هنگام آزادی از اسارت گفت اول به کربلا می‌روم بعد ایران

  شهید لشکری زندگی پرفراز و نشیبی در طول حیاتش داشت و گفتن از ایشان کار راحتی نیست. چرا چنین سوژه سختی را برای مستندتان انتخاب کردید؟ همه بحث‌ها از دو کتاب شروع شد. نخست من کتاب «روز‌های بی‌آینه» را خواندم که خاطرات خانم منیژه لشکری از دوران ازدواج و اسارت همسرش است. پس از آن با خواندن کتاب «۶۴۱۰» که به خاطرات حسین لشکری از اسارت تا آزادی می‌پردازد بیشتر با بزرگی شخصیت ایشان آشنا شدم. برایم خیلی جالب بود زن و شوهری چنین روایت‌های جذابی را نسبت به یک اتفاق داشته باشند. پس از خواندن این دو کتاب درباره زندگی‌شان تحقیق کردم و هر چه بیشتر تحقیق می‌کردم زندگی این دو شخصیت برایم جذاب‌تر می‌شد. ابتدا من دوست داشتم روایت خانواده آزاده‌ها را داشته باشم و نمی‌خواستم فقط به شخصیت حاج حسین و منیژه بپردازم ولی زمانی که شروع به کار کردم بیشتر به سمت این آدم‌ها کشیده شدم. حسین لشکری شخصیت خاص و منحصربه فردی داشت و اولین اسیر جنگ و آخرین آزاده‌ای بود که به میهن بازگشت. ابتدا پیش فرض مثبتی درباره ساختن مستند از زندگی‌شان داشتم و هر چه بیشتر وارد کار شدم دیدم ابهام‌های زیادی درباره این شخصیت وجود دارد. متأسفانه ما در حال از دست آدم‌های زیادی هستیم و همین موضوع گرفتن تاریخ شفاهی جنگ را راجع به شخصیت‌هایی مثل شهید لشکری سخت می‌کند. به همین دلیل افرادی که از شهید لشکری می‌دانستند خیلی کم بودند. ما کار را سال ۱۳۹۹ شروع کردیم و سال قبلش خانم منیژه لشکری از دنیا رفته بود. ما متأسفانه نمی‌توانستیم با ایشان صحبت کنیم و پسر شهید هم برای مصاحبه نیامدند. ما مجبور شدیم با دوستان، همرزمان و خانواده شهید لشکری صحبت کنیم. همچنین آرشیومان را از خانه آدم‌ها پیدا کردیم و سازمان‌های حقوقی آرشیو زیادی از حاج حسین نداشتند. در صورتی که فکر می‌کردم حالا که چنین سوژه‌ای در کشور ما وجود دارد حداقل یک آرشیو منسجمی از او جمع شده باشد ولی متأسفانه چنین چیزی وجود نداشت.    «روز‌های بی‌آینه» کتابی زنانه از روز‌های تنهایی و انتظار یک زن است. پس از خواندن این کتاب چه احساسی در شما به وجود آمد؟  زندگی خانم لشکری یک درام واقعی بود. من بیشتر از همه دوست داشتم وفاداری زن ایرانی را در فیلم‌مان نشان دهم. کسی که ۱۶ سال از همسرش هیچ خبری نداشت، سر خانه و زندگی‌اش ماند و فرزندش را با چنگ و دندان بزرگ کرد. هنگامی که همسرش به میهن برگشت حداقل خانه و خانواده‌ای بود که به آنجا برود. من از عشقی که منیژه به حاج حسین داشت خیلی لذت بردم. رابطه حسین و منیژه از همان ابتدا زیبا بود. مدل عاشق شدن‌شان که حسین عشقش را در انشای مدرسه منیژه به زبان انگلیسی ابراز می‌کند با حجب و حیای زیادی همراه است. عشق‌شان آنقدر عمیق بود که منیژه برایش ۱۶ سال منتظر ماند و دائم پیگیر همسرش بود که الان چه اتفاقی برایش می‌افتد. این خیلی برایم ارزشمند بود که زن اصیل ایرانی چنین ویژگی‌هایی دارد. من گفتم یک خانمم و روایتم باید زنانه باشد و خیلی تلاش کردم تا خانم گلستان جعفریان به عنوان نویسنده کتاب روبه‌روی دوربین قرار بگیرد ولی متأسفانه خانم جعفریان قبول نکرد و گفت شاید روح خانم لشکری راضی به این کار نباشد. همچنین نتوانستیم با یکی از خواهر‌های خانم لشکری که خیلی با منیژه همراه بود، صحبت کنم و اگر این افراد حاضر به صحبت می‌شدند خیلی به بهتر شدن کار و رسیدن به آن روایت زنانه کمک می‌کردند.  ما به دلیل ۱۸ سال اسارت، از شهید لشکری خیلی کم می‌دانیم. شما بیشتر سراغ چه جنبه‌هایی از زندگی و شخصیت ایشان رفتید؟ من سعی کردم در کارم روایت عشق و وصالی را تعریف کنم که دچار تلاطم شده است. حاج حسین عاشقانه خلبانی و همسرش را دوست داشت. برای ازدواج با منیژه خیلی رفت و آمد تا توانست خانواده خودش و همسرش را راضی به وصلت کند. وقتی در اوج جوانی و حرفه‌ای بودن در شغلش در حال تجربه کردن عشق بود دچار یک تلاطم و زلزله‌ای به نام جنگ شد. خودش می‌گفت من به وظیفه و تکلیفم عمل کردم و وارد خاک عراق شدم. او سوار بر جنگنده می‌خواست تحرکات مرزی دشمن را پاسخ بدهد که به اسارت دشمن درمی‌آید. صدام هم می‌خواست او را به عنوان شروع‌کننده جنگ معرفی کند ولی ایثار و مقاومت شهید لشکری اجازه چنین کاری را به صدام نداد. او ۱۸ سال اسارت کشید و زیر بار حرف زور دشمن نرفت و این کار با هیچ چیزی در دنیا قابل مقایسه نیست. اگر به ما بگویند یک ساعت در یک اتاق در بسته باشید دچار اختلالات روانی می‌شویم. شهید لشکری می‌گوید من ۹ ماه در اتاقی بودم که مارمولکی روی سقفش بود و وقتی این مارمولک بیرون می‌آمد من خوشحال می‌شدم که می‌توانم با او حرف بزنم. حاج حسین امتحان خودش را خیلی خوب پس داد ولی وقتی به کشورش برگشت دولت و تمام سازمان‌های مربوطه نسبت به شهید لشکری چطور امتحان‌شان را پس دادند. شهید لشکری می‌گوید یک جایی از خدا خواستم که من را دیگر به ایران نبر و بگذار من حافظ کل قرآن شوم، بعد هم حافظ قرآن می‌شود. زمانی که به ایران برمی‌گردد ما به او چه دادیم! حاج حسین ۱۰ سالی که در ایران زندگی کرد، ما برای او چه کار کردیم؟ حاج حسین نماد آزادگان ماست و ما پس از آزادی این عزیزان برای آن‌ها چه کار کردیم. مشکلات حاج حسین از زمان بازگشت به ایران شروع شد. کسی که اواخر دهه ۵۰ می‌رود و دهه ۷۰ برمی‌گردد همه چیز برایش تغییر می‌کند. کسی که امریکا رفته و در خلبانی مهارت زیادی داشته وقتی برمی‌گردد نمی‌تواند به تنهایی یک تلفن بزند. یا آنقدر در شناخت پول‌ها مشکل داشت که برای خرید به مغازه نمی‌رفت. تازه این‌ها نکات رویی ماجراست. حساب کنید دو نفر که ۱۸ سال از هم دور بوده‌اند وقتی به همدیگر می‌رسند از هر لحاظ تفاوت پیدا کرده‌اند. این آدم‌ها نیاز به مراقبت زیادی داشتند ولی در حق‌شان کوتاهی صورت گرفت. همسر شهید می‌گوید آن اوایل که حسین به ایران آمد تا چند هفته همه چیز خوب بود، همه می‌رفتند و می‌آمدند ولی بعد همه رفتند و ما اصلاً نمی‌توانستیم با هم حرف بزنیم. می‌گفت حسین فارسی را با لهجه عربی حرف می‌زد و من متوجه خیلی از کارهایش نمی‌شدم. من با پوست و گوشت و استخوانم درد‌ها و مشکلات خانم لشکری را احساس کردم. باید کار‌های زیادی برای شهید لشکری و خانواده‌اش می‌شد ولی چنین کاری انجام نگرفت. اگر یک آدم مثل حسین لشکری در هر کشوری بود آنقدر فیلم و سریال درباره‌اش ساخته می‌شد که همه او را می‌شناختند. اما ما الان این آدم را داریم ولی متأسفانه نمی‌توانیم با هم همکاری داشته باشیم تا اثر ماندگاری درباره‌اش بسازیم. ما باید این الگو‌ها را به بچه‌ها و نوجوانان‌مان بشناسانیم. بچه‌های ما جنگ را یادشان می‌رود. تعریفی که من دهه شصتی از جنگ دارم با تعریف یک بچه دهه هشتادی خیلی فرق می‌کند. نسل دهه‌های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ که تمام شود، اگر نتوانیم الگوی خوبی برای نسل‌های جوان بسازیم آن‌ها ممکن است این برهه تاریخی را فراموش کنند.    مقاومت و استقامت شهید لشکری را از چه می‌دانید؟ شهید لشکری یک ارتشی بود و ارتشی‌ها همه چیزشان برای وطن‌شان است. آنقدری که وطن برای شهید لشکری مهم بود جان خودش برایش اهمیت نداشت. کمااینکه اگر ایشان دو خط می‌نوشت یا دو جمله می‌گفت همه چیز تمام می‌شد ولی ایشان به خاطر عرقی که به وطن داشت این کار را نکرد. شهید لشکری خیلی باهوش بود و می‌دانست دلیل حرف‌ها و کار‌های دشمن چیست. خودش هم گفته بود صدام من را نگه می‌دارد، چون برایشان سند هستم و متأسفانه وقتی برمی‌گردد یکی از حرف‌هایی که به ایشان می‌زنند این بوده که تو راپورت نیرو‌ها را می‌دادی یا اینکه صدام همه را می‌کشت چرا تو را نکشت. صدام اگر می‌خواست می‌توانست شهید لشکری را به راحتی شهید کند ولی او را نگه داشت تا از او استفاده کند. حتی اواخر جنگ می‌خواست فقط به عراقی‌ها ثابت کند که جنگ را ایرانی‌ها شروع کردند. شهید لشکری چنین چیزی را هم قبول نکرد و تا زمان آزادی روی عقایدش ماند. عراق باز از شهید لشکری به عنوان یک برگ برنده استفاده و ایشان را با چندین اسیر عراقی معاوضه کرد. ایشان بنیه جسمی خوبی هم داشت و دلیلی که توانست در مخمصه‌های تاریک این همه سال دوام بیاورد، بنیه جسمی‌اش بود.    منیژه لشکری می‌گفتند شهید لشکری در اسارت به یک عارف تبدیل شد. شما توانستید این تحول و دگرگونی را به مخاطب‌تان نشان دهید؟ شهید لشکری می‌گوید دیدم من هستم با یک سلول تاریک و با زمانی که اگر در دستش نگیرم، در بندش می‌روم. می‌گوید سعی کردم در آن شرایط همه چیز را برنامه‌ریزی کنم. تمام برنامه‌ریزی ایشان با قرآن، نماز قضا، ذکر، ورزش و خواب بود. ایشان تعریف می‌کند لحظه‌ای که نماینده رژیم بعث به او می‌گوید می‌خواهیم تو را آزاد کنیم، می‌خواهی به کربلا بروی یا ایران؟ او می‌گوید آن لحظه فکر کردم اگر به ایران بروم دیگر معلوم نیست کی به کربلا بروم. به همین دلیل جواب می‌دهد که می‌خواهم اول به کربلا بروم. من فکر می‌کنم این برنامه‌ریزی موجب تحول چنین آدمی می‌شود. ما هیچ وقت تنهایی مطلق را ندیده‌ایم ولی این افراد تنهایی مطلق را دیده و توانسته‌اند راه‌های ارتباطی بین خودشان و خدایشان را پیدا کنند. آنقدر زندگی شهید لشکری سراسر سختی و رنج بود که نمی‌توان در یک مستند به تمام ابعاد زندگی‌شان پرداخت. برای پرداختن به تمام ابعاد زندگی و شخصیت شهید لشکری برای چندین قسمت فیلم ساخته و همه چیز به صورت موشکافانه بررسی شود. من از اینکه روی پرده سینما نام کسی بیاید که سال‌هاست اسم و نشان زیادی از او در جامعه و بین عموم نیست بسیار خوشحال شدم. کسی که این همه برای کشورمان زحمت و سختی کشید و ما هنوز نتوانستیم آنطوری که باید ایشان و اهداف و آرمان‌هایشان را به مردم نشان بدهیم. این نام باید بیشتر منتشر شود تا بسیاری از مردم نام او را بشنوند و با چنین شخصیت بزرگی آشنا شوند.