روزنامه آرمان ملی
1401/08/16
فرهنگ، مدیریتپذیر نیست
آرمان ملی- احسان انصاری: جهانگیر الماسی، بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون کشور است که بازی در آثار فاخری را در کارنامه هنری خود دارد. وی فعالیت هنری خود را در تئاتر از سال ۱۳۴۸ در اهواز آغاز کرد و با بازی در فیلم «ریشه در خون» به کارگردانی سیروس الوند وارد سینما شد. تشکیل «گروه تئاتر آژیده» با «پرویز بشردوست»، فعالیت در واحد فرهنگی تلویزیون و انتشار «نشریه نوشین» از دیگر کارهای اولیه جهانگیر الماسی بودهاند. الماسی سابقه بازی در فیلمهایی مانند «کمیته مجازات»، «لنگرگاه»، «محموله»، «تفنگهای سحرگاه»، «خروج» و... را در کارنامه سینمایی خود دارد. وی همچنین در سریالهایی مانند «هزار دستان»، «در چشم باد»، «کوچک جنگلی»، «پس از باران» و... ایفای نقش کرده است. «آرمان ملی» برای تحلیل آسیبشناسانه از روند سینمای ایران در 4 دهه گذشته و چالشهای امروز سینمای ایران با این هنرمند پیشکسوت گفتوگو کرده که در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید. در يک رويکرد آسيبشناسانه آيا سينماي ايران پس از گذشت 4 دهه از نظر کيفي وضعيت بهتري پيدا کرده و در مسير تعالي گام برداشته است؟ مهمترين چالشهايي که در اين زمينه وجود داشته چه بوده است؟براي تحليل اين وضعيت بايد همه چيز عطف به هدف باشد و نه شکل، ريخت و قيافه. سوال مهمي که امروز وجود دارد که هدف سينما در عصر کنوني چيست؟ سينما چه کارکردي برعهده دارد و چه رسالتي براي خود قائل است؟ هدف اخلاقي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي سينما چيست و سينما چه جايگاهي براي خود تعريف کرده است؟ ما به صورت جمعي زندگي ميکنيم اما لزوما انسانهاي اجتماعي نيستيم. به همين دليل ما بايد از ابزارهايي که در اختيار داريم استفاده کنيم تا شخصيت جمعي و اجتماعيمان جلوه پيدا کند. اين تفکر همواره در انسان وجود داشته که انسان ميتواند به تنهايي همه نيازها و حتي نيازهاي غريزي خود را پاسخ بدهد. در جهان امروز انسانها جمع گريز هستند و به تعبير مارکوزه به صورت «تک ساحتي» زندگي ميکنند و امنيت، سعادت و خوشبختي خود را در واحد بودن ميبينند و نه در جمع بودن. به نظر ميرسد به اندازهاي به زندگي جمعي در حوزه فرهنگي هجمه وارد شده که انسانها به سمت تنهايي حرکت ميکنند. به همين دليل تفکراتي که در گذشته مورد استفاده بشر قرار ميگرفت کارکرد خود را از دست داده است. سينما يک رسانه چند وجهي است. اگر امروز سينماي ايران را در معرض نقد و آسيبشناسي قرار بدهيم به اين نتيجه ميرسيم که نقصانها و کمبودهاي سينماي ايران بيشتر در حوزه اخلاق قرار دارد. در شرايط کنوني اثرگذاري و تبليغ اخلاق بر مخاطب در سينماي ايران با اشکال مواجه است. اخلاق و اعتقادات حائز اهميت است و در طول تاريخ، اخلاق توانسته جوامع انساني را حفظ کند. با اين وجود اين اخلاق تابع جريانهاي فرهنگي و باورهاي درون گروهي مجامع انساني است. به عنوان مثال حوزه اخلاقي در ايران به يک شکل است و در اروپا، آمريکا و در کشورهاي ديگر جهان به صورت ديگري است. گاهي نيز حوزههاي اخلاقي جوامع مختلف در تضاد با هم قرار ميگيرد. در برخي شرايط نيز کاستيهاي اخلاقي جزئي از بايستههاي سينما ميشود. بسياري از حرفها که ما از گفتن آن در سينماي ايران اجتناب داريم در کشورهاي غربي به عنوان يک ضرورت شناخته ميشود. دليل اين موضوع نيز تفاوتها در ديدگاهها و مديريت فرهنگي جوامع مختلف است.
آيا اين اختلاف در مديريت فرهنگي ما درک شده و براي آن استراتژي تدوين شده است؟
واقعيت اين است که فرهنگ مديريت پذير نيست اما از چيدن عوامل فرهنگي در کنار هم و از تأثيرگذاري اين عوامل روي همديگر سياست مداران، انتظام بخشهاي زندگي شهري و روستايي و افرادي که مديريت عالي جامعه را برعهده دارند بهرههاي مختلفي ميبرند. مهمترين آسيبي که امروز سينماي ما با آن مواجه است اين است که ما روز به روز از تعريف کارکرد سينما دور ميشويم. منظور من اين نيست که ما تابع تعاريفي باشيم که در کشورهاي ديگر وجود دارد. اين احتمال وجود دارد که سينما در جشنوارههاي خارجي به يک شکل تعريف شود و در داخل کشور به شکل ديگري اين اتفاق رخ بدهد. براساس نيازهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي است که تعاريف از سينما مشخص ميشود. به عنوان مثال در انقلاب اکتبر روسيه اين نياز وجود داشت که براي تبليغ و براي حفظ و تداوم قدرت انقلاب يک نوع سينماي خاص و پروپاگاندايي پنهان و آشکار در حوزه زيبايي شناسي و موضوعي از سينما داشته باشد. به همين دليل نيز متفکران انقلابي مکتبي را به عنوان رئاليسم سوسياليسم به وجود آوردند. در رئاليسم سوسياليسم حتي دوربين نيز پايين قرار ميگيرد و به انسان با عظمت نگاه ميشود. اين اتفاق به دليل بنيانهاي فکري و فلسفي اين مکتب بود. سينماي ايران نيز پس از انقلاب به دنبال اين بود که رويکردي در پيش بگيرد که در راستاي آموزههاي ديني و قرآني قرار داشته باشد. ما به دنبال سينمايي بوديم که متکي به حرمتهاي اعتقادي و ديني باشد و نظام اجتماعي و اقتصادي خود را با تکيه بر سينما براي خود تعريف ميکرديم. اين در حالي است که در عمل چنين اتفاقي رخ نداده است. سينماي ايران نتوانسته به جريان فرهنگي کشور کمک کند.
چرا سينما نتوانست به جريان فرهنگي کمک کند؟ موانع دروني بود يا بيروني؟
در چنين شرايطي تعريف سينما به دست کساني افتاد که يا دوره کوتاهي در دانشکدههايي مانند دانشکده صداوسيما گذرانده بودند و يا ليسانسههايي بودند که در رشتههاي ديگر تحصيلکرده بودند. نکته مهم در اين زمينه اين بود که همه اين افراد از مجراي سرمايهداري به موضوع نگاه ميکردند. اين افراد شخصيتي که براي سينما تعريف ميکردند مشارکت در مديريت اجتماعي بود. اين در حالي بود که ما نياز داشتيم سينما به عنوان پيشتاز در مديريت اجتماعي ما قلمداد ميشد. ما از اين موضوع غفلت ورزيديم. ما در فرهنگ اسلامي حوزه شهود و فلسفه مشاء را داشتيم. اين به معناي اين است که هم بنيان فکري و فلسفي قوي در اختيار داشتيم و هم اينکه نيروي جواني که مومن به انقلاب و پرانرژي بود ميتوانست در خدمت اين جريان قرار بگيرد. از همان ابتداي انقلاب اگر به برخي نشريات تخصصي مانند«هفته نامه سينما» دقت کنيم متوجه ميشويم که همه مديران اين نشريه از وزارت ارشاد و حوزه مديريتي فرهنگي بودند. به همين دليل نميتوانستند به سينماي فيلمسازي مانند «گدار» توجه کنند. اگر هم به سينماي «گدار» توجه ميکردند از سوي برخي به عنوان غرب زده و روشنفکربازي متهم ميشدند. به همين دليل مشاهده ميکنيم که در اين نشريه در اوج دفاع مقدس و زماني که ما نياز به تجميع نيروهاي جوان در جبهه داشتيم و نياز داشتيم دليل جنگيدن ما تببين شود که چرا ما ميجنگيم اما در عمل چنين اتفاقي رخ نميداد. اين در حالي بود که ما نميجنگيديم، بلکه دفاع ميکرديم و به همين دليل دفاعي که انجام ميداديم مقدس بود. اين وضعيت نشان ميدهد که پشت اين نوع فيلمها يک نوع تفکر سرمايهداري وجود داشت. اين اتفاق در حالي رخ ميداد که شعار انقلاب ما «نه شرقي نه غربي» بود. تعريفي ديگري از سينما وجود نداشت. متفکران و روشنفکران ما نيز که به غرب زدگي متهم شده بودند نميتوانستند به تفکري بپردازند که به اين آب و خاک تعلق داشته باشد. اين نقصان بزرگي بود که تا به امروز نيز ادامه داشته است. شايد فيلمهاي سينماي ايران در خارج از کشور جوايز متعددي نيز به دست بياورند. با اين وجود آيا تاکنون اين سوال را از خود پرسيدهايم که اين جوايز به چه دليل به ما داده ميشود؟ اين در حالي است که اين جوايز تاکنون به برخي از بازيگران بزرگ کشورهاي غربي داده نشده است.
چرا سينما نتوانست در مديريت جامعه نقش پيشتازي ايفا کند؟
ما نياز داشتيم به تفکراتي مبتني بر قرآن کريم و اعتقادات ديني که مورد توجه مردم قرار داشت. البته شعارهايي مانند جامعه بيطبقه توحيدي توسط افرادي مانند بني صدر نيز داده شد. البته اين شعارها التقاطي بود. در چنين شرايطي بين جامعه بيطبقه توحيدي به عنوان وضعيت حداکثري و جامعه سرمايهداري به عنوان وضعيت حداقلي ما بايد يک حد وسط ايجاد ميکرديم. اين حد وسط ما بايد متکي به حرمتهاي اعتقادي و ديني ميبود. ما بايد يک نظام اقتصادي اجتماعي و فرهنگي را اتفاقا با استفاده از سينما تعريف ميکرديم. اين بزرگترين آسيبي است که به سينماي ايران وارد شده و به همين دليل سينماي ايران نتوانسته به جريان فرهنگي کمک کند. در چنين شرايطي مديران سينمايي ناچار شدهاند به سينمايي روي بياورند که از جنبههاي مختلف کم خطرتر است. به يک نوع سينماي بيهويت شبه کمدي و لودگي که حتي نميتوان نام آن را کمدي گذاشت. از سوي ديگر با يک سينماي شبه جدي سطحي مواجه هستيم. البته ما در اين ميان بايد از کساني که موفق شدهاند در اين فضا از برخي ارزشها دفاع کنند تقدير کنيم. اين افراد موفق شدهاند يک استقلال فرهنگي را بدون گرايش به سمت غرب و شرق کسب کنند که ارزشمند است. افرادي مانند مرحوم کيارستمي از جمله اين افراد بودند که موفق شدند يک مکتب سينمايي به وجود بياورند. در اين سينما پول و سياست نقشي ندارد که فيلم را به سمت و سوي خاصي ببرد. سينماي امروز ما نيز گرفتار همين چالشهاست. تا زماني که ما نظام اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و روابط اجتماعي خود را از طريق ابزار ارزندهاي مانند سينما تعريف نکنيم اين چالشها همچنان در جامعه ما وجود خواهد داشت. به تعبير شاملو «ما همچنان دوره ميکنيم شب را و روز را و هنوز را.» امروز اگر کسي قصد داشته باشد از سينما دفاع کند از سينمايي دفاع ميکند که در آمريکا و اروپا امتحان خود را پس داده و در اختيار نظام ليبراليستي و سرمايهداري است. نقطه ضعفي نيز در درون آن نظام ندارد. يا بخشي نيز در درون نظام سوسياليستي است. ما بايد مشاهده کنيم نظام اقتصادي و سياسي کشورمان در چه مسيري قرار دارد و به دنبال آن سينما نيز در همان مسير حرکت کند. يا شايد نظام سياسي ما بايد از همان مسيري حرکت کند که سينما در حال حرکت است. يکي از اين دو اتفاق بايد رخ بدهد. ما نياز به آسيب شناسي و شناخت هويت تاريخي سينماي ايران داريم. ما به سينمايي نياز داريم که در درون خود متفکر باشد و نه اينکه يک تفکر را تبليغ کند.
چگونه ميتوان به يک سينماي متفکر رسيد؟
ما نويسندگان و سينماگران جوان خوبي داريم. با اين وجود مديريت سينماي کشور بايد خود را به عنوان يک روشنفکر، دگرانديش و معمار فکري معرفي کند تا بتواند نقاط ايدهآل را مشخص کند و از سينماگر بخواهد به اين ايدهآل برسد. اين در حالي است که ما انتظاراتمان را حول يک و يا چند فيلمساز معطوف کردهايم.امروز در دانشگاههايي مانند هاروارد و دانشگاههاي معتبر ديگر عنوان ميشود که مديريت سينمايي بايد اجازه بدهد سينماگر به هر شکلي که دوست داريد فيلم بسازد. در چنين شرايطي بايد مديري را انتخاب کرد که از کنار هم قرار دادن پازل اين فيلمها و زيبايي شناسيهايي که در اين فيلمها وجود دارد مسير ويژهاي را تعيين کند حتي اگر مخالف جهت گيري يک فيلمساز در باشد. سوال اين است که تهيه کنندگان سينماي هاليوود آيا نميدانستند که آثاري مانند «راز کيهان» و «اوديسه» به کارگرداني استنلي کوبريک و يا برخي آثار کريستوفر نولان با مخاطب مواجه نميشود؟ اگر ميدانستند پس چرا اجازه توليد چنين فيلمهايي را با هزينههاي زياد ميدهند؟دليل اين کار اين است که سينماي هاليوود معتقد است رشد تکنولوژي بايد همراستا با انديشههاي فيلمساز قرار داشته باشد تا بتواند در جامعه تأثيرگذار باشد.
سایر اخبار این روزنامه
اول امنیت، بعد تغییر
هدف؛ حذف شمخانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی
نه من دهه هشتادیها را میفهمم ؛ نه آنها من را
فرهنگ، مدیریتپذیر نیست
متضر ر واقعی افزایش تعرفه پلکانی گاز
دیر آموختن و خوب آموختن بهتر از هرگز نیاموختن است
هنوز دیر نیست
نتانیاهو و چالش تشکیل کابینه
جایگاه قانون جرم سیاسی کجاست؟
شلیک موفق «باور ۳۷۳» به هدف در برد ۳۰۰ کیلومتری
نتانیاهو و چالش تشکیل کابینه
جامعهای که گرفتار «فقر و بیعدالتی» است هرگز پیشرفت نمیکند
کشتي ما در حال غرق شدن است