روزنامه آرمان امروز
1401/09/29
تهران، زیستگاه اجباری برای تهیدستان
آرمان امروز-نرگس معيني کربکندي : احساس تعلق به يک شهر، يکي از ضرورتهاي شهرنشيني بهحساب ميآيد. اما طبق يک نظر سنجي بيش از 65 درصد تهرانيها، احساس تعلق شهري ندارند و حدود 47 درصد آنها در شهر مستاجر هستند. از سوي ديگر اين روزها با افزايش آلودگي هوا، موجي از سفرها به راه افتاده و بسياري فقط از شهري با حجمي عظيمي از آلودگي هوا و ترافيک، فقط به فکر فرار هستند. اين در حالي است که بيش از 80 درصد امکانات شهري و زندگي در تهران است و سهم شهرستانها بسيار کمرنگتر و جذابيت کمتري براي مهاجرت معکوس دارد. برکسي پوشيده نيست که «تهران، ايراني کوچک است». کشوري است در دل کشور بزرگ ايران. به شهر تهران بايد فراتر از ساخت کالبدي آن نگريست؛ شهري که بر ساخت فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي ويژه و پيچيدهاي متکي است. شهري که با وجود آسمانخراش در آنها بيش از هويتشهري و تاريخي شان فکر شده و اکنون نتيجه کار مديران شهري در کلانشهرها اسفناک است. ساکنان اين شهرها هر روز و هر ساعت از مشکلات فوقالذکر گلايهمندند و مسئولان نيز تنها قادرند به آنها وعدههاي بلندمدت به منظور اصلاح امور بدهند. اما دلايل اين همه نابهساماني و هرج و مرج در اين شهرها چيست؟ آيا هنوز ميتوان براي نجات آنها کاري کرد؟ براي پاسخ به اين سوالات و سوالات متعدد ديگر به سراغ ناصر فکوهي، استاد انسانشناسي فرهنگي رفتيم. در ادامه مشروح گفت و گوي «آرمان امروز» را با وي ميخوانيد.به اعتقاد شما چه مسائلي هويت شهري را دستخوش تغيير ميکند و مسائل تاثيرگذار بر هويت شهري چه هستند؟
اين عوامل بسيار زياد هستند و بر يکديگر نيز همپوشاني دارند. هويت شهر در يک برش مقطعي و همزمان (synchronic) به وجود نميآيد، بلکه در فرايندي در زمان(diachronic) يعني در طول زمان و براساس فرايندهاي حافظه ايجاد ميشود. اگر پاسخ شما را به موجزترين شکل بدهم بايد بگويم دو دسته از عناصر هويت يک شهر را تشکيل ميدهند: عناصر مادي يا همان فرهنگ مادي و عناصر معنايي، نمادين و ذهني يا همان فرهنگ غيرمادي. حال اگر هر کدام از اين دو گروه در يک شهر وجود نداشته يا در عدمتعادل با يکديگر باشند ما با مشکلات هويتي روبهرو ميشويم. اگر به اختصار اين دو گروه را معرفي کنيم، بايد بگوييم عناصر گروه اول را عمدتا در «شکل شهر» و در تعريف و مفاهيم ارائه شده توسط انديشمنداني چون لينچ ميبينيم. متخصصان اين حوزه طراحان شهري هستند، اما بايد توجه داشت که شهر افزون بر طراحي معاصري که بر آن انجام ميشود نوعي شکل و ساختار تاريخي را نيز در خود حمل ميکند که بنابر شهرهاي مختلف سبکتر يا سنگينتر است. شهرهاي قديمي، بافتهاي تاريخي دارند و همين بافتها تاريخي بايد دائما از عناصري باشند که علاوه بر آنکه به آن هويت ميدهند در طراحيهاي جديد شهري نيز مورد توجه باشند. مشکل آن است که بافت تاريخي نياز به حفاظت و مديريت دارد. اگر در پهنه يا کشوري باشيم که دچار سوءمديريت در اين زمينه يا عدم توانايي به هر دليلي براي اين کار باشد، به خودي خود نميتوان از شکلها و ميراثفرهنگي و مادي در آن براي ايجاد هويت استفاده کرد. اما وجود اين ميراث حتي به شکل نامحسوس ( مانند هنگامي که بناهايي در جايي وجود داشته و از ميان رفته است) به ما امکان بازسازي حافظهاي را از طريق شکل و طراحي ميدهد. در کنار شکل شهر، ميراث معنايي، نمادين، حسي و ذهني شهر وجود دارد که نظريهپردازاني چون پير سانسو ، يوهاني پالاسما و اولف هانرتز بر آن تاکيد زيادي داشتهاند. اين ميراث به نوعي حافظه و خاطره شهر است که ممکن است در ماديت و شکل شهر حفظ شده يا ماديت خود را از دست داده باشد. به هر حال اين حافظه قابل بازيابي و ساخته شدن است. حال اگر ما در شهري توانستيم فرهنگ مادي و فرهنگ معنايي را به خوبي اداره کنيم و عناصر آنها را در ايجاد حس هويت و احساس تعلق کنشگران و شهروندان به آن شهر ايجاد کنيم بدون شک شهر خود داراي هويتي مستقل خواهد شد و اين هويت سبب جذب ثروت، سرمايه و گردشگر به آن ميشود. علاوه بر اين ميزان مهاجرت از آن کاسته شده و برعکس بر ميزان مهاجرت به آن افزوده ميشود. اما تمام اين موارد ميتوانند به صورت معکوس نيز رخ دهند. در واقع اگر ما نسبت به شهري احساسي نداشته باشيم و سکونتمان در آن از سر ناچاري و به دليل مسائل مالي و کسب درآمد باشد، هنگامي که آن را ترک ميکنيم خوشحال و هنگام بازگشت به آن غمگين هستيم. يعني در مديريت شکل و حافظه شهري شکست خوردهايم يا اصولا نتوانستهايم شکل و معنايي براي آن شهر و ساکنانش بسازيم و امروز اکثر شهرهاي ما چنين وضعيتي دارند.
اساسا توسعه شتاب زده شهرها را تا چه ميزان بر کاهش عرق شهرنشيني و آشفتگي ساختاري در زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي موثر مي دانيد؟
بسيار زياد. نرخ شهرنشيني بايد در حد معقولي باقي بماند در غير اين صورت تمام سازمانيافتگيهاي شهر به هم ميريزد. حال ممکن است پرسيده شود اين رشد چه ميزان بايد باشد و چه کسي بايد آن را تعيين کند؟ پاسخ اين پرسشها سالهاي سال داده شده و اگر اجرا نشده مشکل در جايي ديگر است. تمام شهرهاي ما طرحهاي توسعهاي دارند که با عنوان طرحتفصيلي و جامع، آيندهنگري کرده و ميزان جمعيتي را که يک شهر ممکن است بتواند جذب کند يا از دست دهد (با مهاجرت به بيرون) پيشبيني
ميکنند.
بر اساس اين طرحها نيازهايي که با افزايش شهر به وجود ميآيند، پيشبيني ميشوند. بنابراين جمعيت بيشتر در شهر يعني نياز بيشتر به مسکن، آموزش، نهادهاي آموزشي، خدمات حمل و نقل و بسياري نيازهاي ديگر. نکته حائزاهميت آن است که اگر مهاجرت به بيرون يعني خالي شدن جمعيت شهر را شاهد باشيم مسلما بايد بدانيم که با يک هشدار روبرو هستيم، زيرا هيچ دليلي ندارد که مردم شهر خود را ترک کنند و به جاي ديگري بروند، البته هميشه جذابيت شهرهاي ديگر ممکن است ميزاني از مهاجرت ايجاد کنند، اما اگر ما با حرکت و فرايندي جدي در خالي شدن يک شهر روبرو باشيم بايد متوجه مشکلاتي شويم که چنين فرايندي را ايجاد کرده است. برعکس با بهتر شدن وضعيت يک شهر مسلما گروههاي بيشتري ممکن است به سوي آن جذب شوند اما براي اين تازه واردان بايد برنامهريزي شده باشد. حال وقتي در يک پهنهملي هستيم بايد افزون بر اين طرحهاي شهري، طرحهاي ملي توسعه نيز داشته باشيم تا بتوانيم جابهجاييهاي جمعيتي را کنترل و مديريت کنيم. در يک کلام، اينکه در يک فرهنگ ملي شهرنشينان ميان شهرها حرکت کنند و جايگاه زيستشان را عوض کنند لزوما امري منفي نيست و حتي گاه انسجام ملي را افزايش داده و بر پويايي اقتصادي و اجتماعي ميافزايد، اما اگر اين حرکات به صورت نوعي فرار يا بر اساس توهم مهاجران باشند مسلما ما با مشکلات بي شماري روبرو ميشويم که از آن جمله ميتوان به شکل نگرفتن هويتها در سطح شهري و عدم احساستعلق به يک پهنه اشاره کرد. براي اينکه چنين احساسهايي شکل بگيرند نياز به زمان به منظور ايجاد نوعي احساس وفاداري به محل اقامت است. براي ساکنان اين شهر بايد جذابيت و اندازه کافي رفاه را ايجاد کرد.
سرریز آسیب های اجتماعی
مهاجرت از شهرهاي ديگر به تهران به دليل عدم توازن توسعهيافتگي در سطح ملي انجام ميشود. بسياري از افراد اگر در شهر خود توسعه لازم، کار، زندگي مرفه، شادي و نشاط شهري و جذابيت زندگي را داشته باشند به شهر ديگري نميروند. بنابراين از يک سو بايد براي توسعه و شکلها و روشهاي کنوني اعمال آن در سطح ملي مطالعه کرد. هنگامي که افرادي با شرايط سخت وارد يک شهر جديدي ميشوند نسبت به آينده و گذشته آن احساس چنداني ندارند.
طبيعي است به فکر خود و اينکه چطور بيشترين سود را براي خودشان از اين شهر ببرند، باشند. نتيجه در نهايت اين است که نه فقط آسيبهاي شهر کاهش نيافته بلکه خود اين مهاجران خواسته يا ناخواسته بدل به آسيبهاي جديد ميشوند. اما در اين ميان نقش ساکنان پيشين کمتر نيست. آنها خود مهاجراني بودهاند که شايد يک نسل بيشتر از ورودشان به شهر نميگذرد و آنها هم در همين موقعيت قرار داشتهاند پس چطور ميتوان از ايشان انتظار داشت که رابطهاي بهتر با شهر داشته باشند؟
در نهايت و در يک کلام اگر بخواهيم شهرهايمان توسعه، شکوفايي و برجستگياي بيابند که شايسته کشوري با تمدن ايران و ثروت ايراني است بايد کاري کنيم که هويتهاي شهري افزايش يابند. براي اين کار سياستهاي اقتصادي و اجتماعي دولت ها بايد الگوهاي توسعه انسان-محور و نه سرمايه-محور و الگوهاي پايداري و ايجاد رفاه براي همه شهروندان را دنبال کنند و نه سياست هاي نوليبرالي ايجاد رقابت ميان مردم را. در غير اين صورت هر کس با زير پا گذاشتن حقوق ديگران به دنبال تامين شرايط بهتري براي خودش است ولو آنکه بدترين ضربات را به شهر وارد کند.
سایر اخبار این روزنامه
شهرآورد سرد پاییزی را کدام تیم داغ میکند؟
پیام مهم ایران به آمریکا
ماراتن تندروهای مجلس برای قطع روابط با اروپا
بازگشت نمایندگان آژانس؛ فصلی نو یا ابهامی تازه
تهران، زیستگاه اجباری برای تهیدستان
بازتعریف وظایف دولت و مجلس
دوست و دشمن در عرصه بین الملل
760 هزار تومان بده، زنده بمان!
دور دور «ناتو» در شرق اروپا
تبلیغات بنیاد برای هزینه «1» درصد درآمد!
کفالت سیاسی غرب بازی تازه یا اهرم فشار