روزنامه جوان
1401/08/29
سفر به سرزمین نور با کمترین امکانات و بیشترین تأثیر معنوی
اردوهای راهیان نور پس از دو الی سه سالی که به خاطر شیوع بیماری کرونا تعطیل بود، امسال مجدداً آغاز به کار کرد و در قدم اول دانشآموزان به این اردوها رفتند. اما این سفرهای معنوی که وارد دهه چهارم خود شده است، سابقهای طولانی دارد که به اوایل دهه ۷۰ برمیگردد. آن طور که مهدی اسدی از رزمندگان دفاع مقدس و از قدیمیترین دستاندرکاران این اردوها میگوید، اوایل کاروانهای راهیان نور با کمترین امکانات، اما با کیفیتی فوقالعاده از لحاظ معنوی به مناطق عملیاتی دفاع مقدس سفر میکردند و صحنههای زیبایی از پیوند مردم و ارواح مطهر شهدا را رقم میزدند. در گفتگو با اسدی مروری بر شروع اردوهای راهیان نور در استان اصفهان داشتیم که گویا قدیمیترین سفرهای سازمانیافته در تاریخچه این اردوها را در کشورمان به ثبت رساندهاند. کاروانهای راهیان نور از چه سالی آغاز به کار کردند؟ جرقه این کار چطور زده شد؟ از همان زمان دفاع مقدس و بعد از پایان عملیات فتحالمبین، یک عده از خانواده شهدا به مناطق تازه آزادشده رفتند و در مناطقی که فرزندانشان به شهادت رسیده بودند، حضور یافتند. این شاید اولین کاروان راهیان نور باشد، اما به شکل رسمی و آنچه امروز جامعه ما از راهیان نور یک تعریف و تصوری در ذهن دارد، به سالها بعد از اتمام دفاع مقدس برمیگردد. الان برخی از منابع میگویند که از اواخر دهه ۷۰ بحث راهیان نور شروع شد، اما خود ما در اصفهان از سال ۱۳۷۲ کاروانهای راهیان نور را راهاندازی کردیم. آن زمان اسمش راهیان نور نبود. کاروانها با عنوان «سفر به مناطق نور» ساماندهی و راهاندازی میشدند. من آن موقع جانشین قرارگاه پشتیبانی سپاه اصفهان بودم و، چون علاقه داشتم باز به مناطق جنگی دفاع مقدس برگردم، داوطلب شدم تا مسئولیت این کاروانها را بر عهده بگیرم. مقرمان هم پادگان ثارالله کنار نورد اهواز بود که با اجازه شهید حاج قاسم سلیمانی آنجا را در اختیار گرفتیم. در اولین کاروانها عمدتاً مردم عادی و خصوصاً دانشجوها با اشتیاق فراوانی در این اردوها حضور پیدا میکردند که برای خود ما تعجببرانگیز بود. شما از سپاه اصفهان کاروانها را راهاندازی کردید، پس چطور شد که با مساعدت حاج قاسم به پادگان ثارالله رفتید؟ مقر لشکر امام حسین (ع) در دوران دفاع مقدس در انرژی اتمی بود که بعد از اتمام جنگ واگذار شده بود و ما جای مناسبی برای سازماندهی کاروانها در خوزستان نداشتیم، اما به دلیل دوستی دیرینهای که بین حاج قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه ثارالله کرمان و شهید احمد کاظمی وجود داشت، حاج قاسم به ما فضای لازم را در پادگان ثارالله دادند و ما هم رفتیم و از چند سوله آنجا استفاده کردیم. پس به نوعی میتوانیم بگوییم که حاج قاسم سلیمانی هم در راهاندازی کاروانهای راهیان نور نقش داشتند؟ بله همین طور است. این شهید بزرگوار، چون برای خدا کار میکرد، هر کاری را که احساس میکرد خیری در آن باشد، انجام میداد. منیتی نداشت و برای پیشبرد کارهای خیر داوطلب میشد. اینطور است که میبینیم اولین قدمها برای راهاندازی کاروانهای راهیان نور در پادگان لشکر ثارالله و با اجازه و عنایت حاج قاسم صورت میگیرد. به طور کلی در تاریخ انقلابمان حاج قاسم در کنار شهدای دیگری مثل حاج احمد کاظمی و حسین خرازی همگی علاوه بر حضور در میدان جنگ، منشأ خیرات در موارد و مسائل مختلف هم شدهاند. اصلاً فکر اولیه و جرقه اصلی کاروانهای راهیان نور از کجا بود؟ فکر اولیه و جرقه اصلی تشکیلش را باید مدیون عنایتهای مقام معظم رهبری بدانیم. ایشان بلافاصله پس از پایان جنگ هشدارهای لازم را برای عدمفراموشی افتخارات و حماسهآفرینیهای آن دوران بارها و بارها در بیاناتشان گوشزد کردند. خود حضرت آقا هم برای اولین بار اواسط دهه ۷۰ به مناطق عملیاتی دفاع مقدس رفتند و زمانی که هنوز کاروانهای راهیان نور در خیلی از نقاط کشورمان راهاندازی نشده بودند، ترویج این کاروانها را به شکل عملی باب کردند. پس از حضور ایشان، جهشی در کاروانهای راهیان نور در سراسر کشور ایجاد شد. گفتید برای اولین بار که میخواستید کاروانها را راهاندازی کنید، استقبال عمومی شگفتزدهتان کرده بود، آن زمان این کاروانها چه امکاناتی داشتند؟ اصلاً بحث امکانات و این چیزها نبود. صرفاً میتوانستیم یک وسیله نقلیه را که همان اتوبوس باشد، تهیه کنیم با جای خواب که در مقرهای صحرایی بود. غذا و این چیزها هم همان غذایی بود که رزمندهها در مناطق استفاه میکردند. خب پس از اتمام جنگ تا چند سال لشکرها همچنان در مناطق عملیاتی خط داشتند. بعد هم که بچههای تفحص کارشان را برای یافتن پیکر شهدا شروع کردند، همچنان مناطق عملیاتی محل آمد و شد بچههای سپاه و ارتش و رزمندههای دفاع مقدس بود. کاروانهای اولیه راهیان نور اغلب از غذای بچههای رزمنده حاضر در منطقه استفاده میکردند. نهایتاً استانبولی و عدس پلو و حتی نان و پنیر بود. خیلی از مقرها که میرفتیم اصلاً کولر و وسایل رفاهی نداشت. اما به رغم همه این کاستیها، کیفیت اردوها به لحاظ معنوی فوقالعاده بالا بود. عرض کردم وقتی کاروانها را راهاندازی کردیم، مردم و خصوصاً دانشجوها سر آمدن به این اردوها باهم رقابت میکردند. حالا نگوییم که سرش دعوا بود. بارها پیش میآمد که ۲۵ الی ۳۰ اتوبوس را باهم و یکجا به حرکت درمیآوردیم. حالت معنوی اردوها خودش بهترین تبلیغ برای آن بود. هر کسی که یک بار میآمد، پای ثابت میشد! آنقدر تقاضا بالا بود که ما شرمنده جاماندهها میشدیم. آن حالت معنوی سالهای اولیه کاروانهای راهیان نور که گفتید ریشه در چه مسائلی داشت؟ یک نکته بسیار مهم، بکر و دستنخوردگی مناطق عملیاتی بود. مثلاً در طلائیه هنوز انبوه تیر و ترکشهایی را که آنجا اصابت کرده بود، میشد به وضوح روی زمین دید. حتماً میدانید که طی عملیات خیبر، دشمن حدود یکمیلیون گلوله فقط به طلائیه شلیک کرد یا در منطقه عملیاتی الیبیتالمقدس هنوز تانکهای عراقی که روی خاکریزها زده شده بودند، وجود داشتند. من حتی یادم است سد خاکی که شهید چمران برای آب انداختن زیر تانکهای عراقی ایجاد کرده بود، در منطقه دیده میشد. در واقع مناطق عملیاتی دفاع مقدس هنوز روح اصلی خود را حفظ کرده بودند، طوری که بازدیدکننده بیواسطه خودش را در فضای دفاع مقدس احساس میکرد. من یادم است یک سالی که در منطقه بودیم، سپاه آمد و از طلائیه، مقر منافقین را موشکباران کرد، یعنی هنوز گاه و بیگاه عملیات هم در منطقه میشد یا در همان طلائیه و سایر نقاط، بچههای تفحص چادرهایشان را برپا کرده بودند و به تفحص شهدا میپرداختند. پیش میآمد که بچههای تفحص میآمدند و برای کاروانها از نحوه یافتن پیکر شهدا روایت میکردند. تفحصیها یک جمع باصفایی داشتند که آدم را یاد اجتماع بچههای رزمنده در دل جنگ تحمیلی میانداخت. شاید بیراه نباشد که بگوییم آن زمان گاه پیکر شهدا در گوشه و کنار مناطق دیده میشد و تأثیر عجیبی روی زائر میگذاشت. همه اینها باعث میشد همذاتپنداری بین مردم بازدیدکننده و رزمندهها و شهدای دفاع مقدس خیلی عمیق شکل میگرفت. خب مسلماً این بکری فضا و مناطق عملیاتی که در سالهای اولین راهیان نور وجود داشت، در گذر زمان نمیتوانست تداوم داشته باشد. بله همین طور است. مثلاً در رانش زمین و بارندگیها و شرایط جوی مختلف یا بحث مینروبی که یک کار عظیم پس از اتمام جنگ بود، شکل زمین تغییر میکرد، ولی خود ما هم در نگهداری یادگاریهای آن دوره کمکاری کردیم. میتوانم بگویم ۸۰ درصد منطقه را خود ما آدمها تغییر دادیم و از شرایط بکر اولیه خارج کردیم. یک نمونهاش را عرض کنم، طرحهایی بود با این مضمون که مثلاً میگفتند بیایید یک شهر ویران شده مثل خرمشهر را در جای دیگر بسازید و شهر با همان حالت ویرانی توسط دشمن به عنوان یک گنجینه از دوران جنگ حفظ شود، اما خب هیچ کدام از این طرحها اجرا نشدند. غیر از بحث بکر بودن زمین، چه عامل دیگری را در معنوی ساختن این اردوها در دهه اول آن دخیل میدانید؟ آن زمان همه راویهای ما بدون استثنا رزمنده دفاع مقدس بودند و این یکی از اصلیترین دلایل عمقبخشی سفرهای راهیان نور برای زائران بود. به جرئت میتوانم بگویم که اوایل بسیاری از راویها از فرماندهان تیپ، گردان، گروهان یا حتیالمقدور از بچههای تخریبچی و اطلاعات- عملیات و اینها بودند؛ کسانی که علاوه بر حضور در مناطق جنگی به عنوان رزمنده، به آن محیط یا عملیاتی که در آنجا انجام شده بود، اشراف داشتند. من یادم است یک راوی که از بچههای رزمنده بود، هنگام تعریف ماجرای شهادت دوستانش آنقدر گریه کرد که از هوش رفت. به قول معروف حرف که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند یا وقتی فرمانده گردان امام موسی کاظم (ع) را آوردیم برای روایتگری، ماجرای متلاشی شدن گردانش را طوری از ته دل تعریف میکرد که کسی نمیتوانست جلوی گریههایش را بگیرد. ایشان میگفت در یک عملیات شرایطی پیش آمده بود که دست روی شانه تکتک بچهها میگذاشتم و میگفتم برو، برو... تکتک رفتند و وقتی که برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم، دیدم فقط من ماندهام و بیسیمچی! هیچ کدام از بچههای گردان سالم نمانده بودند. خب او که از نزدیک این چیزها را دیده و لمس کرده بود، کلامش طور دیگری روی زائرها اثر میگذاشت تا یک راوی که صرفاً از روی کتاب یا تحقیق در مورد وقایع دفاع مقدس صحبت میکند. همین مسائل و جذابیتها باعث شد تأثیرگذاری کاروانهای راهیان نور آنقدر زیاد باشد که تقریباً از اوایل دهه ۸۰ اجازه دادند مردم با ماشین شخصی هم به مناطق عملیاتی بیایند. الان هم که دوباره کاروانهای راهیان نور راهاندازی شدهاند، توصیه من به دستاندرکاران اردوها این است که حتیالمقدور از رزمندههای دفاع مقدس برای روایتگری استفاده کنند. شاید این بچهها سنشان بالا رفته باشد، ولی هنوز بین آنها هستند کسانی که توان حضور در این مناطق و روایتگری را داشته باشند. چند سال به عنوان مسئول راهیان نور اصفهان بودید؟ حدود شش سال مسئول این کاروانها بودم و چند سال بعد هم همچنان داوطلبانه شرکت میکردم و کمکحال دوستان میشدم. خودتان هم روایتگری میکردید؟ بله راوی بودم. بچههای روایتگر اغلب داخل اتوبوسها راوی میشدند و من و دو سه نفر از بچهها که از فرماندهان تیپ در دفاع مقدس بودند، هنگام تجمع همه کاروان روایتگری میکردیم. من خودم بیشتر روی اروندرود و عملیات والفجر ۸ متمرکز میشدم. اخوی خودم قدرتالله اسدی در تک دشمن به فاو (فروردین ۶۷) به شهادت رسید، لذا به منطقه عملیاتی اروند علاقه هم داشتم و عمده راویتگریهایم در این منطقه بود. در مدت حضورتان چه خاطرهای از تأثیرپذیری یا تحول زائران در مناطق عملیاتی دارید؟ یک بار چند دخترخانم دانشجو بین زائران بودند که خیلی شیطنت میکردند و گوششان به هیچ حرفی بدهکار نبود. هر بار که روایتگری میشد، اینها سعی میکردند چالش ایجاد کنند. چند بار بچهها گفتند برویم به آنها تذکر بدهیم، اما باقی ما مخالفت کردیم و گفتیم اجازه بدهید شاید اصلاح شدند. همیشه در این سفرها تیر خلاص را در طلائیه میزدیم؛ جایی که بچههای اصفهان سه، چهار گردانشان قطعهقطعه شدند و یک گردان هم که کلاً ناپدید شد. حضور کاروان زائرها در طلائیه دوسه شبی طول میکشید. روایتگریها که تمام شد و میخواستیم برگردیم، دیدیم خبری از این چند دختر دانشجو نیست. رفتیم دنبالشان گشتیم، دیدیدم در سه راهی شهادت روی زمین نشستهاند و خاکها را روی سر و صورتشان میریزند. فریاد میکشند و از شهدا میخواهند آنها را ببخشند. هر چه میگفتیم بلند شوید روی خودتان خاک نریزید، گوش نمیکردند. بلندبلند گریه میکردند و فریاد میزدند. نهایتاً که راضی شدند بیایند سوار اتوبوس شوند، آنجا هم غوغایی به راه انداختند! از همه حلالیت میطلبیند و میگفتند تا الان اشتباه میکردیم و شهدا به ما عنایت داشتند که متوجه اشتباهمان شدیم. به نظر شما الان هم ایجاد پیوند قلبی بین بچههای دهه هشتادی و حال و هوای دوران دفاع مقدس امکانپذیر است؟ اصلاً من میگویم همین دوسه سال وقفهای که در تعطیلی کاروانها رخ داد، خیلی از لحاظ فرهنگی و معنوی به جامعه ما لطمه زد. همین چند روز پیش و در دل اغتشاشات من به مدرسه امام خمینی اصفهان در خیابان کاوه رفتم. بچهها مرتب باهم حرف میزدند و اجازه نمیدادند من صحبت کنم. گفتم اجازه بدهید حرفم را بزنم، اگر خوشتان نیامد، بگویید که دیگر ادامه ندهم. بعد لابهلای صحبتهایم خاطره یک رزمندهای را تعریف کردم که داخل سنگر سوخت و چیزی از او نماند. وقتی جلسه تمام شد، همین بچهها دورم را گرفتند و گفتند، تقصیر شماهاست که نیامدید به ما نسل جوان بگویید در دهه اول انقلاب چه بر سر جوانهای آن دوران گذشت. حاصل کمکاری خودیها این است که دشمن به فکر افتاده است و این خلأیی که ایجاد شده را به نفع خودش پر میکند. من معتقدم صرفنظر از یک عده مسئولی که با بیلیاقتی و بیکفایتی باعث شدند دلسردیهایی بین اقشار مردم و خصوصاً جوانها پیش بیاید، خود ما هم در مسائل فرهنگی کمکاری داشتهایم، وگرنه همین جوانهای دهه هشتادی ظرفیت لازم برای شنیدن حرف حق را دارند و باید توجه بیشتری به این مسائل داشته باشیم.
سایر اخبار این روزنامه
بساط شرارت بدون شک جمع خواهد شد
چرایی مدارای حافظان امنیت
یکی از عوامل باخت رسانهای شمایید!
سؤالهای همیشه بی پاسخ از اصلاحطلبان
انداختن همه تقصیرها به گردن نسل Z خطای تحلیل است
پولپاشی به بهانه حمایت از مصرفکننده لوازم خانگی
سفر به سرزمین نور با کمترین امکانات و بیشترین تأثیر معنوی
نرمش شی جینپینگ در برابر مداخلهجویی امریکا
امیرعبداللهیان: به قطعنامه آژانس واکنش «متقابل» و «مؤثر» داریم
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند!
مادر طارمی: دوست دارم مهدی به امریکا و انگلیس گل بزند و تقدیم شهدای شاهچراغ کند
مادر طارمی: دوست دارم مهدی به امریکا و انگلیس گل بزند و تقدیم شهدای شاهچراغ کند
خباثت انگلیس جیغ اینفانتینو را هم درآورد
خباثت انگلیس جیغ اینفانتینو را هم درآورد