آن دو مجاهد (نگاه)

  مهدی جبرائیلی تبریزی
هر دو خاک‌نشین سنگرهای دفاع بودند. هردو علمدار بودند؛ یکی با قلم و دیگری با قدم. هردو سروقامتانی بودند که هیچ موج طوفانی آنان را تکان نمی‌داد. هردو مرزبان و پاسبان بودند؛ یکی پاسبان حرم و آن دیگری پاسبان حریم ها. علامه عقبه تئوریک نظام بود و سردار چشم در چشم عدو سینه ستبر و سپرکرد ، اما هردو مجاهدان خط مقدم آوردگاه حق و باطل بودند. علامه «پاسداری ازسنگرهای ایدئولوژیک» را برگزید و سردار پاسداری ازتمامیت جغرافیای سیاسی امت و مدنیت اسلامی را . اما هدف واحدی داشتند؛ تحکیم مبانی برای ورود به تمدن نوین اسلامی.
هردو جنگ را دریافتند و به دفاع برخاستند ؛ یکی سردار جنگ شناختی بود و دیگری دوستان خدا را برای دفع سنگر به سنگر لشکر الحاد و التقاط درمحور مقاومت راهبری کرد.
آن دو محبوب خدا بودند و حبّ به خدا دراعماق وجودشان رسوخ کرده بود. همین حبّ آنان را به بنیانی مرصوص دربرابرهمه ناملایمات، نامردی‌ها و بی‌مهری‌ها تبدیل کرده بود. انواع تهمت‌ها و نارواها بر ایشان بستند؛ خشونت‌طلب، متحجر و...، اما کی طوفان‌های توفنده «جبل راسخ» را از پای درمی‌آورد؟


تکلیف‌گرا بودند و به هیچ چیزی غیراز آن ، خود را مشغول نمی‌کردند. از هیچ ماسوی‌الله هراسی به خود راه ندادند؛ «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهًْ لَائِم».
اوکابوس دشمن بود. شیمون‌پرز به حق گفته بود: «خاورمیانه روی دست سلیمانی می‌چرخد» و از او با عنوان «الهه انتقام» یاد می‌کرد.
اما دشمنان حتی پس از عروجشان هم ازآنان واهمه دارند. مگر نام حاج قاسم را درشبکه‌های مجازی حذف نکردند؟ این هیبت و ابهت نمود جلال الهی بود. انواع توهین ها الان هم از سوی غربزده‌ها نسبت به علامه مصباح قطع نشده است. رشته‌هایشان پنبه شده است و دیگر یارای عرض اندام ندارند و حنایشان رنگ باخته است.
اخلاص از مختصات آن دو مرد میدان بود. اخلاص از منازل سلوک دانسته شده است. بزرگان گفته‌اند؛ اگر دین را که مجموعه معارف الهی و مسائل اخلاقی و احکام عملی است، تحلیل کنیم فقط به یک چیز منتهی می‌شود و آن اخلاص است؛ یعنی که انسان، ذات و افعالش را بر این اساس قرار دهد که همگی آنها برای خداوند واحد قهّار است(المیزان، ج۳، ص۱۶۲).
پارسائی و پرهیزگاری خصلت مدامشان بود. عبودیت داشتند و اهل اطاعت بودند. عبادت و بندگی در خلسه‌های شبانه را هیچ زمانی ترک نکردند. اهل انابه، در تاریکی شبانگاهی به نور بصیرت منور می‌شوند؛ «تَبْصِرهًْ وَذِکْرَی لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ».
با چراغ بصیرت می‌توان درظلمات دوران راه پیمود. اهل بصیرت دارای نور قدسی هستند که هیچ زمانی راه حقیقت را گم نمی‌کنند. هم خودشان حق را یافتند و هم روشنگری و روشنائی بخشیدند.
در دوران اصلاحات، غربی‌ها گفتند که خیال ما ازانقلاب اسلامی راحت شد، چراکه با تهاجم فرهنگی بنیانهای انقلاب را متزلزل کرده‌ایم. دراین حین علامه مصباح به توصیه رهبرش، کانون طلوع را تشکیل داد و دوهزار فعال فرهنگی را درکشور شناسایی کرد؛ شبکه‌های مختلف را تغذیه فکری می‌کردند و به شبهات روز پاسخ می‌دادند. با طرح ولایت به مصاف تهاجم فرهنگی رفت و نظام تفکر دینی را از زیربنایی‌ترین اصول تا رسیدن به نظریه ولایت فقیه تبیین کرد.
هرجا مکاتب و نحله‌های گوناگون و جریان‌های چپ‌گرا و راست‌گرا و اشخاص منحرف و معلوم‌الحال به شکار نسل جوان گام به میدان نهادند، او با پرهیز از هرگونه کار ژورنالیستی و فرمالیته؛ تمام نیروی خود را صرف معلوم شدن مجهول، حل مشکل و واکاوی شبهه‌ کرد.
آیت‌الله مصباح‌ حکیمی ضد تحجر و التقاط و سدی محکم در مقابل جریانات سکولار بود. «دوراندیشی» و «ژرف‌نگری» ایشان اعجاب انگیز بود. جریان‌شناسی عمیقی داشت. به عنوان مثال، در حالی که بخش زیادی از روحانیون قائل به همسویی و همکاری با «سازمان مجاهدین خلق» بودند، او در همان مراحل نخست، انحراف معرفتی و ایدئولوژیک سازمان را درک کرد.
حاج قاسم با تشکیل جبهه مقاومت با نیروهایی از حزب‌الله لبنان، و حشدالشعبی عراق، بسیج مردمی سوریه و اتحاد آنها با مدافعان حرم از ایران و تیپ فاطمیون و زینبیون در مقابل اقدامات تهاجمی استکبار که با استفاده ازپیاده نظام خود یعنی نیروهای تکفیری داعش در منطقه غرب آسیا ناامنی ایجاد کرده بودند، مقاومت و ایستادگی کردند و مانع از گسترش و ظهور بیشتر داعش در منطقه غرب آسیا شد و عمق راهبردی انقلاب اسلامی را ارتقا داد.
ابتکار ایجاد الحشد السنی والحشد مسیحی با هدف مشارکت دادن همه اقوام در جنگ علیه داعش و تلطیف اختلافات و کینه‌های قدیمی در سطح منطقه، نشان از تیزبینی و غور او در اعماق جریانات دارد.
فرهنگ شهادت را در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی نهادینه کرد. دشمن هدفی غیر از بنیان‌سوزی تمدن اسلامی نداشت و ندارد. این تحلیل نیست، تحقیق است و تقریر؛ اقرار خودشان. امروز با انقلابی که تحت لوای توحید در ایران وقوع پیدا کرده، تمامیت تمدن کفر و الحاد به مخاطره افتاده و دشمن به درستی آن را فهمیده است؛ انصافا.
چه چیزی غیر از راهبرد گفتمان شهادت پوزه آمریکا را با میلیاردها دلار در عراق به خاک مالید؟ آری شهادت‌باوری؛ سبب كم فروغ شدن عشق به مادیات و پست و مقام می‌شود. مصباح آن را تئوریزه کرد و سردار در میدان، شهد شهادت نوشید و اسلام عزت یافت.
ولایت محوری و ولایت‌پذیری هر دو مجاهد، تابلوی بدون شرح است. سردار چنین وصیت کرد: «والله! والله! والله! ازمهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی وحقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد، درآخرت هم خواهید دید که یکی از محورهای اصلی محاسبه این ولی فقیه زمان‌مان است و دشمنان از ایشان ترس دارند.»
ولایت‌پذیری علامه مصباح هم در سیره و سخن و اثر علمی‌اش نمایان بود. تلاش برای بوسیدن دست ولی زمان نمونه‌ای عینی است. و چه زیبا گفته است: «رهبری هر زمانی هم اگر اشاره‌ای فرمودند ما به همان سمت حرکت می‌کنیم. گفتند به پیش، حرکت می‌کنیم، گفتند ایست، می‌ایستیم. معنای ولایت فقیه همین است و الّا فتوا مربوط به مراجع علماست. همیشه بوده و هست. ولایت این است که حاکمیت داشته باشد. به پیش، واجب است حرکت کنیم».
و فتح قله‌های عظمت و شوکت در همین ولایت‌پذیری دو مجاهد نستوه بوده است. چشم به اشارت ولی دوختند و به تکلیف خویش کمر همت بستند. و همگان دیدند که چه فتح و فخری کسب کردند.
قرآن عبادالرحمان را به تواضع توصیف کرده است(فرقان/63). سخن در باب تواضع آن دو بنده خدا، همچون توصیف آفتاب است.
اما در مورد تواضع علامه به خاطره‌ای بسنده می‌کنم. یادم می‌آید دراوایل طلبگی یکی ازاساتید از استادشان که یکی از شاگردان علامه بوده، نقل می‌کرد که روزی با ناراحتی وارد کلاس شد و گفت من واقعاً از آقای مصباح متعجب هستم. و ادامه داد که ایشان الان درسخنرانی‌شان فرمودند؛ که ماهم چند صفحه‌ای را سیاهی کرده‌ایم در حالی‌که این همه آثار با برکت نوشته‌اند.
تواضع حاج قاسم اما برای همگان عیان بود. حضور بی‌تکلف در میان مردم و نوع برخورد او با همگان بویژه خانواده شهیدان و مجموعه اداری خویش خاطراتی گفته‌اند که مجال ذکر نیست.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.