روزنامه آرمان امروز
1401/09/30
پیرامون پوتین چه می گذرد؟
مهدی تدینیمردی، با ریش بلند و چهرهای که آمیزهای از چهرۀ استادان فلسفه، روحانیان و رهبران فرقههای معنوی است. با آن رسالتی که دوگین غرب ستیز برای خود تعریف کرده بود، باید هم به همهجور ابزاری مجهز میشد. فلسفه، روحانیت، معنویت، دین، کلیسا، فرهنگ، اقتدار، مرجعیت، سنت. چهرۀ او، ترکیب همۀ این عناصراست.
دوگین که در این روزها مهم ترین چهره نزدیک به پوتین است، محصول سالهای سرگشتگی روسهاست. دهۀ بیست عمر او سالهایی که اندیشههای او شکل منسجمی میگرفت همراه بود با دوران زوال اتحاد شوروی؛ یعنی دهۀ ۱۹۸۰ میلادی. در این دهه، سال به سال بیش از پیش مشخص می شد امپراتوری سرخ کمونیستی با همۀ ظاهر مهیب و زرادخانۀ مملو از تسلیحات هستهایاش، آیندۀ روشنی ندارد. صدای ترک خوردن اسکلت بتونی حکومت را گوش های تیز می شنیدند. دیگر با هیچ زوری نمی شد جلوی ویرانی این ساختمان فرسوده را گرفت که ستونهایش به لرزه درآمده بود.
حکومت کمونیست شوروی از بدو تأسیس در ۱۹۱۷ دائم بر طبل انترناسیونالیسم کوبیده بود، شعارهای ناسیونالیستی را تعطیل کرده بود به جز مقطعی در جنگ جهانی دوم که ترس از شکست باعث شد به هر ابزاری برای تحریک مردم چنگ بزند و پنج شش دهۀ متمادی با عناصر فرهنگی و سنت های دیرینۀ حوزۀ فرهنگی روسیه جنگیده بود. وقتی چنین رژیمی، با این ویژگی ها، رو به فروپاشی است، طبیعی است بسیاری دلیل این فروپاشی را در همین ویژگی های معیوب ببینند و گمان کنند مشکل همین ملیتستیزی، فرهنگستیزی، کلیساستیزی و قومیتستیزی کمونیسم عامل این فروپاشی و زوال است. پس برای قدرت سازی باید به همین عناصر روی آورد. هر چه جدیتر و رادیکالتر، بهتر.
برای دوگینِ جوان و بسیاری جوانان روس، زوال این امپراتوری ترومایی التیامناپذیر را ایجاد می کرد. احتمالاً فقط درصد انگشتشماری از روسها بودند که واقعاً میتوانستند درک کنند پیدایش امپراتوری شوروی نه نتیجۀ شایستگی خودشان بود و نه نتیجۀ کارایی کمونیسم. این امپراتوری بزرگ، با بلوک نیرومند و اقماری که ساخته بود، بیش از هر چیز نتیجۀ قمار نابخردانۀ هیتلر بود. باخت هیتلر در این قمار، شوروی را ثروتمند کرده بود زیرا غرب چاره ای جز این نداشت که لاشۀ اروپا را به هر نحو ممکن، حتی اگر شده با کمک یک قدرت به شدت ضدغرب و ضدلیبرال (شوروی)، از زیر دست یک قدرت ضدلیبرال دیگر (یعنی فاشیسم) بیرون آورد.
یک معضلِ شناختیِ دیگر این بود که روسها نمیخواستند بپذیرند با اسب بارکش (یعنی کمونیسم) نمیتوان در مسابقۀ اسب دوانی پیروز شد. با توتالیتاریسمِ کمونیستی میشد گاری روسیه را از گل و سنگلاخ گذر داد اما نمی شد در رقابت با نظام کاپیتالیستی که سلول سلولِ آن بر مبنای رقابتی نفسگیر شکل گرفته است، پیروز شد. شاید بتوان با کمونیسم یک جانورِ توتالیترِ نیرومند، عضلانی و سختجان پدید آورد که سرعت عملش نیز در مقیاسِ کشورهای جهانسومی و عقبمانده خوب باشد اما نمی توانست در بلندمدت در جدال با دنیای چابک کاپیتالیستی دوام آورد. به این ترتیب، فروپاشی کمونیسم و تبدیلِ امپراتوریِ چندملیتیِ شوروی به همان روسیۀ تکملتی قدیم سرنوشتی محتوم بود. اما این چیزی بود که «نسلِ دوگین» نمیخواست و نمیتوانست باور کند. از نظر آنها حتی فروپاشی شوروی هم گناه لیبرالیسم بود.
از وقتی در دولت گورباچف در جریان سیاستهای موسوم به پروستروئیکا و گلاسنوست شمیمی از ایدههای لیبرال وزیدن گرفت، شوروی در مسیر نابودی افتاد. از نظر امثال دوگین، لیبرالیسم بخار مسمومی بود که از گور غرب برخاسته و شوروی را طاعونزده کرده بود.
دوگین با آنکه خود در جوانی ضد کمونیسم بود اما راهحل احیای امپراتوری شوروی را ضدیت رادیکال با لیبرالیسم میدانست اما با ملیگراییِ خالی نمیشد دوباره امپراتوری ساخت.
اگر شوروی از طریق ضدیت با غرب امپراتوری ساخت، پس باز هم میتوان از طریق غربستیزی امپراتوری بزرگی بناکرد.
تحلیلگر مسائل بین الملل
سایر اخبار این روزنامه
دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده های شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ
بازگشت دوباره به ایستگاه وین
بازگشت سرعت اینترنت به سال 89
عجایب هفت گانه مجلس یازدهم
تاکید بر سیاستهای صلح و دوستی
پیرامون پوتین چه می گذرد؟
عزل و نصب های حاشیه ساز آقای شهردار !
طرح آمریکابرای ابطال ویزای فرزندان مقامات ایرانی
همدست 97 ساله هیتلر محکوم شد
حجتالاسلام قرائتی: توجیه کردن حماقت است
شبی به طولانی 2 میلیون تومان
حجتالاسلام قرائتی: توجیه کردن حماقت است
سرما- سکوت داربی جذاب
پاسخ عباس آخوندی به منتقدان نامه به سیدمحمد خاتمی و بهزاد نبوی