مراحل تن دادن به مطالبات معترضان

اين روزها وارد سومين ماه ورود به اعتراضاتي مي‌شويم كه نخستين‌بار در اثر اقدامي تند عليه مهسا اميني يكي از دختران اين سرزمين ايجاد شد و به صورت مستمر تداوم داشته است. اعتراضاتي كه بلافاصله پس از شكل‌گيري، ساير لايه‌هاي جامعه، به آن پيوستند تا ايران آبستن رخدادهاي متفاوتي شود. پيگيري مسير اعتراضات، اما نشان مي‌دهد، عدم پاسخگويي به مطالبات مردم طي سال‌ها به عنوان آتش زير خاكستر، همواره وجود داشته، اما ماجراي مهسا اميني در حكم جرقه‌اي است كه اين آتش خفته را به سطح ‌كشاند. هر چند رخ دادن اين‌گونه رخدادهاي اعتراضي براي هر حاكميتي طبيعي است، اما حل نكردن اين معادلات و بر آتش اعتراضات دميدن امري غيرطبيعي و حتي غيرعقلاني است. به‌ طور كلي، اين اعتراضات 3 قشر و لايه جامعه را تحت‌الشعاع قرار داده است، نخست، اعتراضات دانش‌آموزي، بعد گروه زنان و نهايتا اقشار دانشجويي، 3 لايه اصلي كنشگران در رخدادهاي اخير را شكل مي‌دهند. هر چند مي‌توان رخدادهاي اخير را با عناويني چون جنبش، انقلاب و حتي شورش مورد شناسايي قرار داد، معتقدم «اعتراض» وجه اصلي بحران اخير را تشكيل مي‌دهد. بسياري از انديشمندان عصر جديد و عصر قديم تلاش كرده مفهوم اعتراض را تشريح كنند. قبلا اشاره كردم كه براساس تئوري ابن خلدون، يكي از ريشه‌هاي اصلي بروز مشكلات، بحران بي‌اعتمادي است كه در جامعه امروز هم قابل رديابي است. اعتراضات امروز پس از عبور از برهه‌هاي گوناگون به مرحله انتظار فروپاشي ذهني رسيده است. در تئوري‌هاي سياسي به حاكمان توصيه شده قبل از رسيدن جامعه به مرحله انتظار فروپاشي ذهني، مطالبات مردم را پاسخ دهند و به درك مشتركي با جامعه برسند. اما اگر حاكميتي به اين بايدها توجه نكرد و جامعه به مرحله انتظار فروپاشي ذهني رسيد چه بايد بكند؟ حاكميت قبل از هر چيز بايد جايگاه خود را بشناسد تا بتواند خود را در اذهان عمومي ساختاري با صلابت و معقول نشان دهد. 
صلابت به اين معنا كه حاكميت صبر و حوصله فراوان داشته باشد و سطح و جايگاه خود را بداند. بايد بدانيم، هر چند مهم‌ترين سلاح حكومت استفاده از قدرت است، اما اركان حاكميت در استفاده از قدرت نبايد دچار اشتباهات استراتژيك شوند. هرگونه تعجيل در استفاده از ابزار قدرت، باعث مي‌شود تا اين ابزار كارايي خود را از دست بدهد. در واقع شورش (و استفاده از زور حكومت) در برابر شورش (و اعتراض مردم) معنايي ندارد؛ حاكميت نبايد دست به رفتارهايي بزند كه باعث تعميق شدن بحران شود، اما سيستم چه بايدها و نبايدهايي را بايد مورد توجه قرار دهد؟
 الف) نبايد دست به مقابله خشن بزند، حاكميت‌ها به دليل اينكه قدرت دارند، مي‌توانند دست به اقدامات تند بزنند، اما هرگز نبايد در تله فريبنده قدرت افتاد. سكه قدرت دو رو دارد؛ همان‌طور كه رفتار تند حاكميت ممكن است، بحران را فروبنشاند، مي‌تواند باعث افزايش خشم مردم شود و باعث افزايش مشكلات شود.
ب) مساله بعدي ضرورت تن دادن به بخش‌هايي از مطالبات معترضان است. حاكميت مي‌تواند بخش‌هاي اصلي مطالبات مردم و جامعه را محقق كند. در سال 91 خورشيدي و 2011 ميلادي بود كه جنبش هزاره هندي‌ها با تن دادن دولت وقت هند به خواسته‌هاي مردم، فروكش كرد. مردم خواستار پايان دادن به مناسبات مفسده‌انگيز پليس و دستگاه‌ها بودند، دولت اين صدا را شنيد، رهبر جنبش هزاره را كه يك سرهنگ بازنشسته بود آزاد كرد و پس از گفت‌وگو با معترضان توانست موضوع را مديريت كند. نمونه ديگري در جنبش تي پارتي امريكا رخ داد كه اوباما توانست با محقق كردن بخش‌هايي از مطالبات معترضان، بحران را مديريت كند.
ج) برخي تئوريسين‌ها به حاكميت‌ها پيشنهاد مي‌دهند نه به زور دست بزنند و نه مطالبات را پاسخ دهند، بلكه اعتراضات را در خلأ رها كنند. رها كردن اعتراضات باعث مي‌شود گذشت زمان، موضوع را حل و فصل كند. اين رويكرد را درخصوص حوادث اعتراضي مالزي به عينه مي‌توان ديد. در واقع، ماهاتير محمد نه با مردم برخورد تند مي‌كند و نه مطالبات آنها را پاسخ مي‌دهد. در جنبش جليقه زردهاي فرانسه نيز همين فضا را مي‌توان ديد. دولت فرانسه نه امكان داشت تا حقوق‌ها را افزايش دهد و نه بنا داشت با مشت آهنين با معترضان برخورد كند. بنابراين صبر كرد تا پس از گذشت زمان، موضوعات حل و فصل شوند. 


در اين ميان برخي تصور مي‌كنند هر عقب‌نشيني و انعطافي از سوي حاكميت در پاسخ‌دهي به مطالبات مردم به معناي شكست است. اين در حالي است كه انعطاف و عقب‌نشيني، يكي از مهم‌ترين راهبردها براي ايجاد اقتدار است. به نظرم اگر حاكميت ايران دست به انعطاف بزند و تلاش كند بخشي از مطالبات مردم را محقق كند، قادر خواهد بود آرامش را به كشور باز گرداند. اما اين تصميمات چه مواردي را بايد شامل شود: 
1) دلجويي از مردم، آسيب‌ديدگان، معترضان، خانواده‌هاي كشته‌شدگان و... يكي از مهم‌ترين راهبردها براي عبور از بحران است. احتمالا حضور تيمي از سوي مقام رهبري به سيستان و بلوچستان شايد با درك اين ضرورت‌ها صورت گرفته باشد.
2) آزادي زندانيان و اعلام عفو عمومي راهكار ديگري است كه حاكميت با استفاده از آن مي‌تواند پيام مثبتي به جامعه ارسال كند.
3) راهبرد بعدي، تحقق مطالباتي است كه نسل جديد براي تحقق سبك زندگي مورد نظر خود به آنها نياز دارد. بسياري از كشورهاي اسلامي چون تركيه، مالزي، اندونزي، اردن و... با حجاب به گونه‌اي رفتار كرده‌اند كه حجاب به امر دروني بدل شده است. بسياري از جوانان ايراني نسبت به حجاب اجباري حس مطلوبي ندارند و آن را امري سياسي تلقي مي‌كنند. حاكميت مي‌تواند بدون تصويب قانون، زمينه پايان دادن به حجاب اجباري را فراهم سازد.
4) حل پرونده هسته‌اي يكي ديگر از ضرورت‌هايي است كه حاكميت بايد به آن تن دهد. بارها نوشتيم و گفتيم كه با احياي برجام مي‌توان بخشي از مشكلات مهم كشور را حل كرد. تورم از اين طريق مهار مي‌شود، روند جذب سرمايه‌گذاري خارجي تسريع مي‌شود، ايران به بازار نفت باز مي‌گردد و خزانه ايران از درآمدهاي ارزي پر مي‌شود. در واقع از طريق برجام مي‌توان اميد را در جامعه تسري داد. امروز نااميدي، سايه شوم خود را بر نسل‌هاي مختلف كشور انداخته است. جواناني كه نه مي‌توانند اميدي به خانه‌دار شدن داشته باشند، نه امكاني براي ازدواج دارند و نه فرصتي براي راه‌اندازي يك كسب و كار مطلوب و مناسب و... حداقل به اميد نياز دارند تا بتوانند زيربناي ايده‌هاي خود را پايه‌ريزي كنند. اين گزاره‌ها حداقل‌هايي است كه حاكميت براي عبور از بحران بايد به آنها تن دهد.