«سند چشم‌انداز» از ابتدا غیرواقع‌بینانه بود

آرمان‌امروز : «چشم‌انداز 20 ساله» برنامه‌اي بود که در سال 1394 نوشته شود تا با اجرايي‌کردن برنامه‌هاي پيش‌بيني شده، ايران در سال 1404 به قدرت اول منطقه و در حوزه اقتصادي تبديل شود. همچنين در اين سند راهبردي، برنامه‌هايي در حوزه‌هاي سياسي، فرهنگي، علمي و اجتماعي گنجانده شده بود. با اين حال مي‌توان گفت،  به‌طور ملموسي آنچه هم‌‌اکنون در بخش‌هاي مختلف جاري و ساري است، با هدف‌هايي است که 11 سال پيش تدوين شده بودند، فاصله زيادي دارد و از آنجايي که فقط 3 سال تا تاريخ تعيين‌شده مانده است، بايد گفت در به‌سرانجام رساندن ، چشم‌انداز 20 ساله توفيقي حاصل نشده است تا چرايي مغفول ماندن برنامه‌اي که قرار بود، کشور و در نتيجه مردم را به آرامش برساند، چيست و بي‌توجهي به کدام الزام‌ها اجازه پيشرفت پيش‌بيني شده را سلب کرد.
حسين‌کنعاني‌مقدم، فعال سياسي اصولگرا که در جلسات تدوين سند چشم‌انداز 20 ساله حضور داشت، در گفت‌وگو با «آرمان‌امروز» با گفتن اينکه « هر برنامه‌ريزي‌اي بايد بر اساس واقعيت‌هاي موجود باشند و ببيينيم، توان و تجربه کافي براي رسيدن به قله‌هاي تعريف شده را داريم يا خير؟» به بررسي علت‌هاي ناکامي در اين برنامه مهم ملي پرداخته است.
ذهنيت غالب اين است که چشمانداز 20 ساله به نتيجه نرسيده است. چرايي اين ناکامي را در چه چيزي ميبينيد؟
خودِ من در زماني که چشم‌انداز نوشته مي‌شد،‌ در مجمع تشخيص حضور داشتم. مشکل اصلي اين بود، در آن زمان تصورمان اين بود که دنيا متوقف مي‌ماند و ما مي‌توانيم با اجراي برنامه‌هايي، به کشورهاي پيشرفته دنيا برسيم. يعني از اين غافل بوديم که دنيا با سرعت بالايي پيشرفت را تجربه مي‌کند و نمي‌دانستيم نمي‌ايستند از آنها عبورکنيم. دقيقا به‌همين دليل ما نتوانستيم به هدف‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي‌ که در سند چشم‌انداز مدنظرمان بود برسيم.


در کنار «پيشرفت ديگران» ميتوانيم بگوييم مشکلات ساختاريمان هم مانعي براي توسعه بودند؟
بله. وقتي ساختاري معيوب داريم، اگر بهترين برنامه نوشته شود و بهترين چشم‌انداز ترسيم شود، بازهم نمي‌توانيم کاري به پيش ببريم. در واقع ساختارهاي موجود در ايران پاسخگوي ماموريت به سرانجام رساندن چشم‌انداز 20 ساله نبودند و اگر اصلاح را جدي نگيريم، دوباره درجا خواهيم زد. البته بازهم تکرار مي‌کنم، آنچه در سند چشم‌انداز آمده بود، رويايي و آرزو بود. در واقع آن موقع که چشم‌انداز نوشته شد، متناسب با شرايط وقت، تصور بر اين بود که ما بتوانيم با سرعت به اهداف تعيين‌شده برسيم. شايد هم در خيلي از موارد هدف‌گذاري کوتاه‌مدت بود و در درازمدت مي‌خواستيم به نتيجه برسيم. در آن روزها من توصيه کردم که برنامه توسعه براي هر کشوري قطعا همه‌جانبه، پايدار و شامل همه رکن‌هاي آن کشور ‌شود. اما اينکه فکر کنيم با يک چشم‌انداز مي‌توانيم برنامه توسعه ارائه کنيم، قطعا غلط و با واقع‌بيني در تضاد است. در کل بايد گفت، در حالي به چشم‌انداز اميد داشتيم که ساختار کشور ما در آن روزها ساختار معيوبي داشت و اکنون هم عيب‌هاي زيادي در ساختار تصميم‌گيري،‌ اجرايي و اداري کشور داريم. يعني وقتي با فساد، اختلاس، ناکارآمدي و ... مواجه مي‌شويم، طبيعي است که نتوانيم مشکلات‌مان را رفع کنيم و توسعه را به دست بياوريم.
همچنين بايد به اعمال سليقه‌هاي روساي‌جمهوري در مقاطع مختلف اشاره کرد. به‌عنوان مثال احمدي‌نژاد ادعاي جلوزدن از چشم‌انداز را داشت و يکي ديگر مي‌گفت، امکان ندارد به هدف برسيم. در واقع اين اعمال سليقه‌ها ما را در تحقق اهداف تعيين‌شده ناکام گذاشت. البته در بخش‌هايي هم توانستيم طوري برنامه‌ها را اجرا کنيم که توفيق‌هاي حاصل‌شود.
سياسيکاري و ترجيح اغراض جناحي و سياسي به منفعت عمومي چقدر در اين ناکارآمدي نقش دارد؟
اساسا خيلي از برنامه‌هاي چشم‌انداز دردنيا 40 ساله يا 50 ساله نوشته مي‌شوند. مثلا چين برنامه 50 ساله تنظيم کرده است. در واقع چشم‌انداز بايد نقشه‌راهي براي دولت‌ها باشد و دولتي‌ها بايد در همه برنامه‌هاي خود مفاد چشم‌انداز را لحاظ کنند. اما متاسفانه دولت‌ها  در ايران وقتي روي کار مي‌آيند، فقط به شعار و برنامه‌هاي خودشان تمرکز مي‌کنند تا از اين طريق براي گرفتن راًي در دوره بعدي مشکلي نداشته باشند. به همين دليل موقع شروع دوره مسئوليت، به ريل‌گذاري‌اي که در چشم‌انداز تعيين شده است، بي‌توجه مي‌شوند و هرکدام دنبال مطرح و پيگيري برنامه مجزاي خودشان هستند.
سياستخارجي ايران را ميتوان مانعي براي عدم تحقق اهداف چشمانداز 20 ساله قلمداد کرد؟
جمهوري‌اسلامي در دوره‌هاي مختلف سياست‌خارجي‌اش را تغيير داده است و اينطور نيست که در همه دوره‌ها خط‌مشي ثابتي داشته باشد. يک موقع تعامل با دنيا مدنظر بود، در برهه ديگر گفت‌وگوي تمدن‌ها توسط ايران مطرح شد و در دوره‌اي هم دنبال ديپلماسي تهاجمي بوديم،‌ در مقطعي هم ديپلماسي همراه با مقاومت و ميدان را پيگيري کرديم و اکنون هم ديپلماسي توسعه رابطه با کشورهاي همسايه در دستور کار قرار دارد. اما اگر اين رويکردها در راستاي پلني قطعي و سياست‌هاي تعيين‌شده نباشد، هيچ‌کدام نمي‌توانند تاثيري مثبت بر منافع ملي بگذارند. حتي اگر به در سياست‌خارجي بايدها و نبايدهاي عرفي لحاظ نشود، حتي امنيت ملي هم تهديد خواهد شد. به‌همين دليل است که سياست‌هاي کلان، بالاخص سياست‌خارجي در مجمع‌تشخيص مصلحت نظام تبيين مي‌شود و همچنين توسط مقام‌معظم‌رهبري ابلاغ مي‌شود. اما متاسفانه به ريل‌گذاري در سياست‌خارجي عمل نکرده‌اند، پس در پاسخ به پرسش شما مي‌گويم، روش‌هاي نابه‌جا در بحث ديپلماسي در مغفول ماندن اهداف سهمي پررنگ دارند. البته سياست‌خارجي ايران برخلاف چيزي که توسط غرب تبليغ مي‌شود، تقابلي نيست. در واقع ايران در مقابل اقدام‌هاي دولت‌هاي خارجي شيوه تهاجمي را اعمال مي‌کند. اکنون هم بسته به شرايط، با سياستي مقاومتي همراه با اقدامات عملي و ميداني به رويارويي با نظام بين‌الملل مي‌رويم. اما بدخواهي بدخواهان ما زير بار حق، عدالت و انصاف نمي‌روند  و به‌همين دليل ايران هم تصميم به واکنش جدي مي‌گيرد.
يکي از مواردي که ميتواند مانعساز شود، فعاليت ارگانها و نهادهايي هستند که بهطور موازي فعاليت ميکنند. آنهم در شرايطي که بعضا به قانون هم پاسخگو نيستند.
قطعا موازي‌کاري تحليل قوا و حتي خنثي‌شدن اقدامات مي‌شود و  «هم‌افزايي» را به عنوان پديده‌اي مهم به حاشيه مي‌کشاند. به‌نظر من قواي‌سه‌گانه بايد با سياست‌هاي مشترک برنامه‌ها را پيش ببرند و حتي‌المقدور از ورود ارگان‌‌هاي غيررسمي که به قانون هم نبايد جواب بدهند، جلوگيري شود. به‌هرحال هر نهاد و دستگاهي که از بيت‌المال ارتزاق مي‌کند، در قبال تصميم‌گيري‌، فعاليت و البته هزينه‌کردهايش به مجلس جواب پس بدهد تا از اين طريق از بروز و ظهور فساد و برنامه‌هاي آسيب‌رسان جلوگيري شود. در پايان تاکيد مي‌کنم،‌ چشم‌انداز 20 ساله در زمان نگارش «آرزو» بود. اين در حالي است که هر برنامه‌ريزي‌اي بايد بر اساس واقعيت‌هاي موجود باشند و ببيينيم، توان و تجربه کافي براي رسيدن به قله‌هاي تعريف شده را داريم يا خير؟ من در آن‌زمان بارها مطرح کردم، دنيا نه‌تنها منتظر ما نمي‌شنيد بلکه سرعت‌اش هم بيشتر است. نتيجه اين شده است که نسبت به 20 سال پيش عقب‌گرد داشته‌ايم.