دختری که با پرندگان حرف میزند
به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ آنا، دختر هفتساله یک استاد زبانشناسی در زمان جنگ لهستان است. هنگامی که پدرش طی فرآیند پاکسازی روشنفکران ناپدید شده و دوستانش او را ترک میگویند، با مردی مرموز آشنا میشود. او مانند پدرش زبانهای بسیاری را میداند: روسی، آلمانی، لهستانی و حتی زبان پرندگان. وقتی او یک پرستوی زیبا و دلفریب را فرامیخواند و در حالی که پرنده روی انگشتش نشسته، سعی میکند از گریه آن جلوگیری کند، آنا حسابی مجذوب این مرد میشود. در ادامه، آنها راهی سفری طولانی میشوند، هویت خود را به فراموشی میسپارند و از میان جنگلهای خالی و شهرها به مقصد ناکجاآباد ادامه میدهند. در این میان با «کلارینت» که مردی یهودی است، آشنا میشوند. عقاید کلارینت در تقابل با مرد پرستویی است. آنا با اینکه نه اسم مرد پرستویی را میداند و نه میداند اهل کجاست، اما عاشق داستانهای شگفتانگیزی میشود که او برایش تعریف میکند. این داستانها در واقع استعاره از جنگی است که در پیرامون آنها در حال رخ دادن است؛ سربازان روسی گرگ هستند، نازیها خرس. آنها ظاهرا در جستوجوی آخرین بازمانده از آخرین گونه در حال انقراض پرندگان هستند. مرد پرستویی از طریق داستانهای خارقالعادهای که تعریف میکند، آنا را در معصومیت کودکانهاش پناه میدهد. با این حال برخی جنبههای داستان در طول این سفر طولانی و هیجانانگیز ناشناخته میماند؛ پرنده در حال انقراض با اینکه هدف سفر این دوست، فراموش میشود. شاید اگر بخواهیم واقعبینانه بنگریم، هدف این سفر چیزی جز دور شدن از خطر سربازان و ناشناس ماندن نیست. اما معلوم نمیشود که به چه دلیلی این دو از مرزهای روسیه و آلمان عبور میکنند و دوباره بازمیگردند؛ به خصوص وقتی پاسپورتهایشان را گم کرده و میدانند که تمام ایست بازرسیها محافظت میشود. با تمام اینها، به ندرت در معرض خطر واقعی و قریبالوقوعی قرار میگیرند. این رمان بنا ندارد وقایع دقیق تاریخی را روایت کند، بنابراین استعارههای پیچیده و شیوه توصیف تصاویر، با اینکه گاهی از کودکانگی فاصله میگیرد، بدیع و قانعکننده است. یک نکته گیجکننده دیگر در مورد داستان این است که معلوم نیست چرا وقتی مرد پرستویی قرصهای تیروئیدش را تمام میکند دیوانه میشود! آنا در طول رمان بزرگ میشود و گرچه داستان تا حدی حل نشده باقی میماند، اما استعارههای قدرتمند و پیچیدگی زبانی، این نقصها را جبران میکند. ساویت با نثری موجز و انتخاب راوی سومشخص خردمند و فیلسوفمآب، توانسته حسی کلاسیک و فولکلور از تاریخ، جادو، اسطوره و کهنالگو را در خواننده برانگیزد. کتاب «آنا و مرد چلچلهای» اثری است از گاوریل ساویت با ترجمه ثمین نبیپور که از سوی انتشارات «نون» روانه بازار کتاب ایران شده است. آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از گفتوگوی نشریات با گاوریل ساویت است.
آیا شگفتزده نشدید از اینکه خوانندگان بزرگسال، مشتاق خواندن کتاب «آنا و مرد چلچلهای» شدهاند؛ کتابی که مخاطب اصلی آن افراد کمسن و سال است؟
در ابتدا اصلا قصد نداشتم روایتی کودکانه بنویسم، اما از آنجا که این کتاب به وجه جادویی زمان و نحوه اندیشیدن در دوران کودکی میپردازد، یعنی وجهی که بسیاری از ما در سنین بالاتر، بیواسطگی آن را فراموش میکنیم، بیدلیل نیست که بزرگسالان هم از آن استقبال کردهاند. وانگهی خواندن کتابی که از آن لذت میبریم به هیچوجه شرمآور نیست.
فکر نمیکنید به اندازه کافی کتاب در مورد هولوکاست نوشته شده است؟
اعتراف میکنم که روایتهای مربوط به هولوکاست و جنگ جهانی دوم دیگر زیادی خستهکننده شدهاند. انگار به تکرار مکررات دچار شده باشند و البته من نمیخواهم دچار این کلیشه شوم. با وجود آنکه آثار هنری بسیاری با ترسیم دهشت غالب این دوران تولید شده است، اما من تصمیم ندارم با آثارم این وحشت عمیق را تلطیف کنم. به علاوه، بر این باورم که انسانها حتی در فاجعهآمیزترین موقعیتها هنوز در زندگی غوطهورند. شاید تا حدی مایه تأسف باشد که تفاوتهای ظریف میان تجربه زیستی آدمیان در چنین برهههایی زیاد به چشم نمیآید. اما برای من جذابترین موضوع آن است که بدانم یک انسان چگونه در چنین شرایطی رشد و نمو میکند.
نامها نقشی کلیدی در روایات بازی میکنند؛ ممکن است بگویید نام واقعی مرد چلچلهای چیست؟
قطعا او نیز مانند سایر انسانها نامی دارد، اما تا به حال آن را به من نگفته و من نیز از او سوال نکردهام! فکر میکنم سوال کردن در این مورد اشتباه است.
امیدوارید به خوانندگانتان چه مفاهیم تازهای آموخته باشید؟
برای من مفهوم کتاب، یا هرچه که قابل تقلیل به یک عبارت باشد، بیش از هر چیز دیگر درباره «ندانستن» و مسیر جادویی حاصل از آن است. میدانم که مردم از عدم اطمینان خوششان نمیآید، اما اگر کسی بتواند به انتهای کتاب برسد و شکوه وسوسهانگیزی را درک کند که من نیز تجربه کردم، میتوانم بگویم کتاب موفق بوده است.
ویراستار شما «ارین کلارک» معتقد است که این کتاب در مرز میان رئالیسم جادویی و افسانه قرار میگیرد؛ افسانهها چه تأثیری بر نوشتار شما داشتهاند؟
من از کودکی تاکنون عاشق زیباییشناسی و عواطف موجود در افسانهها بودهام. انگار افسانهها در دنیایی بیشکل اتفاق میافتند که به تازگی جنگی در آنها رخ داده و مردم در خطر هستند. سپس دریافتم که حرکتی با این نوع خطر و عدم قطعیت، هفتاد سال پیش نیز در اروپا به وقوع پیوسته است. از برخی جهات، جنگ جهانی دوم نیز زمینهساز یک افسانه نوین است. ممکن است برخی معتقد باشند که هر مطلبی به جز وقایعنگاری دقیق از هولوکاست و جنگ جهانی دوم، غیرمسئولانه است. البته بدیهی است که مستندسازی و بهخاطرسپاری، حائز اهمیت است، اما این موضوع منحصر به هنر نیست. حقیقت وحشتناک در مورد هولوکاست این است که افرادی که مرتکب این جنایت شدهاند، موجوداتی غیر بشری نبودند. آنها نیز مثل سایرین احساسات واقعی داشتهاند، نگران میشدهاند و در عین حال دست به این جنایت زدهاند. گرچه امیدوارم کتابم به مثابه کاوشی در این قلمرو بوده و پژوهندگان متعهد تاریخی را ناراحت نکند، با این حال فلسفهام این است که اگر داستانی به راستی ارزش بازگویی داشته باشد، بدون شک عدهای را ناراحت خواهد کرد.
آیا نویسندهای میشناسید که در نوشتن رمان، الهامبخش شما بوده باشد؟
من طرفدار پروپاقرص رئالیسم جادویی بورخس هستم. مغزش عالی است؛ مفرح و مسحورکننده است. «دزد کتاب» مارکوس زوساک نیز دیوانهکننده است. از آنجا که رئالیسم جادویی در زمینه تاریخی و فرهنگی مجذوبم میکند، گاهی فکر میکنم اگر در میان نویسندگان اواخر قرن نوزدهم نیز این جادو وجود داشت، چقدر معرکه میشد. معتقدم تفکر و استدلال عقلانی ابزارهای فوقالعادهای برای بشر هستند، اما جهانی که در آن میان عقلانیت و دیوانگی تعادلی وجود نداشته باشد، بسیار ترسناک است. با این حال میخواهم ببینم که منطقیترین افراد از ایدههایی که به نظر غیرمنطقی میآیند استقبال کنند و بالعکس.
* تصویر اصلی مربوط است به دختربچهای که والدینش بدون اینکه بتوانند با او همراهی کنند، این دختربچه را به خارج از اروپا فرستادهاند تا از جنگ جهانی در امان باشد.