اشباح دردسرساز خانه تازهعروس
سیما فراهانی_شهروندآنلاین؛ دخترعمو و پسرعمو نقشه عجیبی برای دزدی انتخاب کردند. آنها یک دختر خرافاتی را هدف این سرقت قرار دادند. وقتی دختر جوان در جمع دوستانش گفت که به خاطر وجود اشباح و ارواح خبیث در خانهاش، تمام طلاهایش را به خانه مادرش برده است، فرید و سارا نقشه دزدی را کشیدند. مالباخته برای حلشدن مشکلات زندگی مشترکش به یک رمال روی آورده بود. رمال با نسخه عجیبش کاری کرد تا این دختر تمام طلاهایش را از خانه دور کند. باطلکردن طلسم اما برای این دختر دردسرساز شد. همین مسأله باعث جرقه طراحی یک نقشه حرفهای دزدی شد. فرید که به اتهام مجروحکردن یک فرد سالها در زندان مانده بود و نمیتوانست پول دیه را جور کند، بعد از آزادی توبه کرده و دور خلاف را خط کشیده بود. او آنقدر در زندان مانده بود که دیگر از آنجا خسته شده بود. برای همین تصمیم گرفت یک زندگی سالم را آغاز کند، اما وسوسههای دخترعمویش او را دوبار به راه خلاف کشاند و آنها را برای سرقت طلاهای دختر خرافاتی ترغیب کرد. همین مسأله سرآغازی شد که فرید بار دیگر دزدیهای سریالیاش را از سر بگیرد. ماجرای این پرونده با شکایت یک تازهعروس جوان آغاز شد. او چندی پیش به همراه مادرش به پلیس مراجعه کرد و خبر از سرقت طلاها و جواهراتش داد.
طلسم عجیب زندگی یک تازهعروساو درباره جزئیات ماجرا، روایت عجیبی مطرح کرد و گفت: «9 ماه است که ازدواج کردهام. اوایل زندگی خوبی داشتم. ولی مدتی که گذشت با شوهرم دچار اختلاف شدم. زندگیام اصلا رو روال نمیرفت. مشکلات و اختلافات ما بیدلیل بیشتر میشد. تا اینکه یکی از دوستانم پیشنهاد داد برای حلشدن گره زندگیام نزد یک رمال بروم. پیشنهاد او را پذیرفتم و نزد یک رمال رفتم. او پس از صحبت با من نسخه عجیبی برایم پیچید. آن رمال گفت که خانهام پر شده از ارواح و اشباح خبیث؛ برای بیرونکردن آنها در ابتدا باید هرچه فلز و طلا دارم از خانه خارج کنم تا طلسم باطل شود. او توصیههای دیگر هم برایم داشت. من هم سعی کردم به حرفش گوش بدهم تا شاید گره زندگیام باز شود. برای همین تمام طلاهایم را از خانه خارج کردم و به خانه مادرم بردم. یک هفته از این ماجرا گذشت تا اینکه مادرم با من تماس گرفت و خبر وحشتناکی داد. او گفت که خانهشان را دزد زده و تمام طلا و جواهرات مرا سرقت کردهاند.» با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و پروندهای در دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد. ماموران پلیس در ابتدا به همان رمالی که نسخه عجیب را پیچیده بود، مظنون شدند. اما پس از تحقیق از او متوجه شدند که این مرد نقشی در سرقت ندارد. برای همین ماموران تحقیقات خود را در این زمینه از سر گرفتند. تجسسها نشان میداد که یک نفر از قبل میدانسته طلا و جواهرات به خانه این زن منتقل شده است. ماموران پلیس به بررسی دوربین مداربسته محل سرقت پرداختند. سارقان نقاب و ماسک داشته و از طریق بالکن بهصورت حرفهای به این خانه رفته و دست به سرقت زده بودند.
دستگیری یک عضو باند سرقت در حالی که تحقیقات در اینخصوص ادامه داشت
چند روز قبل ماموران پلیس در یکی از خیابانهای تهران خودروی پرایدی را مشاهده کردند که به نظرشان راننده حرکات مشکوکی داشت. آنها بلافاصله شماره پلاک این خودرو را استعلام گرفتند و متوجه سرقتیبودن آن شدند. بنابراین تعقیبوگریز آغاز شد تا اینکه راننده خودروی پراید درنهایت دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت. این در حالی بود که در خودروی پراید متهم، مقدار قابل توجهی از اموال سرقتی مثل فرش نفیس و طلا و جواهرات پیدا شد. این دزد حرفهای در بازجوییها راز سرقتهای سریالی از خانهها را فاش کرد و گفت: «مدتی است که با همدستی دوستم به نام فرید دست به دزدی سریالی از خانهها میزنیم.»
اعترافات سارق خانه تازهعروس
این در حالی است که تحقیقات بعدی نشان داد این سارق به همراه همدستش، دزدان طلاهای تازهعروس هستند. در اعترافات این سارق مشخص شد که او به خانه مادر این تازهعروس دستبرد زده است. بنابراین او بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت و درباره این سرقت به ماموران پلیس گفت: «فرید از من خواست که به این خانه دستبرد بزنیم. نمیدانم چطور و از کجا فهمیده بود که در این خانه پر از طلا و جواهرات است. ما با هم وارد این خانه شدیم و سرقت کردیم. فرید مدتها سارق منزل بود و بالکنرویی خوبی داشت. برای همین بهراحتی وارد آن خانه شدیم.»
با اعترافات این سارق، تلاش برای دستگیری فرید آغاز شد. او هم خیلی زود در تله ماموران پلیس افتاد و در بازجوییها به سرقت از خانهها اعتراف کرد. در حال حاضر نیز تحقیقات روی این پرونده از سوی ماموران پلیس برای فاششدن زوایای پنهان آن آغاز شده است.
دیگر نمیتوانم زندان را تحمل کنم
سارق جواهرات تازهعروس، مرد جوانی است که چندین سال در زندان ماند تا بتواند دیه فردی را که زخمی کرده بود، بپردازد. او که از زندان خسته شده بود، بعد از جورشدن دیه و آزادی تصمیم گرفت توبه کند. ولی دخترعمویش او را وسوسه کرد و دوباره سرقتهایش را از سر گرفت. این دزد جوان در گفتوگو با «شهروند» ماجرای سرقتهای سریالیاش را روایت میکند:
چند سال داری؟
چهل سال دارم. ولی سالهای زیادی را در زندان ماندم. دوباره باز هم باید برگردم به زندان و زندگی سختم را شروع کنم. من توبه کرده بودم. اما باز هم به راه خلاف کشیده شدم.
چرا سالهای زیاد در زندان بودی؟
سالها قبل سارق منزل بودم. چند باری به اتهام سرقت دستگیر شدم. آخرین بار رد مال دادم و بیرون آمدم. آن زمان هم یادم میآید که توبه کرده بودم تا دوباره به زندان برنگردم. اما در شهرستان محل زندگیمان با یک نفر درگیر شدم و او را با چاقو زخمی کردم. شانس آوردم که زنده ماند. اما باید دیه میپرداختم. چون به خاطر رد مال هیچ پولی برایم نمانده بود، پنج سال در زندان ماندم تا خانوادهام درنهایت توانستند پول دیه را جور کنند و آزاد شدم.
چرا درگیر شده بودی؟
آن زمان با رقیب عشقیام درگیر شدم. به خاطر یک دختر زندگیام نابود شد. من به آن پسر چاقو زدم تا به دختر مورد علاقهام برسم. اما به زندان افتادم. خانوادهام آه در بساط نداشتند، چندین سال طول کشید. سال 96 بود که به زندان رفتم. تازه تیر امسال بود که خانواده پول را با هزار بدبختی جور کردند و آزاد شدم. من هم به خاطر اینکه شرمنده آنها شده بودم، تصمیم گرفتم دیگر گذرم به زندان نیفتد، اما نشد.
چی شد که دوباره تبدیل به سارق شدی؟
دخترعمویم مرا اغفال کرد. درست وقتی که داشتم دنبال کار میگشتم تا زندگی سالمی داشته باشم، او با من تماس گرفت. دخترعمویم گفت که در جمع دوستانش از یک زن جوان شنیده که به خاطر نسخه رمال طلاهایش را به خانه مادرش برده است. دخترعمویم گفت از آنجایی که من سارق حرفهای هستم و بلدم از طریق بالکن وارد خانه آنها شوم، باید این سرقت را انجام دهم.
تو هم بهراحتی قبول کردی؟
خیلی مقاومت کردم. ولی دخترعمویم هر روز با من تماس میگرفت. میگفت خانه مادر این تازهعروس برای دزدی راحت است. میتوانم از طریق بالکن وارد شوم. آنقدر در گوشم خواند که من هم وسوسه شدم تا طلاهای این زن را سرقت کنم. دخترعمویم گفت فقط این سرقت را انجام بده. اما من که یکبار دزدی کردم، دوباره وارد باند سرقت منزل شدم.
همدستت را از قبل میشناختی؟
بله. او هم سارق سابقهدار بود. برای این کار از او خواستم همراهیام کند. او هم قبول کرد و با هم وارد خانه شدیم. اما بعد از آن سرقت همدستم گفت که کارم را با اعضای باندشان ادامه دهم.
دخترعمویت چه شد؟
بعد از آن سرقت سهم او را دادم و دیگر خبری از او ندارم. اگر او نبود من الان سر زندگیام بودم. وقتی تصور میکنم که باز هم باید به زندان برگردم دیوانه میشوم.