روزنامه جوان
1401/07/28
جمعآوری معتادان متجاهر هیچگاه تمام نمیشود!
سجاد آذری علیرضا زاکانی براساس وعدهای که از زمان آغاز به کار خود در شهردار تهران دادهبود، برنامه جمعآوری معتادان متجاهر تهران را آغاز کرد؛ پروژهای که هر چند دفعه اولش نیست، در این شهر انجام میشود، ولی اعضای شورای شهر و شهرداری تهران وعده دادهاند، تجربههای گذشته در رهاسازی دوباره این معتادان در شهر را تکرار نکنند. به منظور بررسی امکان وقوع این وعده و دلایل ناموفق بودن اقدامات قبلی در جلوگیری از بازگشت دوباره معتادان متجاهر به سطح شهر، به سراغ رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران رفتهایم. سیدحسن موسوی در گفتگو با «جوان» ضمن تشریح وضعیت فعلی اعتیاد در کشور و کارهای انجام شده، دلایل موفقیت و عدم موفقیت در این زمینه را تشریح کردهاست. وضعیت اعتیاد به موادمخدر در کشور چگونه است؟ ما در کشور با واقعیتی تلخ به نام اعتیاد مواجه هستیم که در کنار آن دو پدیده تأثیرگذار دیگر هم وجود دارد و موضوع اعتیاد را نمیشود بدون اینها تحلیل کرد. این دو موضوع فقر و رفاه و تأمین اجتماعی هستند که در کنار اعتیاد قرار میگیرند و این سه موضوع در تحلیل باید با هم مدنظر قرار بگیرند. براساس آماری که ستاد مبارزه با مواد مخدر در سال ۹۴ اعلام کرد ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار معتاد دائمی و با مصرفکنندگان تفننی حدود ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار میلیون معتاد داریم. البته من معتقدم آمار ما بیشتر از اینهاست، چون از سال ۹۴ تا الان کلی اتفاقات دیگر مانند سیل، زلزله و کرونا داشتیم. بحرانها معمولاً وضعیت مصرف موادمخدر را تشدید میکنند. در کنار این ما شاهد فقر و بیثباتی خانواده هم بودهایم. در مورد طلاق هم به ازای هر سه ازدواج یک طلاق در کشور اتفاق افتادهاست. موضوع اشتغال و بیکاری هم وضعیت خوبی ندارد. همه اینها موجب شده ما ظهور و بروز معتادان در خیابان، متکدیان و بیخانمانها را شاهد باشیم که قبلاً بیشتر مردانه بود و الان هر چند همچنان مردانه ولی تقریباً زنانی را هم داریم که وارد این وضعیت شدهاند. برای ساماندهی معتادان تا کنون چه اقداماتی انجام شدهاست؟ ما در ایران چند نوع اقدام در خصوص درمان معتادان انجام دادیم، مراکز بازپروری داشتیم که زیرنظر زندانها بودند، بعد مرکز بازپروری بهزیستی مسئولیت را برعهده گرفت. چند سالی این مراکز تعطیل شدند، بعد مراکز درمان سرپایی کار خود را شروع کرد، بعد از آن تقریباً از سال ۷۵ که خود ما هم جزو آنها بودیم، در پنج مرکز پایلوت این شیوه اجرا شد تا قانون عوض شود و قانون مبارزه با موادمخدر از سال ۷۶ عوض شد و بر این اساس دیگر معتادانی که برای درمان اقدام میکنند، مجرم نیستند؛ گذشت تا سال ۸۵ با ابلاغ سیاستهای کلی مبارزه با مواد مخدر توسط مقام معظم رهبری ابلاغ کردند ما برنامه کاهش آسیب را پذیرفتیم و در یکی از بندهای برنامه کاهش آسیب حتی به صراحت قید شد اگر نمیتوانید درمان را انجام دهید، مواد کمخطر را جایگزین کنید، در سال ۸۹ قانون بازنگری شد و در این قانون ما برنامه کاهش آسیب را به رسمیت شناختیم. اواخر دولت آقای احمدینژاد زمانی که آقای نجار وزیر کشور و دبیر کل ستاد مبارزه موادمخدر بود، در مقطعی تصمیم گرفته شد جمعآوری معتادان متجاهر در قالب ماده ۱۶ اجرا شود که من به شخصه مخالف بودم و حتی بعد از آن نیز که من در ستاد مبارزه با موادمخدر مسئولیت اداره کل را داشتم، با این فرمت مخالفت کردم، ولی تصمیم بر این بود کاری که از قبل شروع شد، تعطیل نشود، با این حال توسعه پیدا نکرد، دلیل آن نیز این بود که توسعه مراکز ماده ۱۶ مخالفان جدی داشت، اما هرازچندگاهی ما طرحهای جمعآوری داشتیم، مثلاً سال ۹۳ در شب عید ۳۰ کمپ ترک اعتیاد تهران با محوریت یک خیریه، جمعآوری معتادان متجاهر (که البته من به آنها معتادان خیابانی میگویم، چون همین متجاهر هم یک برچسب است)، طی چهار ماه انجام شد و بعد هم دوباره تعطیل شد. دلیل اینکه چندینبار جمعآوری معتادان متجاهر انجام شده و باز هم مجبور هستیم این کار را انجام دهیم، چیست؟ هرازچندگاهی ما شاهد میل به جمعآوری معتادان هستیم، خاطرتان هست چندبار تا به حال معتادان دروازه غار را جمع کردهاند؟ و باز هم تکرار میشود، دلیلش این بود که پروژههایی از این دست قطعاً منجر به توانمندسازی نمیشود، در شرایط عادی اگر فرد معتاد برای ترک اقدام کند ۸۰ درصد دوباره باز میگردد، حالا در شرایطی که موادمخدر نیز صنعتی شده به مراتب این میزان بازگشت کمتر هم میشود. افراد معتاد در شرایط عادی اگر همه امکانات باشد و برای درمان بیایند فقط ۲۰ درصد ممکن است پاک بمانند، ولی بقیه دوباره درگیر چرخه اعتیاد میشوند، حال وضعیت در مورد معتادان متجاهر به مراتب بدتر است. من یاد دارم در سال اولی که شروع کردم و در سیستان بودیم، ۲ درصد بازگشت نداشتیم، آن ۲ درصد را هم شاید ما شناسایی نکردهباشیم، چون کسی که معتاد خیابانی میشود، شرایط سختی را تحمل میکند، حمایت خانوادگی ندارد و به قول خودشان اِند اعتیاد شدهاند، مخلوط و همه جوره مصرف دارند و همه نوع برنامههای ترک را تجربه کردهاند، بنابراین به راحتی ما نمیتوانیم ادعا کنیم که میتوانیم اینها را درمان کنیم. اکثر این معتادان مراحل مختلف درمان را تجربه کردهاند، تجربههای شکست خورده زیادی دارند، حمایت خانوادگی ندارند، خیلی از اینها فاقد مهارتهایی هستند که بخواهند به زندگی بازگردند و حتی فاقد انگیزه هستند، در کنار اینها بیماریهای مختلفی نیز دارند، در این وضعیت استدلال این است که مردم انتظار دارند معتادان از کف خیابان جمع شود، این استدلال از یک زاویه قابلتأمل است، اما راهش چیست؟ آیا باید بیاییم مراکز جمعآوری معتادان ایجاد کنیم؟ در شهرداری تهران از زمانی که آقای زاکانی آمد از همان ابتدا گفت میخواهم در خصوص جمعآوری معتادان کار کنم و قرار بود ۵ هزار ظرفیت ایجاد کند که شنبه هفته پیش این ظرفیت تکمیل و تحویل شد، ولی سؤال اصلی اینجاست که ما تا چند هزار نفر را میخواهیم جمع کنیم؟ چون وقتی که جمع میکنیم باید فرد را نگه داریم، اتفاقی در حوزه توانمندسازی برای این افراد نمیافتد که بگوییم این همه امکانات، نیروی انسانی و هزینه موجب شد اینها درمان شوند، البته از این زاویه میتوان نگاه کرد که در خیابان نیستند و در مرکز هستند. این کار نگهداری است، هر چند یک مراقبت بهداشتی هم میشوند، ولی توانمندسازی اتفاق نمیافتد، بعد از یک مدتی هم رسوب خواهند کرد و این تجربه را ما بارها و بارها داشتهایم؛ امکان خروج اینها از مرکز وجود ندارد، چون اینها شرایط حضور در بیرون از مرکز را پیدا نمیکنند، هستند تا زمانی که فوت کنند؛ باید همینطور پشتسر هم مرکز جدید بزنید و تا آخر عمر از اینها نگهداری کنید. هر کدام از این افراد چه مقدار هزینه دارند؟ بستگی دارد هر سال هزینهها را اعلام میکنند، در مراکز ترک اعتیاد ماهانه از ۳ تا ۵ میلیون بسته به نوع کمپ برای هر فرد هزینه پیشبینی میشود، ولی در مورد معتادان متجاهر بیشتر است، چون هزینههای آنها بیشتر است و این هزینهای است که محصول آن توانمندسازی و بازگشت افراد به جامعه نیست، اما یک اقدامی است که موجب میشود مطمئن باشیم فرد در خیابان فوت نمیشود، یک سرپناه، تغذیه و بهداشتی هم دارد، ولی این افراد میمانند. ما همین تجربه را در مورد مرکز شفق قبلی داشتیم که یک هزینه زیادی را روی دوش دولت میگذاشت و هر سال هم به آن اضافه میشود، ولی با این استراتژی هر سال مجبورید مراکز خود را افزایش دهید. خب چه کنیم اجازه دهیم این افراد همینطور در خیابانها رها باشند؟ بهترین تجربه مربوط به سال ۹۳ با کمک کمپهای ماده ۱۵ بود که با یک تغییر کوچک در برنامههای آنها انجام شد، ۳۰ عدد کمپ آمدند با محوریت تولد دوباره، یک برنامه تخصصی مددکاری اجتماعی را به عنوان محور کار قرار دادند و مددکاران اجتماعی بیشتری را هم گرفتند کمی کمپها را از کمپهای ماده ۱۵ متفاوتتر کردند، تمرکز بیشتری روی افراد گذاشتند و در قالب مدیریت مورد به تمام اشکال ممکن، افراد را حمایت کردند، حتی در برخی از موارد توانستند خانواده افراد را پیدا کنند؛ افراد را تحویل خانواده دادند، درمان اولیه آنها و سپس پیگیری بعد از ترخیص نیز انجام شد. در مورد معتادانی که خانوادهای ندارند یا خانواده نمیخواهند آنها را بپذیرند چه؟ در مورد آنها نیز زدن کمپهای این شکلی راهحل نیست، یک بخشی را ما داریم اینها باید در محلات محل استقرارشان در مراکز دولتی یا غیردولتی خدمات روزانه بگیرند، یک تعداد کمی هم میمانند که ممکن است به دلیل بیماری یا ویژگیهایی که دارند، نیازمند نگهداری بلندمدتتر داشتهباشند، ولی نگرانی این است که ما هر سال تعداد مراکز نگهداری اینها را بیشتر میکنیم، یعنی هرسال داریم بار مالی دولت را بیشتر میکنیم. مراکز جدید میزنیم، سال بعد مجبوریم ۵ هزار تا مرکز جدید بزنیم، سال بعد نیز دوباره ۵ هزار تای دیگر، ما همین تجربه را سالهای ۷۷- ۷۶ در مورد تنفروشان در مرکز شفق سابق داشتیم، واقعیت این است آن مراکز هیچ کارایی به جز نگهداری افراد نداشت. انصافاً آقای زاکانی از روزی که آمدند، پایه کار است و گفت من میخواهم کار کنم، هر امکاناتی را که دارم هم پای کار میآورم، ولی مسیری که داریم میرویم، مسیر آزموده قبلی است و مسیر بازپروری نیست، مگر اینکه بگویید برای ما بازتوانی مهم نیست، فقط میخواهم این افراد در خیابان نباشند، مثل همین گرماخانههایی که در شهرداری تهران راه افتاد و الان سامانسرا شدهاست، کارکردشان این است که کارتنخواب در خیابان نبینیم و اتفاقاً این کارکرد را به درستی انجام داد، قبلاً روزی چند نفر در خیابانها میمردند، ولی از روزی که این سامانسراها راه افتاد، دیگر ما فوتی اینگونه در خیابان نداشتیم. در مورد اعتیاد یک بار دیگر مسئولان باید بنشینند و سیاستهای این حوزه را بازنگری کنند، از طرفی انتظار توانمندسازی نیز ایجاد نکنند، مثلاً بگویند ما قرار است سالانه تعداد مراکز نگهداری معتادان خیابانی را ۱۰ هزار یا ۵ هزار تا اضافه کنیم، ولی این مراکز نگهداری است؛ این استراتژی میتواند در این مقطع مورد قبول قرار گیرد یا نه ولی اینکه فکر کنیم با این شیوه اعتیاد تمام میشود، خطای استراتژیک است. خود شهرداری تهران بیشترین تجربه زیستی در زمینه متکدیان و بیخانمانها را دارد، اگر به خود آنها مراجعه کنید، میبینید چه مقدار برنامههای اینگونه را اجرا کرده و شاهد بودهاند که فرد چندین سال هم در این مراکز ماندهاست، اتفاقی که در مورد این گروههایی که الان مدنظر ما هست نیز اتفاق خواهد افتاد، یعنی شهردار بعدی ممکن است یا این طرح را متوقف کند یا حتی گاهی مواقع در را باز کند و به این افراد بگوید به خیابانها بازگردند. پروژه ورود شهرداری در زمینه آسیبها سابقه طولانی دارد، از زمانی که آقای ارکانی، معاون اجتماعی بود، شروع شد زمان آقای زند مقداری فروکش کرد، در زمان دکتر قالیباف شدت پیدا کرد و بعد از آن هم تعطیل نشد تا دوره آقای دکتر زاکانی که دوباره توسعه پیدا کردهاست. الان چه دیدگاهی در مورد معتاد وجود دارد، او بیمار است یا مجرم؟ قانون میگوید مجرم است، مگر کسانی که برای درمان اقدام کنند منتها ما در سیاستهای کلی حوزه موادمخدر ضمن پذیرفتن کاهش آسیب به صراحت پذیرفتیم که اگر به دلیلی فردی درمان نمیشود مواد کمخطر را جایگزین مواد پرخطر کنیم و به استناد همین تغییر در سیاستهای کلی بود که قانون سال ۸۹ تصویب شد. چه مقدار این قانون اجرا میشود و در صورت اجرای کامل چه مقدار میتواند آسیبها را در این حوزه کاهش دهد؟ ما الان از نظر قانونی محدودیتهای جدی نداریم، سیاستهای کلی به ما اجازه داد حتی مواد کمخطر را ارائه کنیم، یعنی مثلاً بسته به شرایط فرد، به معتادی که شیشه مصرف میکند متادون بدهیم، این مسئله در پروتکلهای مربوط به ماده ۱۵ نیز آمدهاست؛ زمانی که این پروتکل نهایی میشد، من هم مدیر کل آسیبهای وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی بودم. البته در مورد همه نمیتوانید یک الگو داشته باشید، هر فردی یک ویژگی دارد و بسته به ویژگی فرد است که شما میتوانید نوع مداخلاتی را که درمان یا کاهش آسیب نیاز دارند، تحلیل میکنید، چون واقعاً هر معتادی برای خودش منحصر به فرد است. با این نگرش، نوع رفتار با هر فرد معتاد سلیقهای نمیشود؟ یک تیم باید در این خصوص تصمیم بگیرد و فقط یک نفر نیست، برای درمان پزشک و روانپزشک تصمیم میگیرند، برای خدمات روانی روانشناسها و برای خدمات اجتماعی مددکارها تصمیم میگیرند و طبیعتاً تفاوتهای فردی در درمان و مداخله حتماً باید لحاظ شود، حتی اگر دو برادر باشند و با هم در چنین شرایطی باشند، الزاماً نمیشود یک برنامه به آنها داد. در پروژه سال ۹۳ در قالب مدیریت مورد به همین شکل عمل کرده بودند و برای هر فرد برنامه ویژه آن فرد نوشته شدهبود. با وجود همه این موارد، باید به این موضوع توجه کنیم ما همیشه با معتاد سروکار خواهیم داشت و رفتن به سمت مراکز شبانهروزی که فراگیری هم داشتهباشد، بعد از مدتی کار را به جایی میرساند که باید تعداد مراکز را به شدت افزایش دهید و بار مالی که امروز دارد ممکن است موجب شود این شهردار بگوید من هستم و سال بعد شهردار بعدی بگوید من نیستم و دوباره این وضعیت را در کشور شاهد باشیم. پیشنهاد من این است همه ذینفعان و افرادی که تجربهای را در این حوزه دارند یکبار جمع شوند و با نگاه کارشناسی و نگاه سیاسی یا امنیتی همه دادهها را روی میز بریزند، بگویند ما این تجربه را انجام دادیم، این قانون، این آمار و این سامانه را داریم وضعیت فعلی نیز اینگونه است، نیم نگاه ما به آینده هم این را میگوید اگر الان قرار باشد تصمیم بگیریم چه بازنگری باید در مورد برنامهها و ساختار انجام دهیم؟ سیاستها الان متعلق به حدود ۱۶ سال پیش است و اکنون نیاز به بازنگری جدی در این حوزه داریم در این شرایط هر چند داشتن معتاد اتفاق خوبی نیست، ولی بالاخره همین اتفاق، تجربه زیستی خوبی است که در تولید این حوزه کمک میکند تا به سمت برنامههای بومی محلهمحور متناسب با زیستبوم ایران برویم.
سایر اخبار این روزنامه
۴۰ سال است وعده فروپاشی دوماهه میدهند!
آقای امریکا! لطفاً در بیزینس با سلبریتیها لیبرال باش!
آشوبها واکنشی به تصاعد قدرت جهانی ایران
تلاش شرکتهای اسرائیلی برای نفوذ در کشاورزی ایران
«الناز» صخره دشمنان را زیر پا گذاشت
مربی خارجی برای نتیجهگرایی یا آیندهنگری
مخالفت انتخاباتی با برجام
جمعآوری معتادان متجاهر هیچگاه تمام نمیشود!
سخنگوی دولت در علامه ماجراهایی داشت!
زنگ جشنواره فیلم کوتاه تهران به رغم ضد انقلاب به صدا درآمد
مجلس «کار» را به مرتضوی سپرد