بنده کسی نباشید. نهمین مورد این است که باید از افراد حرفهای کمک گرفت و مورد دهم هم این است که باید حامی نوجوان خود بود. در این چارچوبی که ترسیم کردید، رفتار برخی از دختران که مثلاً روسریهای خود را برمیدارند، چگونه ارزیابی میکنید؟ تعدادی از دخترها را در خیابانها میبینم که روسریها را برداشتهاند و فکر میکنند به تمام آمال و آرزوی خود رسیدهاند. خوشحالی آنها مانند بچه کوچکی است که به او آبنبات میدهید. در حالی که اینها اصلاً قیمت خودشان را نمیدانند. آقای نیکی جملهای دارد که میگوید سعی کنید بها پیدا کنید. انسان چیزی را که ارزان به دست میآورد، ارزان هم از دست میدهد. برخی از دختران برای مشاوره قبل از ازدواج پیش من میآیند که افسردگی شدید دارند. میبینیم که این فرد هیچ قیمتی برای خودش قائل نیست، ولو اینکه جنس مخالف میآید به راحتی سر او کلاه میگذارد، پول هم میگیرد و بعد از اینکه اذیتهای خودش را کرد، میگذارد و میرود. به نظر من باید در خانواده، رسانه، آموزشوپرورش و ... به این افراد بپردازند. رسانه آنگونه که باید به میدان نیامده که با این افراد یک گفتگوهایی داشته باشد. به هرجهت باید اینها بروند یک جایی حرفهای خودشان را بزنند و تخلیه هیجانی داشته باشند، چون بعضی از مواقع این هیجانات کار دست آنها میدهد و سراغ خودکشی یا کارهای دیگر میروند. در میان خانواده نقش مادران را چه مقدار در تربیت این نسل مهم میدانید؟ پروفسور حسابی شاگرد اینشتین بودهاست. آدم وقتی بررسی میکند تأثیر برخورد مادر بزرگوار ایشان در زندگی وی را میبیند. به قول ژان ژاک روسو که میگوید من وقتی انسانی را میبینم که اوج گرفته یا سقوط کرده نگاه کردهام که در دامن چه مادری تربیت یافتهاست. بعضی از این افرادی که ازدواج میکنند من نگران هستم که این فرد برای چه میخواهد مادر شود؟ مادر شدن این فرد خودش ضرر دارد! مادرها و پدرها برخی عوامل مؤثر برای تعلیم و تربیت هستند. در این میان حتی امکان دارد خود فرد سواد زیادی نیز نداشته باشد و کارهای خدماتی معمولی هم انجام دهد، ولی در تربیت بچههای خود موفق است. در مجموع باید با نسل زد چگونه رفتار کنیم؟ باید جمیع این عوامل را در نظر بگیریم. منتها بعضی از جوانان وقتی با من صحبت میکنند حرفهایی که میزنند، خلاف است. من دقیقاً به این حرفها گوش میدهم. وقتی جوان از خلافها و کارهای ضداخلاقش میگوید بعد به من میگوید آقای دکتر آیا حالا نظر شما درباره من عوض شد؟ من میگویم نه عزیزم برای چه عوض شود؟ من خدا نیستم، همه ما پایه اشتباهمان یکی است، ولی شکلهای آن فرق میکند. باید به هم کمک کنیم و با هم کنار بیاییم. این بچه هم یکسری مشکلات دارد. بعضی از جوانان والدینی دارند که دست و بالشان بستهاست. جوان میخواهد برود یک ساندویچ با همکلاسی خودش بخورد پول ندارد. همه هم که ایمان سلمان فارسی را ندارند. این چهار روز بعد به فساد کشیده میشود و دستش کج میشود. درباره اینها حکومت، مردم، آموزشوپرورش، آموزش عالی و کلاً همگی مسئول هستیم. قرآن میگوید همه ما در برابر هم مسئول هستیم و اگر کاری را بتوانیم باید انجام دهیم و اگر انجام ندهیم از انسانیت محروم هستیم. باید جمیع این عوامل را مدنظر قرار دهیم و با نجات این جوانان و نوجونان واقعاً یک باقیاتالصالحات از خود بهجا بگذاریم. قرآن میگوید اگر یک نفر را زنده کنید، یعنی دستش را بگیرد و او را بالا بیاورید مثل این است که کل عالم را زنده کردهاید و اگر یک مظلوم بیگناهی را هم بکشید، مانند این است که کل جمعیت کرهزمین را از بین بردهاید.