هزینه ساختارهای ناساختار

سیدحسن موسوی‌چلک رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران  
 
 
 


آقاي قاليباف ديروز طي سخناني بر بازنگري روي برخي از ساختارها صحه گذاشت که نکته کاملا درستي است. اينکه ساختارها هميشه ممکن است آن کارآمدي خودشان را نداشته باشند. اما آنچه مهم است اينکه ما نخست، باور کنيم بازنگري ضروري است که به نظرم اين باور از هر چيزي مهم‌تر است و دوم اينکه جرات و شجاعت بازنگري در ساختارهاست که بايد داشته باشيم. اين بازنگري ساختار، مستلزم آسيب‌شناسي کارشناسي منصفانه غيرسياسي و غيرجانبدارانه از آن چيزي است که در اين چند سال اتفاق مي‌افتد. بر غيرسياسي و کارشناسانه منصفانه و مبتني بر شواهد تاکيد مي‌کنم و تکاليف و انتظارات قانوني که از قبل براي هر ساختاري پيش بيني شده است. پس ما بعد از اين آسيب‌شناسي مي‌توانيم به سمت بازنگري ساختار حرکت کنيم. براي بازنگري ساختار گاهي مواقع نياز است که قانون بازنگري شود. گاهي مواقع نياز است که تجميع ساختارها را داشته باشيم و چه بسا گاهي مواقع نياز باشد که توسعه ساختاري را هم داشته باشيم. چون بازنگري الزاما به معني تعديل و حذف نيست. يکجا هم ممکن است برخي از برنامه را حذف و بازنگري کنيم و يکجا ممکن است حذف برخي از ساختارهاي ناکارآمد در دستور کار باشد. شوراهاي عالي و ملي تا دلتان بخواهد، داريم؛ شوراهايي که گاهي مواقع چند سال يکبار هم تشکيل جلسه نمي‌دهند. شوراهاي موازي که بايد حذف شوند. مثالي مي‌زنم: درحالي وزارت علوم داريم که معاونت علمي- فناوري هم درست کرديم و وزارت ارتباطات هم داريم که به معناي ساختار موازي است. هر انتظاري از معاون علمي- فناوري داريم در درون وزارت علوم بخواهيم. آيا شدني نيست؟ ما يک وزير اقتصاد داريم و هر رئيس‌جمهور سر کار مي‌آيد، دستيار اقتصادي، معاون اقتصادي و هماهنگ کننده اقتصادي هم دارد. نکته اين است که وقتي چند جا را درگير يک موضوع مي‌کنيد، توان سازماندهي و مديريت و برنامه‌ريزي از بين مي‌رود. ضمن اينکه تعدد ساختارهاي موازي و دادن وظايف پاسخگويي و شفافيت را کم مي‌کند. از آن‌طرف مديريت بهينه منابع چه نيروي انساني و چه منابع فيزيکي و چه منابع مالي امکان‌پذير نخواهد بود. يعني ما پِرت منابع را با داشتن ساختارهاي موازي خواهيم داشت. بحث بعدي حذف بعضي از ساختارها يا ستادها يا شوراهايي است که در يک مقطعي با يک هدفي يا انتظاراتي تشکيل شدند اما امروز وقتي عملکردشان را بررسي مي‌کنيم، اثربخشي لازم را ندارند. مثالي ساده مي‌زنم: آيا امروز بودن نهضت سوادآموزي ضرورت دارد؟ چرا هنوز بعد از اين همه سال بيسواد داريم؟ يا ستادهايي که ساختار قانوني موازي‌اش را داريم و دارند کار مي‌کنند. اتفاقا بازنگري ساختار يک ضرورت براي مديريت بهينه منابع و افزايش رضايتمندي مردم است. منتها شرطش اين است که ساختار را بر مبناي کارآمدي، ضرورت و نياز رصد و تعريف کنيم. مثلا در حوزه اجتماعي امداد، بهزيستي و بنياد مستضعفان را در اين حوزه داريم که دارند کار مي‌کند. آستان قدس، بنياد برکت و خيريه‌ها هم دارند کار مي‌کنند. اما اگر همه اينها را تجميع کنيم، هم مديريت بهتر منابع را خواهيم داشت، هم پاسخگويي و هم شفافيت بيشتر مي‌شود و مطمئنا موازي کاري کمتر و فراگيري و جامعيت خدمات اجتماعي و همچنين پايداري برنامه‌هاي‌مان هم بيشتر مي‌شود. طبيعتا بهره‌وري افزايش پيدا مي‌کند و افزايش بهره‌وري يکي از مهم‌ترين اهداف و نشانه‌گذاري است که مي‌شود براي بازنگري ساختار انجام داد. امري که شجاعت و شهامت مي‌خواهد. از بازنگري ساختار نترسيم. ساختار ناکارآمد و غيرضرور را بايد حذف کرد. از اين رو به نظر مي‌رسد حداقل ساختار اجتماعي ايران نياز به يک بازنگري جدي دارد؛ بازنگري‌اي که در نهايت منجر به کارآمدتر شدن و اثربخش‌تر شدن و رضايت مردم شود. اميدواريم که بالاخره اين اتفاق در کشور بيفتد تا بيش از اين هزينه ساختارهاي ناساختار را نپردازيم.