روزنامه ایران
1401/07/26
زمانی برای التیام درد
«ما آرزو میکنیم قربانی تازهای در انجمن را نزند، شاید تنها انجمنی در کشور باشیم که دلمان نمیخواهد عضو جدیدی داشته باشیم. اما همین الان 17 نفر از کسانی که تا به حال پایشان به انجمن نرسیده بود، برای ویزیت آمدهاند.» محسن مرتضوی، قربانی اسیدپاشی و عضو هیأت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی اینها را در روزی میگوید که 17 قربانی جدید از شهرهای مختلف کشور برای ویزیت و تعیینوقت جراحی به محل این انجمن مراجعه کردهاند. انجمن پیش از این بیش از صد قربانی دیگر را هم در سراسر کشور شناسایی کرده است. زمانی قربانیها بیشتر زن بودند اما حالا تعداد مردان قربانی هم کم نیست، مثل پسری که چند سال پیش طعمه اسیدپاشی نامزد و همدستش شده یا پسر جوانی که پدرزنش به سر تا پایش اسید پاشیده است. قربانیها دور تا دور نشستهاند و منتظرند تا نوبت معاینهشان برسد. یکی صورتش را بسته، دیگری دستش را باندپیچی کرده و یکی هم عینک دودی به چشم زده. اسید رحم ندارد، میسوزاند و میبرد...ترانه بنی یعقوب
گزارشنویس
«ما آرزو میکنیم قربانی تازهای در انجمن را نزند، شاید تنها انجمنی در کشور باشیم که دلمان نمیخواهد عضو جدیدی داشته باشیم. اما همین الان 17 نفر از کسانی که تا به حال پایشان به انجمن نرسیده بود، برای ویزیت آمدهاند.» محسن مرتضوی، قربانی اسیدپاشی و عضو هیأت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی اینها را در روزی میگوید که 17 قربانی جدید از شهرهای مختلف کشور برای ویزیت و تعیینوقت جراحی به محل این انجمن مراجعه کردهاند. انجمن پیش از این بیش از صد قربانی دیگر را هم در سراسر کشور شناسایی کرده است. زمانی قربانیها بیشتر زن بودند اما الآن تعداد مردان قربانی هم کم نیست، مثل پسری که چند سال پیش طعمه اسیدپاشی نامزد و همدستش شده یا پسر جوانی که پدرزنش به سر تا پایش اسید پاشیده. قربانیها دور تا دور نشستهاند و منتظرند تا نوبت معاینهشان برسد. یکی صورتش را بسته، دیگری دستش را باندپیچی کرده و یکی هم عینک دودی به چشم زده. اسید رحم ندارد، میسوزاند و میبرد... این معاینههای پزشکی بهصورت منظم و رایگان در انجمن انجام میشود و بسیاری از قربانیها بر همین اساس نوبت جراحی میگیرند.
گلجان تاجیک 39 ساله، اهل کشور افغانستان یکی از قربانیان اسیدپاشی است که برای اولین بار به انجمن آمده است. گلجان و بهاره دختر11 سالهاش قربانی اسیدپاشی شوهرش شدهاند. شوهر 70 ساله روی صورتشان اسید پاشید و بعد هم ناپدید شد. او اصرار داشت گلجان و بچههایش را با زور به افغانستان برگرداند، چون معتقد بود طالبان سر کار آمده و حالا دیگر وقت بازگشت به وطن است، اما گلجان که 20 سال در ایران زندگی کرده، مخالفت میکند. شوهرش هیچوقت به او کمک خرجی نداده بود و او طی سالها توانسته بود در شهریار کرج برای خودش کارهای موقت دست و پا کند؛ از کار کردن در باغ و مزرعه و چیدن میوه و سبزی تا کار کردن در خانه مردم. او میدانست بازگشت به افغانستان بعد از 20 سال جز آوارگی، دربهدری و بیپولی برای خودش و فرزندانش سودی ندارد، اما این حرفها به گوش شوهرش خوش نیامد. دخترش بهاره هم از اسیدپاشی پدر در امان نماند و بخشی از صورت و دستانش آسیب دید. از اردیبهشت سال گذشته گلجان به فکر دوا و درمان افتاد اما ازکارافتادگی و بدون بیمه درمان خیلی سخت است و حالا به کمک انجمن و خیران دل بسته است: «باور کن دفعه اول که بیمارستان بودم مرخصم نمیکردند، چون پول نداشتم هزینه بیمارستان را بدهم. شوهرم هم کلاً گم شد، هرچند همان موقع هم پولی به ما نمیداد.»
برادران گلجان او را وقتی که 15 ساله بوده در هرات به مردی شوهر دادند که 30 سال از خودش بزرگتر بود: «زن و بچه اولش را هم ول کرد و خرجی نمیداد، من را هم این جور بدبخت و بیچاره کرد. همیشه میگفت باید برگردیم افغانستان. روز اسیدپاشی یکمرتبه رفتارش خوب شده بود. اصلاً دعوا نمیکرد، برخلاف همیشه یک میلیون پول به من داد و برای خانه گوشت خرید. گفتم این مرد چقدر خوب شده. آن شب زود خوابیدم، فکر کنم قرص خواب به من خورانده بود چون نسبت به روزهای دیگر خیلی زود خوابیدم تا اینکه یکباره احساس کردم سوختم. اول فکر کردم توی آتش هستم و دارم میسوزم که دیدم او بالای سرم ایستاده. لباس پوشیده بود و کفش هم پایش بود و داشت اسید روی سینهام میریخت، برای همین قلبم آسیب دید. از خیریه پول گرفتم برای درمان و تا میتوانستم قرض کردم. الان هم غروب به غروب دو بدهکار دم خانه ایستادهاند.»
داستان صیاد نورعلی به قول خودش با همه فرق دارد؛ از کوهدشت لرستان آمده و بارها تأکید میکند قربانی که میگویند درست خود خود او را میگویند. نورعلی روز چهارشنبهسوری قربانی اسیدپاشی دخترخاله و همدستش شد: «میخواستیم عروسی کنیم. درست سه روز قبل از عروسی با نامزدم یعنی دخترخالهام خرید میکردم که یک پسری رویم اسید پاشید و فرار کرد. عمداً روز چهارشنبهسوری را انتخاب کرده بودند که به چیزی شک نکنم. من هم واقعاً فکر میکردم طرف دیوانه یا الکلی بوده که این بلا را سرم آورده، اما 19 روز بعد از اسیدپاشی پلیس فهمید که جریان از چه قرار است. بعد از این ماجرا نکاح را فسخ کردم.اگر همان اول به من گفته بود کس دیگری را میخواهد، خودم کنار میکشیدم و هیچکدام از این اتفاقها نمیافتاد.»
بینایی یکی از چشمهای صیاد در این حادثه از دست رفته و صورتش هم کاملاً سوخته. بهقول خودش هر بلایی سرش میآمد از این اتفاق بهتر بود چون خلاصی از این مشکلات ممکن نیست. نه تنها در پنج سالی که از ماجرای اسیدپاشیاش میگذرد یک روز کار نکرده بلکه مدام در به در مطب این پزشک و آن پزشک بوده است: «البته پیگیر پروندهام هم بودهام. من روستا زندگی میکنم ولی این اتفاقی که در شهر برایم افتاد، بدترین کار ممکن در حق یک فرد است. من هرگز فکر نمیکردم چنین اتفاقی برایم بیفتد و اگر پلیس دوربینها را چک نمیکرد هیچوقت باورم نمیشد کسی به عمد چنین بلایی به سرم آورده است.»
اعضای یک خانواده پیش یکدیگر نشستهاند؛ داماد خانواده، مادر زن و پسر خانوادهای که قربانی اسیدپاشی پدرزن، شوهر و پدر شدهاند. یک ماجرای باورنکردنی. محسن شکری، داماد خانواده بیش از بقیه آسیب دیده و حالا که یک سال و پنج ماه از حادثه میگذرد نیمی از بدنش گوشت اضافه آورده: «پدرزنم دست بزن داشت. بعد از آخرین دعوا، مادرزنم را از خانه بیرون انداخته بود. چند روز بعد که مادرزنم را بردم از خانه لباس بردارد، ناگهان حمله کرد و روی همه ما اسید پاشید. مادرخانم و برادر خانمم هم توی ماشین بودند. با من مشکل خاصی نداشت. هیچوقت فکر نمیکردم چنین کاری کند.» محسن بعد از این حادثه کارش را از دست داد. او یک تکنیسین برق موفق با درآمد خوب بود اما بعد از حادثه هست و نیستش بر باد رفت و میلیونها تومان خرج درمان کرد و همچنان هم باید بارها و بارها جراحی شود.
رضا محمدی، پسر خانواده کمتر از بقیه آسیب دیده چون موقع اسیدپاشی چند لایه لباس تنش بوده. اورژانس تا به محل حادثه آنها رسید با سطل دو لیتری آب شستوشویشان داد؛ مفیدترین کار در همان لحظات اول برای از بین بردن اسید و کمک به آسیب کمتر.
ناهید مرادی زن خانواده میگوید این مرد همه سالهای زندگیاش بداخلاق بوده و دست بزن داشته اما او به خاطر آبرو و دو بچهاش تحمل میکرده و آخرین بار که کتک بدی خورده با پسرش به خانه دخترش رفته است تا مدتی پیش او بمانند: «همیشه با همه ما رفتار خشنی داشت و بداخلاقی میکرد. اگر میگفت حرف نزنید، ما نباید حرف میزدیم. من از اسیدپاشی بدتر هم از او دیده بودم. جوری میزد که کارم به بیمارستان میکشید.»
سمانه و دوستش میمنت هم که از مشهد آمدهاند قربانی هووی سمانه شدهاند: «من دلم برای این خانم یعنی الناز هوویم میسوخت چون چند باری ازدواج ناموفق داشت. کاری هم به کارش نداشتم. یک روز با من توی خیابان قرار گذاشت و با همدستی یک مرد روی من اسید پاشید. من که جیغ زدم و روی زمین افتادم، دوستم میمنت جیغ زد و کمک خواست به همین خاطرروی دوستم هم اسید پاشید. مدام چند روز قبل از حادثه به من زنگ میزد بیا میخواهم با تو حرف بزنم و از شوهرت جدا شوم. خلاصه با ترفند من را به خیابان کشاند.» زندگی میمنت دوست سمانه هم بعد از حادثه از هم پاشید و شوهرش برای این همراهی و آسیب جدی رهایش کرد و سمانه هم از شوهرش علی جدا شد. حالا اسیدپاش و همدستش در زندان هستند.
17 قربانی اسیدپاشی که هرکدام به نوعی قربانی کینهتوزی و انتقام هستند اینجا گرد آمدهاند تا معاینه پزشکی شوند.4 نفر آنها از جمله محسن داماد خانوادهای که توسط پدرزنش آسیب جدی دیده در فهرست جراحی ضروری قرار میگیرند. اعضای انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی امیدوارند، قربانی تازهای در انجمنشان را نزند.
سایر اخبار این روزنامه
استقبال بهارستان از معرفی صولت مرتضوی
امروز، تشییع پیکر شهید مدافع امنیت در لرستان
پرسشگری دهه هشتادیها فرصت است
حمایت از آشوب ها در سند جدید امنیت ملی امریکا
کییف زیر آتش پهپادها
بازی دو سر برد ایران با سوآپ انرژی روسیه
۱۰۰ فیلم در انتظار آغاز رقابت
«رأی بازها» در مزارع فشافویه
غیبت از خدمت بخاطر خرید خدمت
سهم 30 درصدی زنان از اشتغال ایجاد شده در تابستان
حقابه، مرهمی بر زخم تالابها
زمانی برای التیام درد
خشک کردن میوه
تمرین عبور از ارس