آلونک نشینی در قلب چابهار؛ هزار واحد 65متری، خالی از سکنه

لیلا مهداد شهروندآنلاین؛ اینجا نبض زندگی ضعیف می‌زند. آلونک‌ها و کپرها سرپناه اهالی‌اند. سرپناه‌هایی که رویای آب، برق، گاز و بهداشت را هم به خواب نمی‌بینند. هرازگاهی در گوشه و کنار این حوالی قالب‌های بِتُنی روی‌ هم چیده شده‌اند بی‌هیچ سیمان و ملاتی برای چهاردیواری شدن.

قصه اهالی هم عجیب است. اسم‌ورسم‌شان جایی ثبت نشده تا در آمارها در لیست بی‌شناسنامه‌ها جا بگیرند. خیلی دور نیستند، حوالی شهر، آلونک‌های‌شان را عَلم کرده‌اند برای جاری‌کردن زندگی بهتر. آلونک‌هایی که محله‌ای به نام خود ثبت کرده‌اند از «جنگولک»، «کمب‌ مرادآباد»، «رمین»، «عثمان‌آباد»، «میرآباد» تا «نوک‌آباد».

محله‌هایی که هنوز ساماندهی‌شدن را به خود ندیده‌اند. اگرچه «جنگولک» و «بازارقدیم» در میانه شهر قدمتی طولانی را پشت‌سر گذاشته‌اند، اما هنوز زخم کوچه‌ها و خیابان‌های باریک بر تن‌شان جاخوش کرده. کوچه‌های باریکی که اجازه ورود به هیچ خودرویی را نمی‌دهند. حتی آمبولانس و آتش‌نشانی هم به این کوچه‌ها راه ندارند. خیابان‌ها هم سال‌‎هاست با آسفالت‌های ورآمده کلنجار می‌روند و لاستیک ماشین‌ها را می‌سایند. محله‌هایی که 70هزار نفر را در خود جای داده‌اند تا چابهار 14سکونتگاه غیررسمی و حاشیه‌نشین را به خود ببیند؛ شهرستانی با بیشترین جمعیت حاشیه‌نشین.



«یارانه کفاف خرج خانه را نمی‌دهد.» «پیرک» و برادرش سال‌ها پیش از روستا به اینجا مهاجرت کرده‌اند، اما زندگی به کام‌شان هنوز نچرخیده: «کم‌آبی بود برای کار آمدیم چابهار. اینجا هم فرقی نکرد. دیگر روی برگشتن به روستا را هم نداریم. هرچند آنجا هم کاری نیست.

کم‌آبی بود، برای کار آمدیم چابهار

سال 99 بود که آتش به جان کپرهای «جنگلوک» افتاد؛ به وقت 18 اردیبهشت. سقف و دیوارها از چوب، کامپوزیت و یونولیت فشرده سروشکلی به خود داده‌ بودند برای همین آتش در چشم به‌هم زدنی «جنگلوک» را به کام خود کشید. آتشی که تلفات جانی نداشت، اما 30خانوار را بی‌سرپناه کرد تا حتی کپری نداشته باشند برای پناه‌بردن به آن. آلونک «پیرک» هم به کام همین آتش رفت تا دوباره به فکر علم‌کردن کپر دیگری باشد. «پیرک» و خانواده پنج نفره‌اش از همان روز به بعد ساکن «میرآباد» شده‌اند: «خودمان هم از این وضعیت خسته شده‌ایم، اما چاره‌ چیست؟»

خانه‌ «پیرک» چهار کودک و یک زن به خود می‌بیند که چشم دوخته‌‌اند به یارانه‌ای که ماهانه به حساب‌شان ریخته می‌شود: «یارانه کفاف خرج خانه را نمی‌دهد.» «پیرک» و برادرش سال‌ها پیش از روستا به اینجا مهاجرت کرده‌اند، اما زندگی به کام‌شان هنوز نچرخیده: «کم‌آبی بود برای کار آمدیم چابهار. اینجا هم فرقی نکرد. دیگر روی برگشتن به روستا را هم نداریم. هرچند آنجا هم کاری نیست.»

در روستا خانه‌ای از جنس ملات و بلوک سایه انداخته بود بر سرشان: «گفتیم می‌آییم شهر، امکانات دارد، اما نه خبری از آب هست، نه برق و نه هیچ چیز دیگر.» نه فرزندان «پیرک» نه برادرزاده‌هایش هیچ‌گاه پشت هیچ نیمکت مدرسه‌ای ننشسته‌اند: «مدرسه رفتن خرج دارد. خرج مدرسه با درآمد ما همخوانی ندارد. ما کجا درس خواندن کجا! همین که شکم‌شان سیر شود باید خدا را شکر کنم.»

 

خانه‌ها اینجا سند ندارد

«کمب» هم نامش در میان غیررسمی‌های چابهار ثبت شده که سه محله به خود می‌بیند: «عثمان‌آباد، مرادآباد و لَلو. محله‌هایی که 25هزار جمعیت را در خود جای داده‌اند.» «جنگولک»، «کمب مرادآباد»، «رمین»، «عثمان‌آباد»، «میرآباد» و «نوک‌آباد» 330هکتار از اراضی حاشیه چابهار را به تسخیر درآورده‌اند. «دلمراد» و خیلی‌های دیگر روزها و شب‌های زندگی‌شان را در همین محله‌ها به هم گره می‌زنند تا ماه‌ها از پشت‌سر هم بگذرند و سال‌ها نو شوند: «شاید 20سال از روزی که اینجا آمدیم بگذرد.» جوشکار است و همه عمرش را پای دستگاه جوش گذاشته برای خال انداختن روی آهن و جوش‌زدن میله‌ها به‌هم.

«دلمراد» کارگری است و امورات زندگی‌اش با مزد روزانه‌اش می‌گذرد: «هر روز می‌روم برای کارگری اگر بیماری یا مشکلی پیش نیاید. البته اگر روزی آن روز در سرنوشتم باشد کار گیرم می‌آید.» از دهه سوم زندگی‌اش چهار سالی گذشته و مسئولیت  6 سرعائله را به‌عهده گرفته: «کارگری درآمد چندانی ندارد. یک روز کار هست، یک روز نیست. با این درآمد مجبورم دو هفته یک‌بار یک تانکر آب بخرم. یک تانکر 6هزار لیتری را می‌خرم 200هزار تومان.»

«دلمراد» و اهالی دل خوش کرده‌اند به پروژه آبرسانی محله: «تازه کار آبرسانی را شروع کرده‌اند، اما قطر لوله‌هایی که دارند استفاده می‌کنند، خیلی کوچک است. نمی‌دانم این لوله‌ها تا پنج سال آینده جوابگوی نیاز 25هزار نفر جمعیت این منطقه خواهند بود یا نه.»

از وقتی به یاد دارد برای این و آن کار کرده و همین‌طور تجربه روی تجربه گذاشته و امروز جوشکار قابلی شده. «دلمراد» استادی شده برای خودش، اما هیچ‌وقت زور جیبش به خرید یک دستگاه جوش نرسیده: «درآمد ماهانه‌ام شاید به 3میلیون برسد. با این پول باید زندگی 6نفر دیگر را هم بچرخانم.» از اهالی «مرادآباد» است؛ محله‌ای که آب لوله‌کشی به خود می‌بیند. برق و فاضلاب این منطقه هم ماجراهای خاص  خودش را دارد: «خانه‌ها اینجا سند ندارد. خانه که چه بگویم هر آن ممکن است سَرمان خراب شوند.»

کم‌آبی بود برای کار آمدیم چابهار. اینجا هم فرقی نکرد وضعیت آب اینجا اصلا خوب نیست

«عثمان‌آباد» بیش از 600خانوار به خود می‌بیند با جمعیتی بیش از 6-5هزار نفر. تانکرهای سیار آبرسانی هرازگاهی گذرشان به «عثمان‌آباد» می‌افتد. «میران» از سال‌های دور با اهل و عیال ساکن «عثمان‌آباد» است: «قبل از ازدواجم هم اینجا زندگی می‌کردم. از همان موقع تا به حال، وضعیت آب اصلا خوب نیست.» پدر و مادر و برادرهایش هم ساکن «عثمان‌آباد»‌اند.

گچ‌کارند؛ «میران» و هر سه برادرش: «کارگریم. تابستان‌ها شرایط کار بهتر از زمستان‌هاست.» کار که باشد، ماهانه دو یا دونیم میلیون عایدی‌اش است از کار: «خدا برکت بدهد. همین که اجاره‌خانه نمی‌دهم خدا را شکر.» «میران» یک دختر و یک پسر به خانه دارد: «خرج زندگی بالا رفته، اما چاره چیست یکجوری سر می‌کنیم. اگر اجاره‌خانه داشتم که بیچاره‌تر از الان می‌شدم.»

تابستان که از راه برسد عایدی خانه «میران» هم بالا می‌رود، اما محله تابستان‌ها جای زندگی‌کردن نیست: «همین نزدیکی‌ها فاضلاب را تخلیه می‌کنند. ما از سر اجبار دوام آوردیم وگرنه دو روز هم نمی‌شود اینجا ماند.» گرمای تابستان و بوی فاضلاب «عثمان‌آباد» را قُرق می‌کند: «پشه از سروکله‌مان بالا می‌رود. بوی فاضلاب هم نفس کشیدن را سخت می‌کند.» تابستانی که گذشت بر «میران» و دخترش سخت بود: «دخترم حسابی مریض شد. وضعیت آب اینجا خوب نیست. بچه‌ها بیشتر اوقات مریض‌اند.» بیماری به جان یکی از اهالی که بیفتد خانه بهداشت تمام امیدش است برای تسکین دردش: «اینجا دکتر درست‌وحسابی هم ندارد.»

تعداد هم به سوخت‌بری رو آورده‌اند و قید صید و دریا را زده‌اند.» سوخت‌بری شغلی که 15-10سالی است میان اهالی این مناطق باب شده است: «اغلب‌شان ماهیگیر بودند و حالا برای درآمد بیشتر سوخت‌بری می‌کنند. هر سفر یک‌میلیون تومان برایشان می‌ماند؛ بیشتر از درآمد ماهیگیری است.»

ماهیگیر بودند و حالا برای درآمد بیشتر سوخت‌بر‌ند

فرقی ندارد «جنگولک»، «کمب‌ مرادآباد»، «رمین»، «عثمان‌آباد»، «میرآباد» یا «نوک‌آباد» باشد، اغلب‌شان در نزدیکی‌شان مدرسه‌ای به خود نمی‌بینند: «اغلب اهالی این مناطق بی‌شناسنامه‌اند. پایین‌بودن آگاهی اهالی می‌تواند دلیل اصلی بی‌شناسنامه ماندشان باشد.» «رحیم بلوچ» یکی از اهالی «مرادآباد» و مشغول در امر تسهیلگری در این مناطق است: «بیشتر اهالی ایرانی‌اند و تعداد کمی از آنها مهاجرند که به دلیل ازدواج اینجا ماندگار شده‌اند.»

از دوران پهلوی اغلب اهالی پیگیر شناسنامه نشده‌اند و حالا نسل در نسل بی‌شناسنامه مانده‌اند: «سربازی نرفتن دلیل اصلی اهالی بوده برای نگرفتن شناسنامه. گروهی هم به دلیل خرافات دنبال شناسنامه نرفته‌اند.» بعد از گذشت چند نسل حالا اهالی پیگیر شناسنامه‌اند: «حتی حاضرند هزینه کنند، اما قوانین سختگیرانه‌تر شده. همین قانون فرزندان مادران ایرانی خیلی از بچه‌های این مناطق را بی‌شناسنامه خواهد گذاشت.»

حاشیه‌نشینان چابهار اغلب اهل صید و صیادی‌اند و مرد دریا: «برخی هم تعمیرکارند، جوشکار و بنا. گروهی هم شغل‌های کاذب دارند. تعداد کارمندانی که ساکن این مناطق باشند خیلی کم است.» مردان اهل دریا لنج و قایقی به خود نمی‌بینند و همه عمر روی لنج و قایق بقیه صیادی کرده‌اند: «تعدادی هم به سوخت‌بری رو آورده‌اند و قید صید و دریا را زده‌اند.» سوخت‌بری شغلی که 15-10سالی است میان اهالی این مناطق باب شده است: « اغلب‌شان ماهیگیر بودند و حالا برای درآمد بیشتر سوخت‌بری می‌کنند. هر سفر یک‌میلیون تومان برایشان می‌ماند؛ بیشتر از درآمد ماهیگیری است.»

 

«کمب» با 25هزار جمعیت تنها یک درمانگاه دارد

خانه‌ها اینجا مأمن امنی نیستند برای اهالی که به زیر این سقف‌ها پناه آورده‌اند: «خانه‌های اغلب ناامن هستند و با بارندگی احتمال تخریب‌شان بالا می‌رود.» «رحیم بلوچ» کنارک را مثال می‌زند: «با شدت بارندگی‌ها در کنارک آب به درون خانه‌ها رخنه کرد، در سایر مناطق هم خانه‌ها آسیب دیدند. تعدادی از خانه‌ها سقف‌هایشان ترک‌های عمیق و پرخطر برداشتند.»

این تسهیلگر از تاثیر پایین‌بودن آگاهی اهالی و نبود نظارت‌ها می‌گوید: «جاهایی خانه ساخته بودند که ممنوع بوده؛ کنار رود و جاده. شهرداری هم نظارت ندارد، اینجا اهالی خودمختارند. یکسری از خانه‌ها روبه‌روی مرکز بهداشت ساخته شده بودند.» پای پتروشیمی که به این حوالی افتاد، قیمت خانه‌ها روبه افزایش گذاشتند: «همین مسأله باعث شد ساخت‌وسازهای غیرمجاز افزایش پیدا کند. ساخت‌وسازهایی که مقررات ساخت در آنها رعایت نمی‌شوند.»

«مرادآباد» و «میرآباد» ابتدای ورودی شهر جاگیر شده‌اند و قرار است بعد از این درمانگاهی به خود ببینند: «بعد از دوسال پیگیری درمانگاه هنوز تجهیز نشده و برق هم ندارد.» در ابتدای کار متولی ساخت درمانگاه بازآفرینی بود، درنهایت هم کار به خیر سپرده شد: «کمب با 25هزار جمعیت تنها یک درمانگاه دارد.» «رمین» هم جزو حاشیه چابهار است در نزدیکی «کمب»: «چابهار هشت محله دارد، البته «کمب» و «رمین» هم جزو چابهار به حساب می‌آیند، بنابراین در مجموع 12محله می‌شود.»

بعد از دوسال پیگیری درمانگاه هنوز تجهیز نشده و برق هم ندارد هزار واحد 65متری خالی از سکنه

خبرها از منطقه آزاد شدن که گفتند شادی مهمان دل اهالی شد. اهالی رویای روزهایی را می‌دیدند که شغل و درآمد خوبی داشته باشند و زندگی بالاخره به کام‌شان بچرخد: «منطقه آزاد تاثیری بر زندگی اهالی که نداشت هیچ، ضرر هم داشت. منطقه آزاد به‌جای اینکه کاروکاسبی و اشتغال برای اهالی بیاورد، گرانی آورد. قبل از آمدن پتروشیمی خانه متری یک تا دومیلیون تومان بود، اما حالا قیمت به 10 تا 15میلیون تومان رسیده حتی 20میلیون هم داریم.»

گرانی به اجاره‌خانه‌‎ها هم زده: «اجاره‌خانه‌ها تا 9میلیون تومان هم می‌رسد، با 150 تا 200میلیون پول پیش.» پتروشیمی این امید را زنده کرد که بومی‌ها سرکار می‌روند از بیکاری و شغل‌های کاذب رها می‌شوند، اما چنین نشد: «با خودشان نیرو آوردند.» «رحیم بلوچ» بر این باور است اگر شرکت‌ها نیم‌نگاهی به مسئولیت‌ اجتماعی‌شان داشته باشند، حال زندگی اهالی بهتر خواهد شد.

شاید به یک دهه پیش برگردد ساخت هزار واحدی‌هایی که کنار هم قد کشیدند اگرچه هنوز ساکنی به خود نمی‌بینند: «این هزار واحدی‌ را خود مسکن و شهرسازی ساخت در متراژهای خیلی پایین؛ 65متری.» هزار واحدی مسکن و شهرسازی که ساخته شدند قرار بر کوچ اهالی «جنگلوک» و «میرآباد» به آنها شد: «هیچ کدام از اهالی هنوز هم در این خانه‌ها ساکن نشدند. اهالی قبول نمی‌کنند ساکن خانه‌های 65متری شوند.»