لطافت باران در قامت صلابت کوه

«محمدحسین» که پس از شهادت پدر به دنیا آمده و هیچ آغوش پرمهر او را نیازموده است، دومین بار، با گلی پرپر به سوی سردار می‌رود. سردار این‌بار در قنوت است. کودک با همه قامت می‌ایستد و دست می‌گشاید. سردار به آرامی و وقار دست خود را پایين آورده و گلبرگ‌ها را از او می‌ستاند. حاج قاسم در این هنگام بیش از حد زیبا و نمازش دیدنی شده است. لطافت روح سردار دل‌ها شهید سلیمانی عزیز خصوصا در مواجهه با فرزندان و خانواده‌های مکرم شهدا قابل وصف نیست.
بعضی از ظریف‌اندیشان این صحنه را با فرآمد (اپیزود) سوم از فیلم «خداحافظ رفیق» شبیه دانسته‌اند. آن زمان که دخترک گلچین با دسته گلی که با وسواس از صحرا و دمن چیده، کنار قطار حامل رزمندگان می‌ایستاد. جوانان اعزامی به سوی جبهه‌های نبرد، به تجربه دریافته‌اند دسته گل دخترک، سفیر شهادت است و هر یک از رزمندگان که مالک این دسته گل شود، شاهد شهادت را در آغوش خواهد گرفت. به همین جهت همگی از پنجره‌های قطار دست‌ تمنا گشوده و هر کدام امیدوارند دخترک این دسته گل‌ اسرار‌آمیز را به وی دهد. دخترک اما با گام‌هایی مطمئن به راه می‌افتد و از میان جمع جوانان مشتاق شهادت، دسته گل را به یکی از آنان تقدیم می‌کند.
این قصه زیبا و تأثیر‌گذار که سال‌ها پیش از شهادت سردار دل‌ها ساخته شده با ماجرای گل دادن محمدحسین به حاج قاسم پیوستگی زیبایی دارد خاصه آنکه دخترک نیز در این فیلم، فرزند شهیدی است که هر روز خود را کنار قطار می‌رساند و بی‌صبرانه منتظر بازگشت پدر از جبهه است.
اما از نگاه دیگر، این صحنه را می‌توان به فرازی از حیات شکوهمند مولای متقیان امیر مؤمنان علیه‌السلام نیز تشبیه کرد. آن‌ هنگام که سائلی در مسجد برخاست و از مردم حاضر کمک طلبید. در آن حال، امیر مؤمنان(ع) در رکوع نماز بود و به اشاره، آن مرد را به سوی خویش خواند و انگشتری خود را به او عطا فرمود. در این هنگام آیه ولایت نازل


شد.
- آنجا امیر مؤمنان(ع) در رکوع نماز بود و این‌جا سردار ايستاده به قنوت.
- آنجا سائلی به تقاضا آمد و این‌جا نور چشم شهیدی به تمنا.
- آنجا حضرت با دادن نگین پادشاهی دل سائلی را به دست آورد و این‌جا سردار با ستاندن گلی پرپر دل آن نازدانه را مالک شد. و در پایان نماز نیز کودک را در آغوش گرفت و بوسید.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی