زنگ خطر عبور مردم از جریان‌های سیاسی نادیده گرفته شد

آرمان ملی- احسان انصاری: اعتراضات اخیر چه پیامدهایی خواهد داشت؟ راهکار برون رفت از این مسائل چیست؟ «آرمان ملی» برای پاسخ به این سوالات با دکتر غلامرضا انصاری، عضو سابق شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاح‌طلب گفت‌وگو کرده است. انصاری معتقد است: «امروز صحبت از اصلاح امور و همراه کردن جامعه و به خصوص نسل جوان که به اطلاعات آزاد و دانش روز دسترسی دارد کار آسانی نیست. این در حالی است که بیمار ما نیز مدت‌هاست از مرز خطر عبور کرده است. با این وجود هنوز هم دیر نیست و اگر دلسوزان مُلک و ملت به دنبال عبور از این مشکلات هستند باید یک رویکرد تحول‌گرایانه را در دستور کار خود قرار بدهند. مسئولان جامعه باید در یک اقدام شجاعانه به صورت رسمی اعلام کنند که صدای اعتراض مردم شنیده شده است و مسئولان به دنبال اصلاح کارکرد ناقص نحوه مدیریت جامعه هستند.» در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید. مهم‌ترين دلايل اعتراضات اخير در کشور را در چه مسائلي مي‌دانيد؟ چرا شرايط به شکلي رقم خورد که برخي در خيابان حضور پيدا کردند؟
نشنيدن حرف‌ها به جايي رسيده که بخشي از مطالبات جنبه تکراري پيدا کرده است. نظام سياسي يک کشور را مي‌توان به يک بدن تشبيه کرد. بدن هر انسان داراي پنج نوع حواس است که اين حواس به انسان کمک مي‌کند با محيط پيرامون خود ارتباط برقرار کند و نيازهاي خود را مرتفع کند. اين حواس به انسان کمک مي‌کند که در صورت مواجهه با خطر با عقل و درايتي که در بدن انسان وجود دارد خود را از خطر دور کند و جان خود را مصون نگه دارد. اين وضعيت در جامعه نيز وجود دارد و يک نظام سياسي نيز داراي سازمان‌ها و نهادهاي مرتبطي است که کارکرد حواس پنج گانه را براي بدن انسان دارد. اگر نظام سياسي از سازمان‌ها و نهادهاي مرتبط با خود به خوبي استفاده کند مي‌تواند در شرايطي که با چالش و بحران مواجه شد تصميم عاقلانه و مدبرانه را اتخاذ کند. هنگامي که يکي از حواس بدن انسان دچار مشکل شود و يا ميکروبي وارد بدن انسان شود خود را به شکل تب نشان مي‌دهد. تب بدن انسان نيز تا زماني که زير40 درجه باشد مي‌توان با يک تب بر و يا يک مُسکن نسبت به قطع آن اقدام کرد. با اين وجود هنگامي که عقل و حواس پنج گانه وجود تب را در بدن انسان تشخيص ندهد انسان دچار هذيان‌گويي مي‌شود و کلمات و جملاتي را به کار مي‌برد که طبيعي به نظر نمي‌رسد. در چنين زماني درمان بيماري به مرحله حاد خود مي‌رسد. هنگامي که بدن انسان بيمار دچار بيماري حاد مي‌شود نيازمند يک طبيب حاذق است که براي بيماري راه حل پيدا کند وگرنه بيماري که مي‌شد با يک تب بر و مُسکن مشکلش حل شود و بهبود پيدا کند بيماري شدت پيدا مي‌کند. اين مثال مصداق شرايط امروز جامعه ماست و در شرايط کنوني ميزان تب جامعه بالاي40 درجه شده است. در چنين شرايطي هم برخي سخنان و شعارهايي که اعتراض کنندگان مطرح مي‌کنند طبيعي نيست و هم بخشي از اظهاراتي که برخي مسئولان عنوان مي‌کنند. در چنين شرايطي طبيب حاذق بايد متناسب با وضعيت بيمار نسخه لازم را ارائه کند.
مراحل شکل گيري اين بيماري در جامعه ما به چه صورت بوده است؟
در مرحله نخست جامعه مخالفت خود را با برخي سياست‌ها در دوم خرداد سال76 بروز و ظهور داد. دولتي که در دوم خرداد شکل گرفت با توجه به پشتوانه عظيم مردمي که در اختيار داشت و گرايش جدي نخبگان به اصلاح امور اصلاحات مهمي را در بخش‌هاي مختلف جامعه به وجود آورد. با اين وجود جرياني که در دو دهه گذشته روز به روز حاکميت خود را در جامعه پررنگ‌تر کرده تلاش کرد دولت اصلاحات به نتيجه نرسد و برنامه‌هايش شکست بخورد. کار به جايي رسيد که رئيس دولت اصلاحات به صراحت عنوان کرد که اين جريان هر9 روز براي دولت بحران ايجاد مي‌کنند و از همه ابزارهايي که در اختيار دارند استفاده مي‌کنند که اهداف دولت محقق نشود. دومين آلارمي که نشان دهنده بالا رفتن تب در جامعه بود در سال84 و88 بروز و ظهور پيدا کرد. در اين برهه زماني جرياني در کشور وجود داشت که به دنبال يکدست کردن حاکميت بودند. با اين وجود مردم با حضور خود به دنبال اصلاح امور بودند. آلارم بعدي در انتخابات سال92 به وجود آمد و زماني که در يک فضاي سرد انتخاباتي کساني که مي‌توانستند شرايط را تغيير بدهند به دلايل مختلف رد صلاحيت شدند. نمونه بارز اين افراد مرحوم آيت‌ا... هاشمي بود که با حضور موثري که در انتخابات داشت شرايط را تغيير داد اما در نهايت توسط شوراي نگهبان رد صلاحيت شد. در چنين شرايطي نخبگان و دلسوزان به صورت عقلايي تصميم گرفتند و همه آنها روي آقاي روحاني اجماع کردند. اين در حالي بود که در آن مقطع زماني آقاي روحاني در درون جامعه پايگاه راي بالايي نداشت و حمايت نخبگان و دلسوزان جامعه بود که سبب پيروزي ايشان در انتخابات رياست ‌جمهوري شد. نکته قابل تأمل اين بود که برخي اين زنگ خطر را نيز ناديده گرفتند تا کار به سال96 و98 و اعتراضات خياباني کشيده شود.


آيا کساني که اين زنگ خطر را ناديده گرفتند از پيامدهاي آن اطلاع نداشتند؟
در سال96 مخالفان دولت روحاني با راه‌اندازي کارناوال‌هايي در خيابان‌ها که از مشهد آغاز شده بود گمان مي‌کردند که مي‌توانند دولت را تحت فشار قرار بدهند. نکته مهم در اين زمينه اين بود که اقداماتي که اين گروه انجام دادند در نهايت به ضد خود تبديل شد و به شعارهاي هنجارشکنانه عليه ساختار سياسي تبديل شد. اتفاق مهمي که در اين مقطع زماني رخ داد که قابل تأمل است اين است که مردم در اين اعتراضات شعار«اصلاح‌طلب؛ اصولگرا ديگه تموم شد ماجرا» را سردادند. شعاري که شايد در ابتداي امر زياد مورد توجه قرار نگرفت اما خيلي زود پيامدهاي آن گريبان گير جامعه شد. اين اتفاق مانند عبور بدن بيمار از مرز40 درجه بود. اين اتفاق در حالي رخ داد که کسي اين زنگ خطر بزرگ را جدي نگرفت و فرداي پايان اعتراضات به فراموشي سپرده شد. اين آلارم نشان مي‌دهد که مردم از جريان‌هاي سياسي عبور کرده‌اند و ديگر نمي‌پذيرند که به نام اصلاح‌طلبي يا اصولگرايي اقداماتي که در جامعه صورت بگيرد که روي زندگي مردم تأثير مثبتي نداشته باشد. با اين اتفاق مرجعيت نخبگان به حداقل خود رسيد و اصلاح‌طلبان و اصولگرايان مصلحي که با اقدامات ناصحانه خود مي‌توانستند شرايط را بهتر کنند کارآيي خود را از دست داده‌اند. در چنين شرايطي طبيبي که تجربه و تخصص دارد و مي‌تواند بيمار را نجات بدهد دست و پاي خود را بسته مي‌بيند. طبيب حاذق امروز شرايط بيمار را مي‌بيند و اين صحنه را مشاهده مي‌کند که بيمار در تب است و چاره‌اي به جز نظاره کردن اين شرايط ندارد.
چرا معتقديد مرجعيت نخبگان از بين رفته است؟آيا نخبگان نبايد در شرايط سخت با تصميمات صحيح مسير حرکت جامعه را اصلاح کنند؟
امروز نخبگان هر دو جريان سياسي مانند طبيبي هستند که شاهد تب بيمار خود است. در شرايط کنوني مشکل سياستمداران کمبود علم و دانش نيست، بلکه مشکل دو راهي حفظ قدرت سياسي يا از دست دادن تدريجي قدرت سياسي است. نکته ديگر درباره آزادي است. آزادي به اين معنا نيست که هر مطلبي را بيان کنيم و پس از آن نيز آزادي پس از بيان داشته باشيم. مغز يک انسان سالم براي عملکرد صحيح نيازمند رهايي از ترس، قيمومت و ناخود بودگي است. از سوي ديگر بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که آزادي مادر همه ارزش هاست. آزادي يک مفهوم سياسي نيست و بلکه ريشه در وجود انسان دارد. انسان بودن و انسان شدن تنها در يک جامعه آزاد امکان پذير است. انسان تشنه نيازمند نوشيدن آب گوارا است. اينکه برخي عادت به نوشيدن کم آب دارند دليلي بر اين نيست که همه انسان‌هاي جامعه بايد مانند آنها رفتار کنند و رفتار نامتعارف آنها را تکرار کنند. امروز فقر، فساد، تملق و چاپلوسي به مرز خطرناکي رسيده است. امروز فردي که مسئول آموزش و پرورش کشور است عنوان مي‌کند دانش آموزاني که در اعتراضات اخير بازداشت شده‌اند به کانون اصلاح و تربيت فرستاده مي‌شوند تا آموزش‌هاي لازم به آنها داده شود و پس از مدتي آزاد مي‌شوند. در اينجا اين سوال مطرح مي‌شود که نظام آموزشي ما پس از چهار دهه به اندازه‌اي ناتوان است که نتوانسته آموزش‌هاي لازم را به دانش آموزان بدهد که آنها بايد در کانون اصلاح و تربيت که جاي افراد بزهکار است آموزش ببينند؟ اگر پاسخ به اين سوال مثبت است پس ما بايد همه مدارس کشور را تعطيل کنيم يا آنها را کانون اصلاح و تربيت کنيم. از سوي ديگر گشت ارشاد عنوان مي‌کند که افراد مسأله‌دار را به مراکز آموزشي مي‌فرستند تا نکات لازم به آنها آموزش داده شود. اين در حالي است که در طول سال هزينه‌هاي هنگفتي به سازمان‌ها و نهادهاي فرهنگي کشور داده مي‌شود تا مسائل فرهنگي را نهادينه کنند. هنگامي که اين نهادها پس از چهار دهه هنوز نتوانسته‌اند آموزش‌هاي فرهنگي لازم را به جوانان بدهند، چگونه مي‌توان در زماني کوتاه اين کار را انجام داد؟اين وضعيت درباره صداوسيما نيز وجود دارد و به‌رغم هزينه‌هاي هنگفتي که در دهه‌هاي اخير به اين سازمان داده شده اما اين سازمان هنوز نتوانسته در جذب مخاطبان خود موفق عمل کند به شکلي که برخي رسانه‌هاي خارج از کشور را دنبال مي‌کنند.
راهکار شما براي عبور از بحران کنوني کشور چيست؟
واقعيت اين است که امروز صحبت از اصلاح امور و همراه کردن جامعه و به خصوص نسل جوان که به اطلاعات آزاد و دانش روز دسترسي دارد کار آساني نيست. اين در حالي است که بيمار ما نيز مدت‌هاست از مرز خطر عبور کرده است. با اين وجود هنوز هم دير نيست و اگر دلسوزان مُلک و ملت به دنبال عبور از اين بحران هستند بايد يک رويکرد تحول‌گرايانه را در دستور کار خود قرار بدهند. مسئولان جامعه بايد در يک اقدام شجاعانه به صورت رسمي اعلام کنند که صداي اعتراض مردم شنيده شده است و مسئولان به دنبال اصلاح کارکرد ناقص نحوه مديريت جامعه هستند.