سوژه كلبي مشرب

 پاسخ به نقد سايت مشرق‌نيوز به يادداشت محمدرضا تاجيك با عنوان تحليلگران ارگانيك و خشونت تحليلي
وب‌سايت مشرق‌نيوز در تاريخ ۲۴ مهر ۱۴۰۱ در يادداشتي با تيتر «استاد دانشجويان فحاش شريف كه بود» پاسخي عجولانه و از سر ناآگاهي به يادداشت دكتر محمدرضا تاجيك با عنوان «تحليلگران ارگانيك و خشونت تحليلي» منتشر شده در تاريخ ۲۳ مهر ۱۴۰۱ در روزنامه اعتماد و وب‌سايت اعتماد آنلاين داده است. يادداشت منتشر شده در وب‌سايت مشرق نيوز كه بدون نام نگارنده است، حاوي چنان خطاهاي فاحشي در درك مطلب و متعاقبا تحليل برآمده از آن است كه به سختي مي‌توان قبول كرد كه چنين كج‌فهمي صرفا ناشي از عدم آشنايي مطلق نگارنده بي‌نام آن مطلب از واژگان اين حوزه باشد، بلكه آنچه بيش از هر چيز در آن نوشته نمايان است، اصرار بر تحليل‌هاي مبتني بر توهمات و خيالات ذهني است يا چنانكه دكتر تاجيك در همان يادداشت موضوع بحث اشاره مي‌كند چنين تحليل‌هايي گويي «شيشه‌اي كبود پيش چشمانش نهاده و هر بي‌رنگي را اسير رنگ خود مي‌كند. فهمي محصور و معيوب دارد. نگاهش به غرض و مرض آلوده است. چشم‌هايش خانه خيال است. با علم و آگاهي و مسووليت قرين نيست». طنز تلخ ماجرا اينجاست كه يادداشت دكتر تاجيك از خشونت تحليلي سخن مي‌گويد و آن را بيش و پيش از آنكه محصول واقعيت‌ها بداند، محصول فانتزي‌هايي مي‌داند كه ابتدا به آنان مي‌آموزند به چه ميل كنند و چگونه بر اساس ميل‌شان واقعيت‌ها را بنگرند، بفهمند و تحليل كنند و از قضا مطلبي كه قرار است نقدي بر آن باشد خود مثالي عيني مي‌شود بر اين‌گونه خشونت تحليلي. 
دكتر تاجيك در اين ياددشت از كلبي مشربي (تحليلي-تجويزي) سخن مي‌گويد كه در فضاي نظري ژيژك اصطلاحي است آشنا و البته اين نخستين‌بار نيست كه تاجيك از سوژه كلبي مشرب سخن مي‌گويد، او بيش از اين نيز در مطالب متعددي به توضيح آن پرداخته است. در بيان ژيژك كلبي مشربي (cynicism) اصطلاحي است در برابر تعريف ماركسيستي كلاسيك از آگاهي كاذب.سوژه كلبي مشرب، سوژه‌اي است كه اسير آگاهي كاذبfalse) consciousness) نيست، اتفاقا اسير آگاهي است يعني مي‌داند اما انجام مي‌دهد. ژيژك در كتاب «ابژه متعالي ايدئولوژي» ذيل عنوان «كلبي مشربي به مثابه ايدئولوژي» ابتدايي‌ترين تعريف از ايدئولوژي را بيان مشهور ماركس در سرمايه مي‌داند كه مي‌گويد: «آنها نمي‌دانند ولي انجام مي‌دهند»، اما ژيژك بلافاصله و با طرح اين سوال كه آيا اين تعريف كلاسيك از ايدئولوژي به مثابه آگاهي كاذب در دنياي امروز نيز صدق مي‌كند؟ اين تعريف را به چالش مي‌كشد و با استناد به كتاب «نقد عقل كلبي» پيتر اسلوتردايك، از سوژه كلبي مشرب سخن به ميان مي‌آورد. ژيژك معتقد است در دنياي امروز حالت غالب ايدئولوژي، كلبي مشربي است.بنابراين او برخلاف ماركس معتقد است: آنها (سوژه كلبي‌مشرب) خيلي خوب مي‌دانند كه چه كار مي‌كنند ولي با اين حال آن كار را انجام مي‌دهند، كاملا مي‌دانند كه درك و دريافت‌شان از واقعيت تحريف شده است، اما همچنان به آن كذب اصرار مي‌ورزند و آن را رد نمي‌كنند. ژيژك از اين سوژه به سوژه كلبي مشرب تعبير مي‌كند.
بدين‌ ترتيب ژيژك اين سوال را پيش مي‌كشد كه اگر يك منتقد ايدئولوژي نتواند به سوژه درون ايدئولوژي توضيح دهد كه به بي‌راهه مي‌رود، (چراكه سوژه كلبي مشرب پيشاپيش از اين امر آگاه است) پس چگونه مي‌تواند كاري از پيش ببرد؟ يا به عبارتي در اين تعريف، توهم ايدئولوژِيك در كجا قرار دارد در «دانستن» يا در «انجام دادن»؟ در بادي امر به نظر مي‌رسد كه پاسخ اين پرسش آن است كه ايدئولوژي در جانب آن چيزي قرار دارد كه افراد مي‌دانند يا به بيان صحيح‌تر نمي‌دانند، يعني افراد نمي‌دانند چه كاري انجام مي‌دهند، اما ژيژك معتقد است كه افراد در اعمال خود ايدئولوژيك هستند نه در نظريه خود.توهم ايدئولوژيك در آن چيزي نهفته است كه انجام مي‌شود، نه آن چيزي كه فكر مي‌شود، آنها مي‌دانند كه كارشان رفتن به دنبال يك توهم است، در فعاليت‌هاي خود مي‌دانند كه سرسپرده يك توهم هستند، اما هنوز آن را انجام مي‌دهند. كلبي مشربي موضع مستقيم بي‌اخلاقي نيست، بلكه بيشتر شبيه اخلاقي است كه در خدمت بي‌اخلاقي قرار گرفته است - الگوي عقل كلبي اين‌گونه است كه درستكاري را به عنوان عالي‌ترين شكل بي‌صداقتي، اخلاق را به عنوان عالي‌ترين شكل هرز‌گي و حقيقت را به عنوان موثرترين شكل دروغ درك مي‌كند.
اگرچه آدورنو بيان مي‌كند كه ايدئولوژي نظامي است كه ادعاي حقيقت دارد - يعني فقط يك دروغ نيست، بلكه دروغي است كه به عنوان حقيقت تجربه مي‌شود، دروغي كه وانمود مي‌كند كه جدي گرفته مي‌شود، اما ژيژك معتقد است ايدئولوژي توتاليتر ديگر حتي اين ادعا را ندارد و نويسندگانش ديگر قرار نيست آن را جدي بگيرند - جايگاه آن فقط ابزاري براي دستكاري است، صرفا بيروني و ابزاري. حاكميت آن نه با ارزش واقعي‌اش، بلكه با خشونت ساده برون ايدئولوژيك و وعده سود تضمين مي‌شود. در چنين زمينه‌اي است كه تاجيك از «كلبي مشربي تحليلي-تجويزي» سخن مي‌گويد كه در آن «تحليلگر عالمانه و عامدانه از تحليل، حربه‌اي براي قلع و قمع كردن واقعيت‌ها و حقيقت‌ها مي‌سازد و جنگ منظرها و نظرها برپا مي‌كند و واقعيت‌ها را موضوع و مشمول «ور نم نهادن»(1) تحليلي/تحريفي خود مي‌كند، يعني انبوه انبوه واقعيت‌ها را مي‌كشد، زير خاك مي‌نهد و روي خاك آنان گل و رياحين مي‌روياند».  با توضيحات مختصري كه از سوژه كلبي مشرب در دستگاه نظري ژيژك داده شد، نگاهي بيندازيم به آنچه وب‌سايت مشرق بيان كرده است: 


٭«و اما كلبي مسلكي يا همان انتساب تحليلگران منصف به سگ‌مسلكان و كلبيون كه تاجيك آن را رواداري كرده است...كلبيون يا سگ‌مسلكان در تاريخ به افرادي گفته مي‌شود كه از عقلانيت بهره چنداني ندارند، ول مي‌گردند، دچار خشونت كلامي هستند و دايما از مردم ايراد مي‌گيرند.»
٭«در اين باره نيز ما اولا قضاوت را بر عهده مردم و مخاطبان محترم مي‌گذاريم كه آنها كه پرچم سوختند، آنها كه در دانشگاه شريف تحت عنوان دانشجو دشنام ركيك دادند و آنها كه به ديگران خطاب «سگ‌مسلكي» دادند دچار خشونت كلامي هستند يا تحليلگراني كه معتقدند آشوب‌هاي اخير كار دشمن است؟!» 
٭«اكنون آيا طبيعي نيست كه تاجيك، عصباني از آنها كه در عرصه «جهاد تبيين» در مقابل آشوب و فرماندهان آن ايستاده‌اند؛ عبارت كلبي‌مسلكي و انتساب به سگان را روا بدارد؟»
٭ «ما در پايان اين كنايه را هم خطاب به آقاي تاجيك مطرح مي‌كنيم كه وقتي استاد به مخالفانش بگويد «كلبي مشرب»؛ بالطبع دانشجو هم اهل فحش و دشنام‌هاي ركيك مي‌شود ولو حتي اگر شريف باشد...»
شايد هيچ راه ساده‌تري براي انتقال مفهوم «كلبي مشربي تحليلي-تجويزي» وجود نداشت جز آنكه دست بر قضا و بلافاصله بعد از انتشار آن يادداشت (تحليلگران ارگانيك و خشونت تحليلي)، نقدي سراسر ساخته خيالات به عنوان مثالي روشن براي آن سر برآورد. همين عملي كه به‌رغم وقوف بر كذب بودن آن ادامه مي‌يابد كه توهم ايدئولوژيك را بر مي‌سازد. به بيان ژيژك آنچه در اينجا از نظر نگارنده آن نقد دور مانده، نه واقعيت وضعيت، بلكه توهمي است كه آن را مي‌سازد. اينجاست كه ژيژك از ساخت هويت و انتخاب‌هاي سياسي بر اساس فانتزي‌هاي ايدئولوژيك برآمده از ناخودآگاه و نه واقعيت سخن مي‌گويد و آن را توضيح بسياري از انتخاب‌هاي غيرعقلاني (در اينجا تحليل‌هاي غيرعقلاني) مي‌داند.
پاورقي
ور نم نهادن آن است كه شخصي را بكشند و در زير خاك پنهان كنند و بر بالاي او گل و رياحين برويانند.