آفات سياست‌ورزي در ايران

بشر در عصر ملت - دولت زندگي مي‌كند. معني واضحِ اين عبارت اين است كه منافع يك سرزمين با مرزهاي مشخص جغرافيايي، همچنان مهم‌ترين مولفه براي هر نوع سياست‌ورزي در دنياي كنوني است. در واقع باورمندي يا بي‌باوري به ملت - دولت به عنوان شاخص‌ترين عنصر هويت‌بخش ملي در عصر كنوني، صفِ انواع سياست‌ورزان را از يكديگر سوا مي‌كند. در تفكر سنتي دوران پيش از شكل‌گيري دولت - ملت، «مرز» نقشِ تعيين‌كننده‌اي در هويت اجتماعات بشري نداشته است زيرا در آن عصر مرزها امري سيال و ناپايدار بوده‌اند و سرزمين‌ها در هر دوره، به قلمرو يكي از امپراتوري‌ها يا سلطه رهبران قبايل كم يا اضافه مي‌شدند. در آن عصر، اعتقاد به يك دين يا آيين، مهم‌ترين عنصر مقوّم همبستگي و انسجام اجتماعات بشري بوده است. متاسفانه بسياري از مدعيان دينداري در عصر جديد، هنوز با همان عينك دورانِ پيش از شكل‌گيري ملت - دولت‌ها به موضوع سرزمين مي‌نگرند و مرز و جغرافيا در نظرشان امري مزاحم است. بنابراين آنها اساسا به مفهوم ملت به عنوان جمعيتي داراي حق برابر در چارچوب يك كشور، اعتقادي ندارند و به تشكيل امتي با عقايد واحد مذهبي در وراي مرزهاي سياسي امروز جهان مي‌انديشند. نوع سياست‌ورزي اين دسته از دينداران، بدون ترديد يكي از مهم‌ترين مشكلات امروزِ جامعه ايران است و مانع از همبستگي ملي ايرانيان و حقوق برابر آنها و ايجاد تفرقه در صفوف‌شان مي‌شود. بي‌باوري به مرز اما فقط مربوط به اين جماعت نيست. در دنياي جديد، ايدئولوژي‌هاي سياسي مختلفي ظهور كرده است كه خود را «فرامرزي» يا به عبارتي «اينترناسيونال» مي‌دانند. 
آنها نيز مرزها را مزاحم كار خود مي‌بينند، چرا كه هدف‌شان اتحاد اعضاي يك طبقه يا گرايش فكري در سراسر جهان است. اينان به همان اندازه كه در پي اتحاد بين‌المللي بين يك طبقه يا گروه همفكر هستند، در همان حال بر هويت‌هاي قومي و محلي درون مرزهاي ملي به اندازه‌اي تاكيد و افراط مي‌كنند كه جا براي حيات و بقاي ملت - دولت‌ها تنگ مي‌شود و منازعات داخلي پرهزينه و خونين و بي‌حاصلي را به دنبال مي‌آورد. در نتيجه حضور اين دو نيرو در جامعه سياسي ايران، كار سياست‌ورزي بي‌نهايت مشكل و گيج‌كننده و فاقد جهت‌مندي درست شده است زيرا باورمندان به سرزمين ملي نيز قادر به تعيين مرزهاي خود با اين دو جريان نيستند و اغلب در جهت اهداف آنها حركت مي‌كنند. واقعيت اين است كه يك سرزمين ملي در خلأ زيست نمي‌كند. ملت - دولت‌ها در ظرفي منطقه‌اي و بين‌المللي قرار دارند و تشخيص موقعيت و منافع آنان بدون شناخت آن دو ظرفِ همواره متغير، امكان‌پذير نيست. بزرگ‌ترين آفت سياست‌ورزي باورمندان به مرزهاي ملي، بي‌توجهي يا بي‌اطلاعي آنها از محيط منطقه‌اي و بين‌المللي است. آنان يا اين محيط را به كلي ناديده مي‌گيرند و صرفا بر منازعات داخلي تكيه مي‌كنند يا اينكه از محيط پيرامون شناخت قابل ملاحظه‌اي ندارند يا اينكه شناخت‌شان مبتني بر پاره‌اي فرض‌هاي ترس‌آورِ توطئه‌آميزي است كه ذهن را فلج مي‌كند و مايه گمراهي مي‌شود. از همين رو، اين نوع سياست‌ورزان معمولا از الگوي كليشه‌اي و واحدي در خط مشي خود در برابر دولت‌ها پيروي مي‌كنند و چيزي به اسم تغيير و انعطاف و تطبيق با تحولات پيراموني كه عمده‌ترين مولفه سياست‌ورزي در ملت - دولت‌هاي بلوغ‌يافته‌تر است، نه فقط نزد آنان ارزشي ندارد بلكه تحت عناوين نادرست، آن را محكوم و منكوب مي‌كنند. بدبختانه مشكلات شناختي ما ايرانيان از ابعاد مختلف سياست‌ورزي به حد و اندازه‌اي است كه گويي از خير حل و رفع آنان گذشته‌ايم و حتي عمل سياسي موثر و مفيد را ناديده گرفتن و تحقير اين نوع مشكلات مي‌پنداريم.