روزنامه ایران
1401/08/22
گفتوگو با کی و درباره چی؟
مهسا رمضانیخبرنگار
بیشک، جامعهای که خود را به «سیاست گفتوگو» ملزم میکند در گذر از مسائل و بحرانهایش کارآمدتر عمل خواهد کرد. هرچه فرهنگ، «گفتوگوییتر» شود «وفاق ملی» پررنگتر خواهد شد. «خانه ملی گفتوگوی آزاد» هم در همین راستا صورتبندی و تصویب شد. گفتوگو مادامی میتواند اثربخش شود که در عمل، به یک «سیاست» (policy) منتهی شود. اما «سیاست گفتوگویی» چه الزامات و پیش شرطهایی دارد؟ این گفتوگو باید بین چه گروهها و نهادهایی شکل گیرد تا بتوان مدعی شد اکثریت جامعه را نمایندگی میکند؟ و در این گفتوگوها قرار است بر سر چه موضوعاتی به توافق و مفاهمه اجتماعی برسیم؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسشها میزگردی با حضور دکتر کیومرث اشتریان، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و دکتر شریف لکزایی، استادعلوم سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی شکل دادیم که در این نشست، اساتید به نکات قابل تأملی اشاره میکنند.
یک «گفتوگوی مؤثر» برای اینکه منجر به اتفاقات عملی و بازسازیهای اجتماعی و فرهنگی شود چه بسترها و شروطی باید داشته باشد؟
دکتر کیومرث اشتریان: «گفتوگو» را نباید به «حرف زدن» تقلیل داد هرچند که حرف زدن «مفاهمه» میآفریند و راه را بر گفتوگو میگشاید اما گفتوگو مستلزم حداقل دو ابزار عملی است:
1. ساختارهای حقوق اساسی دچار انسداد نباشد 2. به «سیاست گفتوگو»، «سیاست آزادی» و «سیاست اصلاح» پایبند باشیم. در چنین بستری است که «گفتوگو» معنا مییابد. اما اگر قرار باشد بر سر موضع خود بایستیم «جدل» به جای «گفتوگو» مینشیند. در این صورت، «گفتوگوها معطوف به سیاست» یا «گفتوگوها معطوف به راهحل» نخواهند شد و ما تنها با حجمی از «گفتوگوهای ژورنالیستی» مواجه خواهیم شد؛ به نظر میرسد اکنون بیشتر بر این مشی حرکت کردهایم از همین رو است که لزوم گفتوگوی جدی در میان اهالی سیاست و در فضای نخبگانی ما طرح شده است.
«سیاست آزادی» را چطور تبیین میکنید؟
اشتریان: «سیاست آزادی» در قالب قانونگذاری، سیاستهای امنیتی و سیاسی و در اثر تعامل گروههای مختلف اجتماعی خود را نشان میدهد. البته این در صورتی است که سیاستهای امنیتی و سیاسی، خود سازنده انسداد نباشند. دکتر شریف لکزایی: آزادی و آزاداندیشی در ذات انقلاب اسلامی است. در نگاهی کلان، معتقدم برای این روزهای ما، دیدگاههای امام موسی صدر که آن را در کتاب «درآمدی بر اندیشه سیاسی امام موسی صدر» تبیین کردهام بسیار میتواند راهگشا باشد. «گفتوگوی مؤثر» از دیدگاه ایشان با «احترام» و «اعتماد» متقابل میسر میشود. البته میتوان به الزاماتی که امام موسیصدر برمیشمرند شروط دیگری همچون اصل آزادی، امنیت، عدالت، برابری در گفتوگو و اخلاق را هم اضافه کرد.
از سوی دیگر، هابرماس وقتی از «عمل ارتباطی» حرف میزند آن را مبتنی بر زبان و قلم و در بین دو فاعل صورتبندی میکند. در این میان شرایط تقارن یا برابری حقوق و قدرت میان مشارکتجویان گفتوگو اهمیت مییابد. حتی اگر یکی از طرفین به لحاظ نفوذ و سرمایه و اقتدار و جایگاه واجد قدرت بیشتری باشد، باید این تقارن را برقرار کرد. همانطور که دکتر اشتریان اشاره کردند گفتوگو باید به یک سیاست و نتیجهای ختم شود و به قول هابرماس هدفی هم در پس گفتوگو وجود داشته باشد. اما برخی بر این باورند که فارغ از هدفی که در پس یک گفتوگو باید وجود داشته باشد نفس دور یک میز نشستن هم اهمیت دارد. تجربه امام موسیصدر در لبنان گواهی برای این رویکرد است.
اشتریان: بله حرف زدن و نشستن بر سر یک میز هرچند گامی به جلو است اما کافی نیست. اکنون در شرایطی هستیم که نیاز داریم حتماً گفتوگو معطوف به سیاست و policy باشد و از آن خروجیهای عملیاتی برای نظام سیاستگذار داشته باشیم.
چه نشانههایی وجود دارد برای اینکه بتوانیم به این قضاوت برسیم که اکنون در جامعه ما «گفتوگوها معطوف به سیاست» یا «گفتوگوها معطوف به راهحل» نیست؟
اشتریان: «گفتوگوهای معطوف به سیاست» گفتوگوهایی است که کمابیش معطوف به منافع گروههای مختلف اجتماعی باشد و گروههای مختلف (به لحاظ سبک زندگی، اجتماعی، محیط زیستی و...) خود را طرد شده یا رهاشده نبینند و احساس کنند در تصمیمگیریها حضور مؤثر دارند. وقایع اخیر نشان میدهد که شاید ما از این تعادل و تعامل خارج شدهایم. گفتوگوهای معطوف به سیاست، معطوف به یک «حقانیت فکری ماورایی» نیست. این خودآگاهی مهم است که ما بدانیم این گفتوگوها باید معطوف به منافع گروههای اجتماعی و امور نسبی زندگی روزمره ما باشد. باید از اینها تقدسزدایی کنیم تا بتوانیم بر سرشان گفتوگو کنیم و به وحدتنظر برسیم. اگر این تصور را نداشته باشیم، به دنبال رفع شبهه خواهیم بود و فرض را بر این میگیریم که طرف مقابل دچار شبهه است و باید او را هدایت کنیم. اکنون، این ذهنیت اشتباه در جامعه ما پررنگ است که مانع از گفتوگو میشود چون برای طرف مقابل حقانیتی قائل نیست تا حاضر به شنیدنش باشد. نکته دوم رسیدن به تفاهمی درخصوص «چیستی خیر عمومی» است؛ اینکه «خیر عمومی» آیا از جنس یکسری اصول ماورایی و فکری است یا نتیجه قرارداد اجتماعی بین افراد است؟ در این زمینه، نظریه «انتخاب اجتماعی» نازککاریهای جالبی دارد و در آن تأکید میشود که اساساً امکان جمع جبری منافع افراد جامعه وجود ندارد؛ یعنی وقتی یک تصمیم عمومی به نام «خیر عمومی» میگیریم، معمولاً اقلیتی از مردم را منتفع میکنیم. بنابراین، آن اقلیتی که بازی را میبرد باید عرصه را برای بُرد دیگر بخشهای جامعه و دیگر اقلیتها هم باز بگذارد. در جامعه ما اما این راه با انسدادهایی مواجه است. در واقع میخواهم بگویم «خیر عمومی» نتیجه «قراردادی اجتماعی» است که مبتنی بر چهارچوبهای نهادی است و این نهادها باید قابلانعطاف و قابل تغییر و تحول باشند.
نکته سوم و مانع دیگر ما در تبدیل نشدن گفتوگوها به «سیاست» این است که طرفین گفتوگوها به یکدیگر اعتماد لازم را ندارند و از این رو است که به نظر میرسد به درجاتی، طرفین گفتوگو روی یخ لیز میخورند و نمیتوانند راجع به موضوعات خاص ثبات فکری و تحلیل مشخص داشته باشند و بر اساس آن وارد گفتوگو شوند. به عنوان مثال وقتی میخواهند راجع به محیط زیست، سیاست اقتصادی یا سیاست فرهنگی خاصی صحبت کنند، پیش از آنکه خود به یک اجتهادی راجع به آن موضوع رسیده باشند، صرفاً به این میاندیشند که طرف مقابل، قابل اعتماد نیست تا حرفش را بشنوم! چون این اعتماد، کم شکل میگیرد، هیچگاه به ثبات نمیرسند. اگر با یک فعال محیط زیست یا کسی که روی آسیبهای اجتماعی و... کار میکند، مواجه میشوند اولین چیزی که به ذهنشان خطور میکند این است که شاید او جاسوس باشد یا به جریان خاصی وصل باشد و همین بیاعتمادی، مانع گفتوگوی مؤثر میشود. میخواهم بگویم این جنس مواجهه باعث میشود ما در تحلیلهایمان مرتب بلغزیم و ثبات نداشته باشیم و چون هیچگاه آن اطمینان لازم میان ما شکل نمیگیرد، «گفتوگویی معطوف به سیاست» هم اتفاق نمیافتد. مثلاً 20 سال زمان میبرد تا بفهمیم احمد زیدآبادی، فرد بدخواهی نیست تا بپذیریم در تحلیل وقایع اخیر او را طرف گفتوگو قرار دهیم.
نکته چهارم اینکه، تردیدی در دشمنی رسانههای خارجی و بدنیتی آنان نیست؛ ولی مسأله اینجا است که وقتی شما خانهای دارید و احساس میکنید که بخشهایی از آن نیاز به تعمیر و اصلاح دارد، باید سریعاً به این اصلاح مبادرت کنید چراکه در صورت وقوع زلزله و سیل نمیتوانید خرابیها را تنها به گردن سیل و زلزله بیندازید. این در حالی است که اکنون ما نخست نگاه میکنیم که رسانههای خارجی چه میگویند تا همه اتفاقات را به آنان نسبت دهیم و اینچنین از سهم خود در بروز وقایع غافل میشویم. این باعث میشود تا راه گفتوگو بسته شود. بنابراین برای شکلگیری یک «گفتوگوی سازنده» ابتدا باید این گشودگی را داشته باشیم که شاید ما هم اشتباهاتی در داخل داشتهایم که مورد سوء استفاده جریانهای رسانهای خارج قرار گرفته است.
دکتر اشتریان «خیر عمومی» را به عنوان موضوع گفتوگو در شرایط کنونی لازم دانست. حال میخواهیم از شما بشنویم که شما گفتوگوی ملی را بر سر چه موضوعی لازم میبینید؟
لکزایی: معتقدم اکنون باید بر سر «آزادی» یا «سیاست آزادی» به یک مفاهمه اجتماعی برسیم. متأسفانه، گاهی خیلی دیر به ضرورت گفتوگو پی میبریم و این تأخیر در سطوح مختلف اعم از گفتوگوی مردم با نظام سیاسی، دولتمردان با نخبگان، روشنفکران با دولت و مردم و حتی نخبگان با هم به چشم میخورد. بیتردید، علم «انباشتی» است و اگر قرار است به یک پیشرفتی برسیم، باید مجموع اینها همافزایی شود تا به یک منتهای مطلوبی برسد. ولی ما در مراکز علمیمان این جنس گفتوگوها را نداریم و اگر برآیند یک مقالهای میتواند به سیاستی هم منتهی شود، چون «اجماع نظری» پیرامون آن شکل نمیگیرد عملاً مجالی هم برای اثرگذاری و بدل شدن به «سیاست» نمییابد.
به اعتقاد من، ما باید بر سر همین مناسبات، تعاملات و ارتباطاتی که میتواند وضع ما را در جامعه بهبود بخشد، گفتوگو کنیم. قانون اساسی ما مهمترین متنی است که بر اساس آن باید تعاملات سیاسی و اجتماعیمان را شکل دهیم. قانون اساسی ما به دنبال یکسری گفتوگوها شکل گرفته و به اینجا رسیده است. بخشی از نخبگان جامعه درخصوص متن قانون به اجماع رسیده و این متن هم به تأیید مردم رسیده است. بنابراین، میتواند مبنای عمل و محور گفتوگوی ما باشد. اگر نقص و ایرادی هم هست مجدداً اصلاح و تکمیل شود و به سمت جلو حرکت کنیم.
مرحوم نائینی در بحث از دولت، دو نوع از دولت را ترسیم میکند؛ نخست، دولت تملیکیه یا استبدادیه که منظور از آن دولتی است که در آن دولتیان و کارگزاران منسوب به دولت هر کاری که بخواهند انجام میدهند و دوم دولت ولایتیه است که مبتنی بر آزادی و مشارکت و گفتوگو است. ایشان خاستگاه دولت تملیکیه را خود ملت میداند که چنین دولت و تعاملی را میپذیرد و اگر بخواهد چنین تعاملی از بین برود، باید جامعه با خودآگاهی و معرفتش ساختار ذهنی خود را تغییر دهد و به سمت دولت ولایتیه حرکت کند که در رأس آن مفهوم «آزادی» قرار میگیرد. بنابراین، «چیستی خیر عمومی» در نتیجه مشارکت و گفتوگوی اجتماعی مشخص شده و بر سر آن توافقی صورت میگیرد.
فرمودید که آزادی و آزاداندیشی در ذات انقلاب اسلامی است. در این 43 سال چقدر «سیاست آزادی» را پیش بردهایم و خود را به این آرمان انقلاب نزدیک کردهایم؟
لکزایی: دو سه سال بعد از انقلاب، از شهید بهشتی سؤال میشود که آیا آزادی به عنوان یکی از محوریترین شعارها در جریان انقلاب، محقق شده است؟ ایشان صراحتاً میگوید: خیر! وقتی از ایشان پرسیده میشود که در این وضعیت چه باید کرد؟ میگوید: «آزادی باید به یک واقعیت اجتماعی بدل شود» یعنی در درون مناسباتمان به گونهای عمل کنیم که این مناسبات بر اساس روابط آزاد شکل گیرد و از دل جامعه بربیاید. بنابراین، اگر آزادی که در ذات انقلاب اسلامی ما بود «تمرین»، «اصلاح» و «تقویت» میشد و به اجماع درمیآمد و به «واقعیت اجتماعی» بدل میشد میتوانست امروز در درک وضعیت اجتماعیمان به ما کمک کند. شاید باید یک نوع تعلیم و تربیتی اتفاق میافتاد که از آن بشدت غافل شدیم. خشونتی هم که این روزها شاهد هستیم، محصول طبیعی چنین غفلتهایی است.
شهید بهشتی از ابتدا شخصیتی گفتوگویی بود و از دهه 30 از «تشکیلات»، «تشکل»، «نهاد» و «حزب» حرف میزد. معتقدم یکی از دلایل حل نشدن بحرانها در جامعه ما و تشدید آنها به این دلیل است که ما نتوانستهایم کنار هم قرار بگیریم و با یکدیگر گفت و شنود داشته باشیم. وقتی تشکل و تشکیلات اتفاق میافتد که افراد کنار هم مینشینند و بر اساس یک هدف خاص حرکت میکنند تا به مرور اجماع و فهم اجتماعی شکل گیرد و مطالبات و خواستهها تعدیل شود اما چون فاقد چنین مجموعهها و تشکلهایی هستیم، رفتارهای ما در برخی سطوح به سمت خشونت و بیاخلاقیها رفته است.
اشتریان: یکی از آفات تفکر در باب آزادی این است که تا میخواهیم از آزادی صحبت کنیم، نخست میپرسیم: «تعریف آزادی چیست؟» من احساس میکنم این شیوه از بحث گمراهکننده است. نه اینکه تعریف از آزادی به جد و جهد نظری نیاز ندارد، بلکه گمراه کننده است چون به تعداد آدمها میتوانیم تعریف از آزادی ارائه کنیم و بحثی پردامنه و بیانتها است.
در سیاستگذاریها مشکلات به سه دسته تقسیم میشوند؛ مشکلات خوب صورتبندی شده، مشکلات متوسط صورتبندی شده و مشکلات بد صورتبندی شده یا غامض. عموماً مشکلات فرهنگی یا مشکلات چندجانبه از همین بد صورتبندی شدهها است. در این دستهبندی منظور از «خوب» مشکلاتی است که صورت مسأله شفاف دارد، مثلاً ساخت یک اتوبان ذینفعان و ذیربطان محدودی دارد و ارزشهای متکثری هم ندارد، ولی بعضی از مشکلات بد صورتبندی شده، طرفین متنازع زیادی دارد که هر کدام گرایشهایی دارند، مثل گفتوگوهای 1+5 و ایران که طی آن 7 کشور با ارزشهای مختلف نمیتوانند درباره مسأله هستهای ایران به اتفاقنظر برسند. برای حل و فصل مشکلات بدصورتبندی شده باید وارد گفتوگو شد. آزادی هم در همین دسته مشکلات بدصورتبندی شده، قرار میگیرد. آزادی از گوشه اتاق یک فرد دانشگاهی یا حوزوی تعریف نمیشود. آزادی یک تجربه است؛ به قول شهید بهشتی در ابتدای کتاب «مواضع ما»، «انسان شدنی است مستمر و پویشی است خودآگاه» آزادی هم از همین مقوله است؛ یک شدن مستمر و یک پویش خودآگاه است. افراد یک جامعه آزادی را بهتدریج میسازند، چیزی که امروز تحت عنوان آزادی میخواهید به آن برسید با آن چیزی که چهل سال پیش تحت عنوان آزادی طلب میکردیم، خیلی متفاوت است. سبک زندگی که این روزها در بین خیلی از مردمان ما حتی در بین مذهبیها وجود دارد در دهه شصت به گونه دیگری بود. بنابراین باید بپذیریم که آزادی عملی است که در فرایند گفتوگو به دست آمده و بهتدریج ساخته میشود.
دکتر لکزایی به نکته درستی اشاره کردند، آزادی در ذات انقلاب اسلامی بوده اما پرسش اصلی اینجا است که چرا هر چه میگذرد از آن دورتر میشویم؟ پیشتر به برخی از دلایل آن اشاره کردم، اما اینجا میخواهم این نکته را هم اضافه کنم؛ یکی از دلایل اصلی عدم شکلگیری «گفتوگوی اجتماعی» این است که ما نگاه امنیتی را بر بقیه نگاهها غلبه دادیم و این نگاه، رسانه ملی، نهادهای حوزوی و کمابیش اقتصاد و... را مدیریت کرده و مرتب تقویت میشود و عملاً فضا را بسته است.
طرفین این گفتوگو چه کسانی یا چه نهادهایی باید باشند تا بتوانیم مدعی شویم که اکثریت جامعه را نمایندگی میکنند؟
لکزایی: آن چیزی که اکنون ضرورت انقلاب اسلامی است، گفتوگوهای فکری و فرهنگی و سیاسی نخبگانی است که از ابتدا هم مورد تأکید انقلاب بوده است. آزادی و آزاداندیشی جزو لوازم انقلاب اسلامی و شروط تحقق آن بوده است و بدون اینها هم انقلاب اسلامی راه به جایی نخواهد برد. همانطور که مقام معظم رهبری نیز میفرمایند: «نباید از آزادى ترسید و از مناظره گریخت و نقد و انتقاد را به کالاى قاچاق و یا امرى تشریفاتى تبدیل کرد.» البته ایشان سالها است که بحث «کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی» را مطرح میکنند و از جدی گرفته نشدن آن گلایه دارند.
مرحوم شهید بهشتی هم آزادی را به معنای یک قدرت و توان در تصمیمگیری برای انجام امور و انتخاب مسیر زندگی در نظر میگیرد. اگر از این منظر نگاه کنیم، باید گفتوگوهای جدی، مؤثر و قابل اعتبار و اعتنایی راجع به مباحث فرهنگی بین نخبگان ما شکل گیرد. آن چیزی که این روزها عملاً اتفاق میافتد، گفتوگوهای سیاسی است؛ نه فکری و فرهنگی! حتی گفتوگوهایی که مسأله اقتصاد و معیشت را هم مدنظر دارد باز مبتنی بر بحثهای سیاسی است. معتقدم، آن چیزی که در کف جامعه میگذرد، جنبش نیست، شورش است ولی در عین حال، هدف و مطالباتی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد و میتوان راجع به همین مطالبات صحبت کرد و عمدتاً هم محوریت سیاسی خواهد داشت و باید به یک نتایج ملموس و فوری منجر شود و مردم اثرات آن را احساس کنند.ساختار سیاسی هم به گونه متفاوتی میتواند امکان گفتوگو و فضای سیاستورزی مفید و مؤثری را فراهم کند. طبیعتاً وقتی همه گرایشهای سیاسی که قانون اساسی را پذیرفتهاند در عرصه سیاستورزی حضور داشته باشند، باب گفتوگو باز خواهد ماند و انسدادی در فضای سیاسی مشاهده نمیشود و سیاست هم به سطح نازلی تنزل نمییابد. بنابراین اگر اجازه دهیم این مجال ایجاد شود که در فضای سیاستورزی ما امکان فعالیت گروههای وفادار و معتقد به قانون اساسی فراهم شود، به حل مسائل کمک شایانی خواهد کرد.
«عقل مدنی» و نقش آن در ایجاد گفتوگو
در فقدان گفتوگو، جامعه به تخریب، خشونت و ابراز تنفر منحرف میشود
دکتر مرتضی یوسفیراد
استاد فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
1 براساس تراث عقلی ما، پایه و مایه اساسی اندیشههای حکمی–فلسفی بر «عقل» است. فلاسفه اسلامی ما در حکمت عملی و بالاخص مدیریت جامعه بهعنوان سیاست مدن، بر ضرورت «عقل مدنی» تأکید میکنند و معتقدند که مدیریت مدنی جامعه زمانی میتواند استوار و پایدار باشد که جامعه بر پایه «عدالت» و «عقلمدنی» و بهدنبال آن با «اعتدال مدنی» مدیریت و ساماندهی شود و در این میان، «گفتوگو» از مهمترین لوازم عقلمدنی است.
عدالت و اعتدال مدنی و همچنین فهم خیر عمومی در یک جامعه تنها از رهگذر گفتوگو و مشارکت مدنی و در ادامه رضایتمندی محقق خواهد شد. عقل مدنی حکم میکند که افراد ضمن داشتن بهرهمندیهای فردی از منابع و امکانات، باید با مدیریت دولت بر سر خیر مشترکشان گفتوگو کنند تا به فهم مشترکی از «خیر عمومی» برسند.
2 اتفاقات اخیر جامعه ما نشان داد که مشکل ما در امر گفتوگو، زیرساختی است و آنچنان که باید نتوانستهایم با نسل جوانمان بر سر مسائل ملی و فراملی به یک تفاهم و توافق برسیم. در این فضا، قبل از هر چیزی باید جامعه را به سمت خردورزی پیش ببریم و مبنای این عقل نه عقل نظری و رویکردهای آسمانگرایانه بلکه باید عقلمدنی و مبتنی بر حل مسائل عینی جامعه باشد. ما هنوز نتوانستهایم مصالح، منافع و خیر عمومی را برای نسل امروز فهمپذیر کنیم. بنابراین آنان درعمل با یک علامت سؤال بزرگ در حوزه خیرعمومی مواجه شدهاند به گونهای که امروز برخی از آنان از اساس همه چیز را تکفیر میکنند. ما هنوز بر سر اینکه چه چیز به ما هویت میبخشد گفتوگو نکرده و اتفاق نظر نداریم و در فهم پذیر کردن این مهم بخشهای مختلف جامعه را بکار نگرفتهایم و پیامد آن بحرانهایی است که این روزها در کف خیابان شاهد هستیم. فارغ از مسأله هویت، بحث آزادی و عدالت و بحث مصالح و منافع مشترکمان مسائلی دیگر هستند که ما هنوز ابعاد آن را برای جامعه خصوصاً نسل امروز مشخص نکردهایم و به همین دلیل است که امروز و اکنون برای جامعه ایرانی گفتوگو بیش از هر سیاست دیگری ضرورت دارد.
3 در فقدان گفتوگو، جامعه به جای اینکه به مسائل عمومی خود فکر کند، بخشهایی به تخریب، خشونت و ابراز تنفر و بخشهایی به منفعتطلبی و طمعورزی و خودخواهی فکر میکند. دولتمردان، باید جامعه و طبقات و اقشار مختلف را به مشارکت مدنی و گفتوگو دعوت کنند. معترضان را به رسمیت شناخته و آنان را فهم کنند با هم بر سر «مصالح عمومی» توافق کنند و از بدنه جامعه راهحل بطلبند. این خود یک آرامش اجمالی و کوتاهمدت تولید میکند و زمینه را برای کارهای اصلاحی جدی فراهم خواهد کرد.
سایر اخبار این روزنامه
برای پرچم
11 روز طلایی بورس
بنزین 1402 بدون تغییر قیمت
رونق تجارت با توسعه ترانزیت
طراحان تحریم، حامیان آشوب
رهاسازی آب سدهای خوزستان برای کشت پاییزه
با«لوپتو» شادی ساختیم
مهارتی با ثبت میراث ملی
گفتوگو با کی و درباره چی؟
مکرون زیر ضرب اعتصاب ها
جنگ شود پهپادباران میشویم
خداحافظی با چک کاغذی
قائم 12000 کیلومتر آنطرفتر
کشف تقلب در وقت اضافه
ورود محموله دوم آنتیبیوتیک تا آخر هفته
بوی بابونه عطر آویشن