شرق‌ کمتر از غرب به ایران به عنوان یک شریک استراتژیک می‌نگرد

آرمان ملی: آیا باید زنگ پایانی برجام را نواخت؟ به نظر می‌رسد در شرایط فعلی نمی‌توان به این سوال پاسخ دقیق داد. زیرا هیچ یک از طرفین اقدامی نکرده‌اند که برخلاف مسیر اصلی برجام باشد. اگر ایران به‌خاطر موضع‌گیری‌های بی‌منطق اروپا اعلام می‌کرد بازرسی بدون بازرسی یا اینکه ایالات متحده آمریکا رسما تحریم‌های جدیدی را که جنبه اقتصادی داشته باشد و صراحتا فروش نفت ایران به چین را هدف بگیرد را وضع می‌کرد آنگاه می‌توانستیم از پایان برجام و شرایط آینده برای دوسویه گرفتار در این پرونده سخن به میان آورد. به نظر می‌رسد هنوز هم می‌توان به احیای توافق وین امیدوار بود. زیرا دستگاه دیپلماسی در حال تکاپو برای به وجود آوردن شرایط مثبت در جهت احیای توافق وین است. اقداماتی که هم‌اکنون و احتمالا توسط سازمان انرژی اتمی به منظور بسته شدن پرونده هسته‌ای ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی درحال پیگیری است و صد البته تا این موضوع حل نشود، نمی‌توان به احیای توافق وین امیدوار بود. «آرمان ملی» در ارتباط با فراز و فرود سیاست خارجی ایران و برجام در ماه‌های گذشته با مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و کارشناس روابط بین‌الملل گفت‌و‌گویی صورت داده است. مطهرنیا البته معتقد است کار برجام تمام است و عملا فقط این مورد اعلام نمی‌شود.   با توجه به اتفاقات رخ داده طی ماه‌های گذشته پیرامون مذاکرات احیای برجام؛ شرایط حاضر و آینده توافق هسته‌ای را چگونه تحلیل می‌کنید؟
برجام برنامه اقدام مشترک است که تنها در برگیرنده پرونده هسته‌ای نیست. برنامه جامع اقدام مشترک در نوع خود حل مساله ایران را انباشته کرده است. به گونه‌ای که بتواند ایران را به زعم خود به یک بازیگر عادی در نظام بین‌الملل بازگرداند. زمانی که اوباما بر مبنای تئوری قدرت هوشمند‌تر آمریکایی به مذاکره با ایران در چارچوب نامه نگاری پرداخت، این هدف‌گذاری را داشت که بتواند بر اساس این معنا ایران دارای سیاست خارجی متکی بر جهت‌گیری ضد امپریالیستی را به یک بازیگر نظام بین‌‌الملل و پذیرنده قواعد بازی در این مسیر بازی تبدیل کند. به بیان ساده‌تر آمریکا در پی آن نبود که به ایران نزدیک شود و یا شرایطی را به وجود آورد که ایران مسائلش را با آمریکا حل کند. به گونه‌ای که ایران در برابر آمریکا نایستد بلکه به گونه‌ای مساله پیش رود که ایران با آمریکا یا هر کشور دیگری در چارچوب قواعد پذیرفته شده بین‌المللی به رقابت و دشمنی بپردازد، چراکه آمریکایی‌ها بر این باور بودند که جمهوری اسلامی ایران این قواعد را نمی‌پذیرد. آمریکایی‌ها با چینی‌ها با روس‌ها با بعضی از کشورهای اروپایی آشکارا و پنهان در رقابت و حتی در مرزهای دشمنی قرار می‌گیرند اما همه آنها این بازی‌های بسیار پیچیده را در چارچوب قواعد بین‌المللی انجام می‌دهند. از این منظر برجام، برنامه جامع اقدام مشترک نام گرفت نه برنامه پرونده هسته‌ای ایران. از این جهت باید بگوییم برجام که از آغاز مربوط به پرونده هسته‌ای ایران شد، محکوم به شکست بود و اکنون هم اگر به برجام بازگردیم به تبع دولتی با گفتمان انقلابی که پذیرفته است که مجدد پای میز مذاکره بنشیند و این بار به واسطه آنچه که محل پاهای ناظر بر وضعیت کنونی برجام است یک دولت با گفتمان انقلابی در ایران به نام دولت ابراهیم رئیسی است که باید برنامه جامع اقدام مشترک را پذیرا شود. در این برنامه به تبع، محدود شدن در مساله پرونده هسته‌ای وجود نخواهد داشت. همان طور که رهبری انقلاب اسلامی در این مسیر بارها گفته‌اند آمریکایی‌ها به پرونده هسته‌ای بسنده نمی‌کنند. چراکه برنامه اقدام مشترک از روز نخست این معنا را دنبال می‌کرده است. اکنون برجام پایان یافته است. نظام جمهوری اسلامی به خوبی می‌داند بازگشت به برجام یا باید با پذیرش تمامی مسائل مربوط به پرونده ایران و نه پرونده هسته‌ای ایران که بر مواضع رسمی نظام جمهوری اسلامی، این امر قابل پذیرش نیست. اگر ایران بپذیرد وارد این مذاکره شود و این مذاکره منتهی به پذیرش بسیاری از مسائل موجود کنونی در پرونده هسته‌ای بدون عقب نشینی ایالات متحده آمریکا به توافق 2015 و برداشتن همه‌ تحریم‌ها شود؛ مطابق خواست تهران نیست. 
  اگر احیای برجام غیر ممکن است چرا نه آمریکا و نه ایران پایان برجام را رسما اعلام نمی‌کنند؟
سیاست عرصه خردورزی و فرار از هزینه‌هاست. هیچ سیاست‌مداری در پی جذب هزینه به عنوان انرژی منفی برای کشور مطبوع خود نیست. این یک اصل پذیرفته شده است. اگر واشنگتن مرگ برجام را اعلام کند یا اتحادیه اروپا به عنوان هماهنگ کننده مذاکرات این معنا را اعلام دارد یا تهران بر آن صحه نهد، هزینه‌های آن را بیشتر باید بپذیرند. این معنا مانند پاورپنت است که یک استاد برجسته و بارز بیش از هر چیزی باید سپیدی‌های بین خطوط را بخواند. در خطوط نوشته شده این بازیگران و کنشران در اطراف برجام، مسائلی نوشته می‌شود که از منظر رسمی موجب هزینه‌هایی برای پایتخت‌های کشورهای مطبوع نشود. هیچکدام از مرگ برجام به صورت رسمی و آشکارا سخن نخواهند گفت. اما سپیدی‌های بین گفتارها و نوشتارهای آنها نشان می‌دهد که برجام دیگر تمام شده است و اگر توافقی قرار است صورت بگیرد، امر جدیدی در قالب برجام خواهد بود. 


  رویکرد طرفین چه اروپایی‌ها که به دنبال برجام بوده و چه بایدنی که پلن احیای برجام را رو کرده بود و چه ایران که در مذاکرات شرکت نموده بود، در آینده چه خواهند کرد؟ آیا ممکن است تهران به سوی شرق بچرخد؟ یا آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها سیاستی نو را در مورد ایران در نظر بگیرند؟
 شرق و غرب به دنبال منافع خود هستند. سیاست تنها مرزگذاری‌های گفتاری و تمییز دادن‌های حوزه‌های معین عمل سیاسی شرق و غرب را ایجاد می‌کنند. در اصالت سیاست همه آنها به دنبال منافع خود هستند. در دسته‌بندی‌های بین‌المللی دولت‌ها و دولت کشورها باید بدانند در کدام لایه از قدرت قرار دارند و بر اساس ادراک و علم بر قدرت خود و تمسک به بازی‌های پیچیده سیاسی برای نشان دادن ابهت قدرت خود و استفاده از ابزارهای موجود زمینه‌های بهره‌بری بیشتر سیاسی را فراهم سازد. فکر می‌کنم شرق بسیار کمتر از غرب به ایران به عنوان یک شریک استراتژیک می‌نگرد. برای غرب ایران در قدرت حاضر می‌تواند یک هدف استراتژیک برای ایجاد شراکت در عرصه منطقه‌ای و بین‌المللی باشد و نیز شرق بیش از اینکه به ایران به عنوان شریک استراتژیک بنگرد به عنوان یک بازار استراتژیک در جهت استفاده برگ تهران برای امتیازگیری از غرب می‌نگرد. به عبارت بهتر شرق ایران را برگ استراتژیک در مواجهه با غرب می‌داند. 
  شاهد بودیم که آژانس قطعنامه جدیدی را علیه تهران تصویب کرده که در آن درخواست‌هایی از ایران در مورد پرونده هسته‌ای صورت گرفته. ایران هم تهدید به اقدام متقابل کرده است. آیا ممکن است پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شود؟
 به نظر می‌رسد غرب با توجه به تجربه زیسته شده خود در ارتباط با تهران از دو جهت اطلاع دارد که ایران نمی‌تواند پاسخگوی آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای باشد. 1-  ایران پاسخگوی مسائل فنی مطرح شده از سوی آژانس نخواهد بود ایران کوشش‌های خود را تاکنون انجام داده است و هرآنچه می‌‌توانسته به آژانس بدهد را تاکنون عرضه کرده است. لذا بر این مقوله فشار بیشتری را وارد می‌کند. 2-  مولفه دوم سیاسی است. غرب می‌داند که اکنون در ایران یک دولت با گفتمان انقلابی حاکم است و اگر بخواهد بیش از این به آژانس و درخواست‌هایش اهمیت دهد در این معنا و مسیر موجبات ریزش‌های درونی را فراهم خواهد کرد لذا بر این نکته بیشتر پافشاری می‌کند تا بتواند از آن در جهت فشار بیشتر بر تهران و احتمالا انتقال پرونده هسته‌ای ایران به‌طور مجدد و دوباره به فصل هفتم منشور آژانس بین‌المللی آژانس بهره ببرد. 
  تحریم‌های جدیدی از سوی آمریکا، اروپا و کانادا در بازه زمانی فشرده‌ای علیه تهران اعمال شده. این تحریم‌های سریالی که منشأ حقوق بشری دارد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
 به هر تقدیر تمامی نشانگان مبنی بر این مسیر است. اکنون رابرت مالی به‌طور آشکار می‌گوید بایدن آمادگی دارد در صورت شکست مذاکرات از قدرت سخت‌تر علیه ایران استفاده کند. اینکه او به شکست مذاکرات اشاره می‌کند در محتوا معنی‌اش این است که ایران تسلیم خواسته‌های آمریکا در نظام بین‌الملل شود. اگرچه او از شکست مذاکرات سخن می‌گوید ولی پشت مفهوم شکست مذاکرات یعنی پذیرش دولت انقلابی حاکم بر تهران در وضعیت کنونی که در داخل با چالش‌هایی روبه‌رو است. در منطقه ایران موانعی دارد و در نظام بین‌الملل مساله ایران اکنون یکی از مسائل اصلی تلقی می‌شود. به طبع باید بگویم مفهوم گفته شخصیتی به نام رابرت مالی که او را در ادبیات سیاسی مربوط به ایران و آمریکا متمایل به شدید به مواضع تهران می‌دانستند؛ بسیار پرمعنا و نشان دهنده فشارهای بیشتر بر تهران است. 
  سفر اخیر شیاع السودانی به تهران را برخی برای میانجیگری بین ایران و عربستان می‌دانند. سفر سودانی به تهران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
آنچه تمایل در رسانه‌ها به تمایل عراق به حل و فصل مسائل ایران و عربستان تحلیل می‌شود، ناراسته نیست اما تمام راستی و حقیقتی را در خود نهفته ندارد. اینکه هرکدام از دولت‌های منطقه در ارتباط با یکدیگر در پی ایجاد فضایی هستند که بتوانند منافع ملی خود را فزون‌تر مورد توجه قرار دهند، طبیعی است. آیا اگر روابط ایران و عربستان در منطقه به موقعیت باثباتی برسد به نفع دیگر بازیگران منطقه خواهد بود؟ اساسا ایران و عربستانی که از یکسو با یکدیگر در بسیاری از مسائل تفسیری از اسلام نقش و جایگاهی برای خود در حوزه منطقه‌ای و گستره امت اسلام اختلاف دارند و دارای رقابت‌های شدیدی هستند و در میدان عمل در مناطق هدفی مانند یمن و سوریه و حتی پاکستان و افغانستان اصطکاک‌‌های شدید رقابتی دارند، می‌توانند به راحتی و سهولت با میانجی‌گری کشور دیگری به نام عراق همه مسائل خود را حل کنند؟ باید واقعیت‌ها را دید قضایا از تعارفات دیپلماتیک گذشته است. تا زمانی که ایران، عربستان را به عنوان یک کشور وابسته به آمریکا و نزدیک به تلاویو در مواضع منطقه‌ای می‌داند و عربستان ایران را به عنوان یک کشور برهم زننده نظم منطقه‌ای به زعم خود خطاب می‌کند. تغییر و تحول در آنچه در عرصه روابط ایران و عربستان وجود دارد، بسیار سخت است. همان‌گونه که مساله ایران و آمریکا به حلقه‌ای تقابل تحمل و تنازع تبدیل شده است، عربستان و ایران نیز در منطقه در بسیاری از اوقات همدیگر را تحمل می‌کنند. به این ترتیب باید گفت عراق نیز در این میانه در وسط دو لبه قیچی عربستان و ایران تلاش می‌کند به گونه‌ای رفتار کند که تبعات درگیری در محیط جغرافیایی عراق را به نمایش نگذارد، چراکه عراق مانند سوریه و یمن از نقاط تلاقی جغرافیایی برخورد درگیری‌های منطقه‌ای و فرا منطقه‌‌ای است. دولت‌های حاکم بر عراق هم از عربستان و هم از ایران تاثیر می‌پذیرند و تحت فشار هر دو دولت قرار دارند و تلاش می‌کنند که بر پایتخت‌های هر دو کشور اثراتی را بگذارند که به نفع منفعیت‌های گروه‌ها و جناح‌های حاکم بر عراق باشند. نمی‌شود با یک یا چند سفر گفت که مسائل حل شده است و در حال حل شدن است و یا میانجی‌گری‌ها به فوریت پاسخ داده می‌شود.  سال‌هاست این سفرها ادامه دارد. این نگرش تقلیل‌گرایانه است که یک سفر نخست وزیر عراق به تهران را حل کننده بسیاری از مسائل بین دو کشور ایران و عربستان بدانیم.