روزنامه خراسان
1401/08/24
بلوچستانِ مشهد
سرتاسر بازار، تا چشم کار میکند پارچههای پرنقشونگار اعلاست و ادویه درجهیک، از آنهایی که عطر غذا را تا هفت خانه آنطرفتر میبرند. ساقههای نازک جارو، بستههای چوب مسواک و قلیانهای نی دار جلوی درِ اغلب مغازهها، فارغ از آنکه کاروبار اصلیشان چه باشد، چیده شدهاند. غزههای (پیراهن مردانه بلند تا سر زانو) پسربچهها و آستین و پیشسینه سوزندوزیشده لباس دخترها، بهاندازه ویترین مغازهها رنگارنگ و چشمگیرند؛ سرتاسر بازار بلوچ، تا چشم کار میکند، رنگ پاشیدهاند. اینجا نه سیستانوبلوچستان که نمایی کوچک از آن در مشهد است، نمایی از یک درهم آمیختگی که نشان از ایران بزرگ دارد،همه اقوام و فرهنگ ها در کنار هم و باهم سال هاست که در این جغرافیا با مسالمت و مهربانی زیست می کنند.حر 82 در حاشیه شرقی شهر، معروف به «تاجرآباد»، محل سکونت و کسبوکار اهالی سیستانوبلوچستان است که از سالها پیش تا همین امروز به امید زندگی بهتر و کسب پررونقتر راهی مشهد میشدهاند. در بلوچستانِ مشهد چه خبر است؟بازار رنگارنگ است و محله خاکستری
سالها پیش مردی بهنام «تاجر»، زمینهای این منطقه را تقسیمبندی کرده و فروخته و اسمش ماندهاست روی کوی «مهدیه»، اما در تاجرآباد برخلاف اسمش از تجارت و رونق خبری نیست. مغازهها –بهاقتضای محصولاتشان- خوشرنگولعاباند ولی محله، جز چند مهر نارنجیرنگ روی دیوارها با عنوان «محله شهیدباهنر؛ رفیق رنگ و رایحه»، نشانی از رنگ و رسیدگی ندارد. مشتری یکی از فراوان پارچهفروشیهای تاجرآباد میگوید: «من در محله «بسکابادی» زندگی میکنم و گاهی برای خرید لباس و پارچه میآیم اینجا. مسئولان باید به بهداشت و نظافت محله بیشتر رسیدگی کنند. کوچهها هم که میبینی چقدر تنگ و باریکاند. بعدازظهرها که شلوغ میشود، باید ترافیک اینجا را ببینی».
لباس قرضی نمیدهیم!
اینجا بهنظر میرسد لباسِ آماده چندان طرفدار ندارد؛ برای همین است که بهجای بوتیک، بیشتر پارچهفروشی و خیاطی میبینیم. توی یکی از دکانهای خیاطی کاغذی آویزان شده که فارسیاش میشود: «لباس قرضی نمیدهیم». دو پسربچه 10ساله شاگردان این خیاطی اند؛ محمد و امین. محمد میگوید: «حدود چهارسال پیش آمدیم مشهد، برای کار. من صبحها میروم مدرسه و ظهرها میآیم مغازه. خیاطی را پیش اوستا یادگرفتهام. خوشم میآید که برای مردم لباس درست کنم». محمد توضیح میدهد که از دوتا اتو، یکی فلزی برای داغ کردن و یکی سنگی برای سرد کردن پارچه استفاده میکند. امین هم به پیراهن بلندش اشاره میکند و میگوید: «اسم این لباس، «غزه» است».
سوغات ایرانشهر
عطر و طعم هر غذایی است
«زاچی» برای زنهایی که تازه زایمان کردهاند، پودر «هسته انار» برای تعدیل کردن فشار خون و ترش کردن مزه غذا، «آچارگوشت» ترکیبی از پیاز، تخم گشنیز، زنجبیل و دارچین برای لعابدار کردن غذا، «رنگ دیگ» درستشده از گل کدوحلوایی برای خوشرنگ کردن غذا و کلی ادویه دیگر که در دکان هیچ عطاری جز اینجا پیدا نمیشود. «مصلحالدین»، فروشنده این ترکیبات هزاررنگ میگوید: «پسرعمویم در «ایرانشهر» آسیاب دارد، گیاهان دارویی را میشناسد، با هم ترکیب میکند و برایم میفرستد. ادویه بلوچستان اینجا خواهان زیاد دارد، از همهجای شهر و حتی شهرستانها مشتری دارم». مصلحالدین که چهارسال پیش از ایرانشهر به مشهد آمده است، از زندگی در تاجرآباد میگوید: «ناراضی نیستم ولی امنیت محله کم است. همین دیشب قالپاقهای ماشینم را بردند و توی این چندروز هرچه که به دستشان رسیده از موتور کولر، دوچرخه و حتی درِ دستشویی را هم دزدیدهاند».
گلِ گلبندِ حنا
حنا شاید سالهاست که برای ما رنگ باخته ولی برای بلوچها مکمل جدی عروسی و اعیاد است. در تاجرآباد در هر مغازهای حنا پیدا میشود. خانمها، در عید فطر و عروسیها دست و پای خود را حنا میزنند و مردها هم انگشت کوچکشان را. اینها را «مسلم» 15ساله توضیح میدهد که اصالت زابلی دارد و 9سال است با پدر و مادرش به مشهد آمده. او فروشنده مغازه جمعوجوری است که با تزیینی شبیه دکانهای دهه شصت، روی شیشه اش با خط خوش نوشته شده: «بلوچ استار».
رفتوآمد اینجا دشوار است
درست است که جمعیت تاجرآباد را بیشتر اهالی سیستانوبلوچستان و افغانستان تشکیل میدهند اما بین ساکنان و کاسبان، خراسانی هم کم نیست مثل آقای پارچهفروش که اهل سرخس است و اسم و عکسش نزد ما محفوظ: «اگر میخواهی تاجرآباد را خوب بشناسی، باید از مشکلاتش هم بدانی. اینجا ازنظر عمرانی و شهرسازی کلی مشکل دارد؛ کوچههای تودرتو و بدون تابلو تردد را دشوار میکند، روشنایی محل و نظافتش ضعیف است، سدمعبر هم که نور علی نور. شهرداری فقط به مناطقی از شهر رسیدگی میکند که توی چشم باشند و به حومه شهر اهمیتی نمیدهد».
تاجرآباد است و نخودشورش
یک آب میوهفروشی میان انبوهِ مغازههای پارچهفروشی دیده میشود که در پیشخوان خود یک میز سروِ «نخودشور» دارد. محمد 21ساله یکی از گردانندههای این مغازه است که نبود کار، درآمد خوب و آبوهوای ناسالم او را از سیستانوبلوچستان به مشهد کشاندهاست. او درباره نخودشور که دستور مشابهی با «شورنخود» هراتی دارد، میگوید: «نخودها را از شب قبل خیس میکنیم و صبح زود با آب، بار میگذاریم. نخودشور سلیقهای است. بعضیها آن را شور میخورند و بعضیها دوست دارند با سس ویژه تندش کنند. نمک، فلفل، گوجه پورهشده، گشنیز، جعفری و یک ادویه تند محلی مواد تشکیلدهنده سس ویژه نخودشور است.» محمد معتقد است نخودشور یک میانوعده خوشمزه است که هر کس گذرش به بازار بلوچها بیفتد، نمیتواند از خیر خوردن آن بگذرد.
سوزندوزیهایی که بازار را رنگی کرده!
اگر بتوانید از بازی رنگ و برقها در مغازههای ابتدای بازار دل بکنید، به مغازههایی میرسید که با «زیآستین» (پنلهای سوزندوزیشده رنگی)، تزیین شدهاند. از این پنلها بیشتر جلوی لباس و دور مچ پیراهن و شلوار خانمهای سیستانوبلوچستان استفاده میشود و دو نوع «چرخودست» و ماشینی دارد. چرخودستها، با دست سوزندوزی میشوند و تا یکمیلیونو500هزار تومان قیمت دارند. شش ماه زمان میبرد تا خانمهای بلوچ کوک بریزند و یکیاش را آماده کنند. زیآستینهای ماشینی هم بین 150 تا 200هزارتومان فروخته میشود. فروشنده «زیآستین» و «مریم محمدی»، مشتری مغازه که خودش زاهدانی است و هفت سالی میشود به مشهد کوچ کرده این اطلاعات را در اختیارمان میگذارند.
رونقِ بازار
اما و اگرهایی دارد
گرانی بر بازار ما تأثیر گذاشتهاست. مردم بیشتر به فکر تهیه غذا هستند و دیگر کمتر به سراغ لوازم آرایشی و بهداشتی میآیند. اینها حرف دلِ شاگرد یک مغازه آرایشی است که 9سالی میشود از شهرش در سیستانوبلوچستان مهاجرت کرده. ورودی این مغازه پر از گردنبند و دستبندهای طلایی با نگینهای رنگی است که از زیورآلات موردعلاقه زنان بلوچ است. او پیشنهادی هم دارد و میگوید: «اگر بازار را سرپوشیده کنند و ورودی کوچهها به بازار را ببندند تا دیگر خودروها در آن رفتوآمد نکنند بازار شبیه یک پیادهروی بزرگ میشود و یکی از بازارهای پررونق مشهد.»
بازاری پر از فضاهای دخمهمانند مرغپرکنی!
علی، یک وانت مرغ آورده توی محل؛ مرغهای زنده چپیده در سبدهای پلاستیکی و آنقدر بیرمق که قدقد خستهشان را بهزحمت میشود شنید. علی درباره کارش توضیح میدهد: «طایفه بلوچ و افغانستانی، مرغ یخی نمیخورند چون از نحوه ذبحش مطمئن نیستند. مرغ را زنده میخرند و در بازار به مرغپَرکَنها میدهند تا جلوی چشم خودشان ذبح کنند. اینجا روزی صدتا دویست مرغ میفروشم. مثل من در این راسته هفت، هشت نفری هستند». مرغ زنده اینجا کیلویی 40 تا 42 هزار تومان(در زمان تنظیم گزارش) بهفروش میرسد. سرتاسر بازار، پر از فضاهای دخمهمانند مرغپرکنی است؛ اتاقکهایی تاریک که در آنها مرغ زنده به دستگاههای پرسروصدایی سپرده ، سربریده ، پرکنده وتحویل میشود. بوی نامطبوع و خردهریز پرهای مرغ، بهعلاوه صحنه دلخراش سر بریدن حیوان جلوه ناخوشایند بازار است.
صندلهایی که شما را به هند میبرد
مغازه صندلهای زنانه رنگارنگ و پر از نگین و پولک «تاجرآباد»، لحظهای شما را به بازار هند و پاکستان میبرد. صندلها پر از تزیینات ریز و جزئیات زرقوبرقی است. «کل طایفهمان در تاجرآباد هستند. پدر و پدربزرگم همینجا کاسبی داشتند. با اینکه متولد زاهدان هستم، خودم را اهل اینجا میدانم و دوست داشتم مثل آنها کاسبی کنم.» اینها را «ابوالفضل» 17ساله میگوید که فروشنده مغازه صندلفروشی است. بلوچها مشتری دایمی او هستند و به علت تفاوت قیمت، مشتریهایی هم از داخل شهر دارد.
این پارچهها
«نیست در جهان» است
پوشش بیشتر کسانی که در بازار بلوچ رفتوآمد میکنند نشانهای از دیارشان است. به همین دلیل، افراد غیرمحلی بهراحتی شناسایی میشوند. خانم «بیات» را همینطور شناختم. او مشهدی و ساکن محله مفتح است و میگوید: «من قبلا یکبار اینجا آمدهبودم. امروز، خواهر و خواهرزادهام را هم آوردم تا پارچه بخریم. پارچههای این راسته خیلی قشنگ و بعضیهایش فقط در همینجاست. قیمتها هم در مواردی بین 150 تا 200هزارتومان با داخل شهر متفاوت است.»
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
آمارهای تلخ از فضای کسب و کار خراسان رضوی
رودر رو در سرمای روابط
خدایا! این گلخانه را سرما نزند
روایت یک دلجویی
واکاوی اعتبار عبارت: «پول ایران کم ارزش ترین پول دنیا»
کنکوری ها را عصبی نکنید!
دوباره روی اعصاب یک میلیون کنکوری
بدرقه تیم ملی فوتبال با دعای خیر مادرانه
طغیان CR7، وضعیت مشابه آدم های بی گناه و زلنسکی در خرسون
جنجال دوباره قطع میکروفن در مجلس
رویاهای برباد رفته درآمدزایی از جام جهانی
جنایت تبهکاران خشن در نیمه شب!
بلوچستانِ مشهد