خاطرات منتشر نشده کشتی فارور
رضا واعظی زاده- شهروند آنلاین؛ «فارور» کجاست؟ پشت کدام دریا، شهری است که در سینهاش پهلو گرفته باشد؟ کدام ناخدای خدا ناترس این مروارید صیقلخورده به نشان جمعیت شیروخورشید سرخ ایران را با خود برد؟
کجاست آن سفینه نجات؟ آنکه خداوند «سَخَّرَلَكُمْ الْبَحْرَ» کرد تا آبهای خلیجفارس و دریای عمان را بر سبیل جزایر و بنادر انشقاق دهد و کشتی نشستگانش نه بر فرمان یهوهای، بلکه استوار بر عمود بیطرفی، بیغرضی و بشردوستی دیدار آشنا را در عیادت و طبابت کشتیشکستگان محروم ابوموسی، قشم، کیش، هرمز و هنگام و بنادر دیلم، دیر و کنگان بجویند و «لعَلَّكُمْ تَشْكُروُنَ» را بر آینه ایثار نگار دهند تا استیثار تقبیح شود.
نمیدانیم فارور کجاست؟ نقلی است که اندامش را دریدند و بند و پیاش اسقاط شد. روایتی است که فروخته شد به ملکی دیگر تا به جای معامله با خدا مشغول تجارت کالا در دریاهای آزاد شود. نمیدانیم و همچنان خاطرات افراد را میکاویم تا سرنوشت او را از پرده مفقودیت بیرون کشیم.
امروز با یکی از درمانگران کشتی بیمارستانی فارور گفتوگو کردم. در کلام «منیژه شیرشکن» غرور و افتخار توام با حسرت بود. «فارور کشتی بیمارستانی متعلق به جمعیت هلالاحمر که در آن زمان شیروخورشید سرخ ایران نام داشت؛ 2 نوع ماموریت میرفت. ماموریت جزایر و ماموریت بنادر. در سفر جزایر برای هر بار سوختگیری و آمادهسازی مجدد در آبادان پهلو میگرفت. در ماموریت بنادر این کار در اسکله بندرعباس انجام میشد. هر دو سفر من ماموریت بهداشتی و درمانی به جزایر بود.»
اگر من جای «شیرشکن» بودم، اکنون در 70 سالگی، خاطراتم از فارور را اینگونه مینوشتم:
سرنشینان فارور
نزدیک غروب آفتاب است. از صبح مشغول معاینه بومیان کیش بودم. اکنون قبل از برگشتن به کشتی فرصتی است که لب ساحل بنشینم. دلفینها در فاصله بسیار اندکی از ساحل میرقصند. فاصله بین هر پرش آنها از آب و سپس فرونشستنشان به آب به حدی کوتاه است که سخت میتوانم عکسی بیندازم که سینهمالان زرد خورشید بر سینه براق آنها را ثبت کند.
به خصوص با این دوربین که عکس را فوری بر کاغذ ظهور میدهد. خوب است. جدید مد شده ولی عکس خوب از آن درآوردن به همین آسانی نیست. از همین کیش خریدمش. جزیرهای محروم با ساکنان بومی که نهتنها هیچ هتل مناسبی ندارد بلکه در آن حتی یک رستوران خوبومجلل پیدا نمیشود!
به کشتی برگشتهایم. شب بر دریا حکومت میکند، اما بر «فارور» نه. عرشه در نور میدرخشد. به طبقه میانی میروم که بخش بستری، اتاق عمل، رادیولوژی و آزمایشگاه در آنجا قرار دارد. چراغها روشن و نظم بیمارستانی آرامشبخش است.
ضبط فیلیپس یکی از بیماران با صدای کمی «امکلثوم» میخواند. دو مرد جوانی که صبح در جزیره پذیرش شده بودند اینجا حاضرند و فردا نوبت جراحی دارند. سرشان پایین است. ما پرستارها که رد میشویم خجالت میکشند. این خجالت در ما هم هست. هر کدامشان بیش از 30 سال دارند. فقیر هستند و آمدهاند که ختنه شوند!
طبقه زیرین، تاسیسات است. طبقه وسط، بخش و طبقه بالا در راهروی راست، اتاقهای ما و دیگر پرستاران و پزشکان است. در راهروی دیگر، اتاق آقای «آستار»، مدیرعامل کشتی و مدیر شیروخورشید و اتاق پزشک جراح دکتر «روشن» بود که در این سفر رئیس بیمارستانی فارور شناخته میشود. در سفر قبلی دکتر «دیلمقانی» جای او بود. همیشه به جز جراح پزشک عمومی، داخلی و چشمپزشک و البته یک ماما هم در ماموریتهای فارور حاضر بودند.
ترخیص از کشتی بیمارستانی
بالاتر از این طبقه یک اتاق است که به همه عرشه و منظره خاموش دریا تسلط دارد. آنجا اتاق ملوان آلمانی است که با چند افسر هموطن خود ناوبری فارور را انجام میدهد.
نه در دریا و نه در بسیاری از جزایر، رادیو و تلویزیون موج ندارد. هر سفر فارور 90 روز است. این دومین ماموریت 90 روزه من با فارور است و برخلاف ظاهر زیبایش بیشتر از کار در شیرخوارگاه و «بیمارستان 25 شهریور» آبادان سختی میکشم.
فردا فراغتی دست میدهد که در کنار عرشه، ماهیگیری کنیم. تفریح خوبی میشود. قلاب ماهیگیری بلند را در آب میاندازم و تا تکان محکمی بخورد خیره میشوم به ساحل سرزمین مادری. دریا بخش بزرگی از قاب این تصویر است که بین فارور و خشکی را پر کرده و قایق اضطراری کشتی در میان این دریا حرکت لاکپشتی خود را شروع میکند تا یک بیمار مداواشده را پس از ترخیص به خشکی ببرد. در خشکی آمبولانس تخممرغی شیروخورشید منتظر است تا آن مرد را تا بندری ببرد که خانهاش و تازه عروسش منتظرش هستند.
منتظرم که در این هفته به ابوموسی برسیم. در آنجا مادر «فارور» منتظر کشتی فارور است. زنی که در آستانه زایمان وضعیت بدی پیدا کرده بود و بچههای کشتی در ماموریت قبل بهموقع به او رسیدند و جان خودش و بچهاش را نجات دادند. او هم اسم پسرش را فارور گذاشت. حالا 3 فارور میشناسم. جزیرهای در آبهای سرزمینی ایران، کشتی بیمارستانی جمعیت و پسری 4 ماهه. من در آن ماموریت که فارور متولد شد، نبودم، اما قرار است از او و مادرش استقبال و آنها را معاینه کنیم و واکسنهای لازم او را بزنیم.
اکنون در شبی از آذر 1356 ساعت از 9 و 30 دقیقه گذشته است. من کمتر از نیمساعت وقت دارم تا کارها را جمعوجور کنم و به اتاق خواب بروم. هر دو پرستار یا بهیار یک اتاق داریم با دو تخت سینگل با تشک درجه یک و یک میز کوچک برای خوردن خوراکی، خواندن کتاب و آرایش.
ماکت فارور در موزه صلحکشتی فارور در سال 1349 توسط شرکتی آلمانی ساخته و در همان سال به آب انداخته شد. این کشتی بیمارستانی، خدمات امدادی و درمانی را به جزایر جنوبی ایران میرساند و در هر ماموریت دریاییاش، 90 روز در سفر بود. گرچه این روزها اثری از این کشتی امدادی باقی نمانده، اما ماکتی از این کشتی هماکنون در موزه هلالاحمر نگهداری میشود. این ماکت هم توسط همان شرکت آلمانی ساخته شده است. روی عرشه این ماکت یک دستگاه آمبولانس، باند فرود بالگرد و 2 قایق امدادی دیده میشود.
این کشتی در نزدیکی بندر یا جزیره موردنظر لنگر میانداخت و تیم پزشکی خودشان را با قایق به جزیره میرساندند. گاهی که بیماری برای ادامه درمان به جراحی یا بستری نیاز داشت، او را به کشتی منتقل میکردند و از امکانات پزشکی موردنیاز در کشتی استفاده میشد؛ از اتاق عمل گرفته تا بخش بستری. این افراد بعد از پایان دوره درمان به محل زندگی خود برگردانده میشدند.
کشتی فارور که نامش برگرفته از یکی از جزایر خلیجفارس است، یکی از اولین کشتیهای امدادی در جهان است.
// انتهای پیام